English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (35 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
shorten U مختصر کردن کاستن
shortened U مختصر کردن کاستن
shortens U مختصر کردن کاستن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
precise U مختصر کردن مختصر
declines U تنزل کردن کاستن
declining U تنزل کردن کاستن
decline U تنزل کردن کاستن
declined U تنزل کردن کاستن
defuses U خنثی کردن از وخامت کاستن
defusing U خنثی کردن از وخامت کاستن
defused U خنثی کردن از وخامت کاستن
defuse U خنثی کردن از وخامت کاستن
kill spring U فرود با کاستن فشار بلندشدن و خم کردن زانو
abridge U مختصر کردن
out lawry U طراحی کردن بطور مختصر شرح دادن خلاصه کردن
abbreviates U مختصر یا مفید کردن
abbreviate U مختصر یا مفید کردن
look in U دیدن کردن مختصر
abbreviating U مختصر یا مفید کردن
to d. into a book U نگاه مختصر بکتابی کردن
step in U بازدید مختصر وکوتاهی کردن
outline U مختصر یا خلاصه چیزی را تهیه کردن
outlined U مختصر یا خلاصه چیزی را تهیه کردن
outlines U مختصر یا خلاصه چیزی را تهیه کردن
outlining U مختصر یا خلاصه چیزی را تهیه کردن
shave down U کوتاه کردن موی سر پیش ازمسابقه شنا جهت کاستن مقاومت در مقابل اب
to run in to a person U دیدنی مختصر از کسی کردن بکسی سرزدن
decelerated U از سرعت چیزی کاستن کاستن سرعت
decelerate U از سرعت چیزی کاستن کاستن سرعت
decelerates U از سرعت چیزی کاستن کاستن سرعت
decelerating U از سرعت چیزی کاستن کاستن سرعت
simplify U اسان تر کردن مختصر کردن
simplifies U اسان تر کردن مختصر کردن
simplify U مختصر کردن اسانتر کردن
simplifying U مختصر کردن اسانتر کردن
simplifying U اسان تر کردن مختصر کردن
simplifies U مختصر کردن اسانتر کردن
skims U سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skim U سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skimmed U سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
lessening U کاستن
lessened U کاستن
lessens U کاستن
lessen U کاستن
subtracts U کاستن
pull down U کاستن
decreases U کاستن
to cut down U کاستن از
subtracting U کاستن
to fine down U کاستن
decreased U کاستن
subtracted U کاستن
subtract U کاستن
abate U کاستن
decrease U کاستن
reducing U کاستن
lowering U کاستن از
lighten U کاستن
subrtraction U کاستن
detracting U کاستن
detract U کاستن
lowers U کاستن از
lowered U کاستن از
extenuatextent U کاستن
abating U کاستن
detracts U کاستن
to tone down U کاستن
lightened U کاستن
abated U کاستن
abates U کاستن
reduces U کاستن
lightening U کاستن
reduce U کاستن
lightens U کاستن
lower U کاستن از
rebates U کاستن
discounted U کاستن
disquantity U کاستن
pare U کاستن
pared U کاستن
pares U کاستن
discounting U کاستن
discount U کاستن
discounts U کاستن
draw off U کاستن
detracted U کاستن
rebate U کاستن
softened U خوابانیدن کاستن
abirritate U ازحساسیت کاستن
disvalue U ازارزش کاستن
decompress U ازفشارهوا کاستن
to currail expensee U از هزینه کاستن
decrement U کاستن پلهای
softens U خوابانیدن کاستن
soften U خوابانیدن کاستن
cheapen U ازقیمت کاستن
diminishable U قابل کاستن
cheapened U ازقیمت کاستن
cheapening U ازقیمت کاستن
cheapens U ازقیمت کاستن
extenuate U تخفیف دادن کاستن از
back off U کاستن سرعت در سر پیچ
allays U از شدت چیزی کاستن
allaying U از شدت چیزی کاستن
allayed U از شدت چیزی کاستن
live load reduction U کاستن از بار زنده
allay U از شدت چیزی کاستن
qualify U ازبدی چیزی کاستن
disaffect U از علاقه و محبت کاستن
unweight U کاستن فشار اسکی
qualifies U ازبدی چیزی کاستن
pull up U کاستن سرعت اسب
damping U کاستن ازنوسانات دستگاه
devalues U از ارزش وشخصیت کسی کاستن
devaluate U از ارزش وشخصیت کسی کاستن
devalued U از ارزش وشخصیت کسی کاستن
to take something off and pric U اندکی از بهای چیزی کاستن
slowdowns U کاستن سرعت یا میزان چیزی
devalue U از ارزش وشخصیت کسی کاستن
dispraise U از بهای چیزی کاستن کم گرفتن
compensator U وسیلهای برای کاستن لگداسلحه
slowdown U کاستن سرعت یا میزان چیزی
decrement U میزان کاهش کاستن پلهای
devaluing U از ارزش وشخصیت کسی کاستن
derogate U کاستن عمل موهن انجام دادن
shut off U کاستن سرعت پیش از رسیدن به پیچ
tis U مختصر ti is
succinct <adj.> U مختصر
short <adj.> U مختصر
fleeting <adj.> U مختصر
curt <adj.> U مختصر
concise <adj.> U مختصر
abridged U مختصر
short U مختصر
shorter U مختصر
febricula U تب مختصر
shortest U مختصر
gnomical U مختصر
little U مختصر
concise U مختصر
grammalogue U مختصر
laconically U مختصر گو
laconic U مختصر گو
brief U مختصر
briefed U مختصر
briefest U مختصر
briefer U مختصر
partial U مختصر
summaries U مختصر
synoptic U مختصر
summary U مختصر
compend U مختصر
short term U مختصر
incomprehensive U مختصر
sums U مختصر
terse U مختصر
viz U مختصر
tersest U مختصر
abstracted U مختصر
sum U مختصر
succinct U مختصر
epitome U مختصر
terser U مختصر
abbreviated U مختصر
webbing U نوارهای داخل کلاهخود برای کاستن فشار ضربه
stalling U برای چند لحظه ازسرعت موج سواری کاستن
drafting U راندن پشت سر راننده جلوبرای کاستن فشار هوا
stall U برای چند لحظه ازسرعت موج سواری کاستن
i am afriad U برای کاستن ازاثرخبری که به کسی می دهند به کار می برند
synopses U اجمال مختصر
briefer U کوتاه مختصر
brief U کوتاه مختصر
summary U خلاصه مختصر
curtail U مختصر نمودن
curtails U مختصر نمودن
concisely U بطور مختصر
snack U خوراک مختصر
briefed U کوتاه مختصر
cheep U اشاره مختصر
short and sweet <idiom> U مختصر ومفید
curtailed U مختصر نمودن
curtailing U مختصر نمودن
synopsis U اجمال مختصر
briefest U کوتاه مختصر
compendium U مختصر کوتاهی
snacks U خوراک مختصر
velitation U جنگ مختصر
simplifier U مختصر کننده
shorthand U مختصر نویسی
brachygraphy U مختصر نویسی
comedietta U کمدی مختصر
grind out U پیشروی مختصر
flashes U روشنایی مختصر
clicked U صدای مختصر
click U صدای مختصر
flashed U روشنایی مختصر
flash U روشنایی مختصر
summaries U خلاصه مختصر
my initials are s.h U امضای مختصر من
telegraphic U تلگرافی مختصر
squabble U نزا مختصر
petit mal U صرع مختصر
tendency U علاقه مختصر
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com