English Persian Dictionary - Beta version		  
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
 ⌨ Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
 English Persian Menu
opposable U مخالفت کردنی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
wadeable U کپه کردنی توده کردنی قابل ریه گذاری
renitency U مخالفت
recusance or sancy U مخالفت
opponency U مخالفت
gainsays U مخالفت
contrariness U مخالفت
gainsaying U مخالفت
oppugnancy U مخالفت
contrariety U مخالفت
gainsay U مخالفت
gainsaid U مخالفت
oppugnation U مخالفت
opposeless U بی مخالفت
remonstrance U مخالفت
antagonism U مخالفت
faction U مخالفت
disaccord U مخالفت
obj U مخالفت
divided <adj.> U در مخالفت
disagreement U مخالفت
defiance U مخالفت
opposition U مخالفت
disgreement U مخالفت
factions U مخالفت
disagreements U مخالفت
indulging U مخالفت نکردن
indulges U مخالفت نکردن
vetoes U نشانه مخالفت
indulge U مخالفت نکردن
blackballs U مخالفت کردن
to set ones face against U مخالفت کردن با
abolitionism U مخالفت با بردگی
blackballing U مخالفت کردن
antagonistic U مخالفت امیز
indulged U مخالفت نکردن
blackballed U مخالفت کردن
blackball U مخالفت کردن
obscurantism U مخالفت باروشنفکری
aversions U مخالفت ناسازگاری
aversion U مخالفت ناسازگاری
to kick against a proposal U با پیشنهادی مخالفت
vetoing U نشانه مخالفت
objected U مخالفت کردن
resists U مخالفت کردن با
resisting U مخالفت کردن با
objecting U مخالفت کردن
resisted U مخالفت کردن با
resist U مخالفت کردن با
buck U مخالفت کردن با
defiantly U از روی مخالفت
veto U نشانه مخالفت
contrarious U مخالفت امیز
objects U مخالفت کردن
repugn U مخالفت کردن با
direct objects U مخالفت کردن
incongruousness U تباین مخالفت
repugnance U تناقض مخالفت
indirect objects U مخالفت کردن
bucks U مخالفت کردن با
paradoxy U مخالفت با عقایدعمومی
resistance U سختی مخالفت
oppugner U مخالفت کننده
object U مخالفت کردن
vetoed U نشانه مخالفت
oppugn U مخالفت کردن با
to be in disagreement [with somebody] U مخالفت کردن [با کسی]
negative voice U منع نشانه مخالفت
disagreed U نساختن با مخالفت کردن با
disagreeing U نساختن با مخالفت کردن با
disagrees U نساختن با مخالفت کردن با
paradoxicality U مخالفت باعقاید عمومی
antagonistically U از روی مخالفت یا دشمنی
reactionaries U مخالفت گرای بی منطق
reactionary U مخالفت گرای بی منطق
objections U مخالفت استدلال مخالف
objection U مخالفت استدلال مخالف
adversarial U وابسته به مخالفت یا دشمنی
obscurantism U مخالفت با علم ومعرفت
disagree U نساختن با مخالفت کردن با
thwarted U عقیم گذاردن مخالفت کردن با
thwart U عقیم گذاردن مخالفت کردن با
contends U مخالفت کرده با رقابت کردن
contended U مخالفت کرده با رقابت کردن
withstanding U مخالفت کردن استقامت ورزیدن
withstands U مخالفت کردن استقامت ورزیدن
withstand U مخالفت کردن استقامت ورزیدن
withstood U مخالفت کردن استقامت ورزیدن
to be at strife [with somebody] [over something] U مخالفت کردن [با کسی] [سر چیزی]
to be split [over something] [with somebody] U مخالفت کردن [با کسی] [سر چیزی]
to be at odds [with somebody] [on / over something] ) U مخالفت کردن [با کسی] [سر چیزی]
nem con U بدون مخالفت کسی است
contend U مخالفت کرده با رقابت کردن
mc carthyism U سیاست دست راستی افراطی و مخالفت بالیبرالیزم
challengeable U رد کردنی
discountable U کم کردنی
rebuttable U رو کردنی
doable U کردنی
rejectable U رد کردنی
confutable U رد کردنی
refutable U رد کردنی
rebuttable U رد کردنی
forfoitable U گم کردنی
solvency U حل کردنی
receivable U دریافت کردنی
repealable U لغو کردنی
resectable U قطع کردنی
satisfiable U راضی کردنی
persuadable U وادار کردنی
persuasible U وادار کردنی
leviable U وضع کردنی
leasable U اجاره کردنی
collectible U جمع کردنی
operable U عمل کردنی
partible U جدا کردنی
quotable U نقل کردنی
punishability U مجازات کردنی
participable U شرکت کردنی
referable U مراجعه کردنی
refillable U دوباره پر کردنی
predicable U اطلاق کردنی
relatable U نقل کردنی
preachable U وعظ کردنی
pracitcable U گذار کردنی
seizable U ضبط کردنی
sinkable U نشست کردنی
utilisable [British] <adj.> U مصرف کردنی
useful <adj.> U مصرف کردنی
usable <adj.> U مصرف کردنی
suitable <adj.> U مصرف کردنی
applicable <adj.> U مصرف کردنی
fair game U مسخره کردنی
utilizable <adj.> U مصرف کردنی
wettable U خیس کردنی
weighable U وزن کردنی
wadable U توده کردنی
supposable U فرض کردنی
submergible U غوطه ور کردنی
subjugable U مطیع کردنی
subduable U مطیع کردنی
storable U انبار کردنی
steerable U هدایت کردنی
spottable U پیدا کردنی
spendable U خرج کردنی
smokeable U دود کردنی
suppressible U متوقف کردنی
surmountable U برطرف کردنی
wadable U کپه کردنی
vindicatory U ثابت کردنی
vindicable U حمایت کردنی
violable U غصب کردنی
triable U ازمایش کردنی
thinkable U فکر کردنی
tarnishable U کدر کردنی
tameable U رام کردنی
tamable U رام کردنی
smokable U دود کردنی
erectile U راست کردنی
contrivable U تدبیر کردنی
constrainable U مجبور کردنی
conquerable U فتح کردنی
condemnable U محکوم کردنی
concealable U پنهان کردنی
compellable U مجبور کردنی
compassable U احاطه کردنی
communicable U ابلاغ کردنی
collectable U جمع کردنی
believable U باور کردنی
covetable U طمع کردنی
erasable U پاک کردنی
enunciable U اعلام کردنی
eliminable U بیرون کردنی
devisable U تعبیه کردنی
deprivable U محروم کردنی
denotable U دلالت کردنی
demurrable U اشکال کردنی
defeasible U فسخ کردنی
declinable U صرف کردنی
calculable U حساب کردنی
assurable U بیمه کردنی
tactile U لمس کردنی
separable U جدا کردنی
conceivable U تصور کردنی
credible U باور کردنی
tractable U رام کردنی
tangibly U لمس کردنی
tangible U لمس کردنی
palpable U پرماسیدنی حس کردنی
defensible U دفاع کردنی
suggestible U اشاره کردنی
suggestible U پیشنهاد کردنی
assumable U فرض کردنی
appraisable U قیمت کردنی
applicative U اعمال کردنی
adoptable U اتخاذ کردنی
abolishable U منسوخ کردنی
dispensable U معاف کردنی
dispensable U صرفنظر کردنی
notifiable U اخطار کردنی
reprehensible U سرزنش کردنی
interchangeable U با هم عوض کردنی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Perdic.com