English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
normal maintenance U محافظت عادی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
circuit U وسیلهای که عناصر را با قط ع برق در صورت بروز شرایط غیر عادی محافظت میکند
circuits U وسیلهای که عناصر را با قط ع برق در صورت بروز شرایط غیر عادی محافظت میکند
Other Matches
routinize U عادی یا روزمره کردن بجریان عادی انداختن
hypermnesia U ازدیاد غیر عادی خاطرات وافکار گذشته افزایش غیر عادی حافظه
care U محافظت
cared U محافظت
protection U محافظت
preservation U محافظت
conservation U محافظت
cares U محافظت
shelters U محافظت حمایت
shield U محافظت کردن
sheltered U محافظت کردن
shields U محافظت کردن
sheltering U محافظت حمایت
sheltering U محافظت کردن
shelters U محافظت کردن
sheltered U محافظت حمایت
stickability U قابلیت محافظت
protecting U محافظت کردن
protect U محافظت کردن
thermal protection U محافظت حرارتی
guards U محافظت کردن
shelter U محافظت حمایت
guarding U محافظت کردن
preserve wood U محافظت چوب
shelter U محافظت کردن
guard U محافظت کردن
copy protection U محافظت از کپی
preservation U محافظت جلوگیری
protects U محافظت کردن
security U محافظت شده یا رمزدار
cared U محافظت کردن مراقبت
cares U محافظت کردن مراقبت
The Physics of Radiation Protection U فیزیک محافظت از پرتو
care U محافظت کردن مراقبت
Health physics U فیزیک محافظت از پرتو
right of self preservation U حق محافظت از سرحدات خود
to screen [from] U [با پرده] محافظت کردن [از]
protected storage U حافظه محافظت شده
protected storage U انباره محافظت شده
reserved words U کلمههای محافظت شده
protected passed pawn U پیاده رونده محافظت شده
protective U زره حفافتی محافظت کننده
to screen one's eyes from the sun U از چشمهای خود از خورشید محافظت کردن
preserving U حفظ یا محافظت کردن باقی نگهداشتن
preserves U حفظ یا محافظت کردن باقی نگهداشتن
preserve U حفظ یا محافظت کردن باقی نگهداشتن
parkas U نوعی کت برای محافظت از باد و باران
unprotected U که قابل تغییرات و محافظت شده نیست
breaker U وسیله که با قط ع برق سایر اجزا را محافظت میکند
cladding U ماده محافظت کننده اطراف یک هسته هادی
breakers U وسیله که با قط ع برق سایر اجزا را محافظت میکند
cassette U پوشش مقاوم برای نگهداری و محافظت نوار نغناطیسی
variable U داده قابل تغییر , که نسبت به نوشتن محافظت نمیشود
variables U داده قابل تغییر , که نسبت به نوشتن محافظت نمیشود
cassettes U پوشش مقاوم برای نگهداری و محافظت نوار نغناطیسی
automatic reset circuit breaker U محافظت کننده مدر که باافزایش بیش از حد مجازمدار را قطع میکند
encipher U تبدیل متعلق به کد محافظت شده توسط سیستم رمز گذار
blockhouse U ساختمان محکمی نزدیک سکوی پرتاب برای محافظت پرسنل
coverings U مانورکردن بطوریکه قایق عقبی جلو نیفتد محافظت از بدن باشمشیر
write protect U شیوهای برای محافظت ازنوشته شدن اطلاعات روی دیسک یا نوار
cover U مانورکردن بطوریکه قایق عقبی جلو نیفتد محافظت از بدن باشمشیر
covers U مانورکردن بطوریکه قایق عقبی جلو نیفتد محافظت از بدن باشمشیر
goggles U عینکی که اطرافش پوشیده شده وبرای محافظت چشم بکار میرود
cassette U چرخ باریک نوار مغناطیسی که در یک پوشش محکم برای محافظت قرار دارد
cassettes U چرخ باریک نوار مغناطیسی که در یک پوشش محکم برای محافظت قرار دارد
dou U [در معماری چین و ژاپن بلوک چوبی شکاف دار که از طاقچه دیوارکوب محافظت می کند.]
optical U شیشه یا پلاستیک محافظت شده با مواد محافظ برای ارسال پیاپی سیگنالهای نوری
fused U وسیله محافظت الکتریکی حاوی قط عات کوچک آهنی که پس از عبور توان بالا از آن آب میشود
fuse U وسیله محافظت الکتریکی حاوی قط عات کوچک آهنی که پس از عبور توان بالا از آن آب میشود
run of the mill U عادی
routine U عادی
ordinary U عادی
habitual U عادی
routinely U عادی
run-of-the-mill U عادی
uncritical U عادی
uncritically U عادی
groovy U عادی
routines U عادی
customary U عادی
unexceptional U عادی
naked U عادی
common U عادی
regulars U عادی
regular U عادی
commoners U عادی
commonest U عادی
gen U عادی
wonted U عادی
normal U عادی
private U عادی
privates U عادی
deed under private U سند عادی
general creditor U طلبکار عادی
habitual way of doing anything U راه عادی
average revenue U قیمت عادی
common stock U سهام عادی
habitualness U عادی بودن
common block U قرقره عادی
eupnoea U تنفس عادی
common stocks U سهام عادی
consuetudinary U عادی معمول
deed under private seal U سند عادی
common whipping U بست عادی
abnormous U غیر عادی
private document U سند عادی
common foul U خطای عادی
ordinary shares U سهام عادی
average conditions U شرایط عادی
deed under private signature U سند عادی
the inevitable U چیزهای عادی
the common run of men U مردمان عادی
supernormal U فوق عادی
routine message U پیام عادی
regular price U قیمت عادی
procedure message U پیام عادی
private decument U عقد عادی
private decument U سند عادی
overage U سن عادی را گذرانده
unwashed U جزومردم عادی
nutcase U غیر عادی
nutcases U غیر عادی
supranormal <adj.> U فوق عادی
typical <adj.> U بافت عادی
off the beaten track <idiom> U غیر عادی
abnormally U غیر عادی
ornery U عادی معمولی
ornary U عادی معمولی
normal form U صورت عادی
normal exit U درروی عادی
nonsingular matrix U ماتریس عادی
nominal price U قیمت عادی
matter of course U چیز عادی
matten of course U جیز عادی
macro U بطورغیر عادی
in the course of nature U بطریق عادی
normal good U کالای عادی
normal price U قیمت عادی
normal profit U سود عادی
ordinary shareholder U سهامدار عادی
ordinary share U سهام عادی
ordinary passport U پاسپورت عادی
ordinary income U درامد عادی
onery U عادی معمولی
one's self U در حال عادی
normal voltage U ولتاژ عادی
normal termination U پایان عادی
normal range U محدوده عادی
in the a way U بطریق عادی
eccentric U غیر عادی
subnormal U مادون عادی
routine U کار عادی
norms U روش عادی
norm U روش عادی
routine U طریقه عادی
normality U حالت عادی
abnormal U غیر عادی
routinely U امر عادی
uncommon U غیر عادی
addicts U عادی کردن
addict U عادی کردن
routinely U کار عادی
routine U امر عادی
workaday U معمولی عادی
rucks U مردم عادی
queer U غیر عادی
queerer U غیر عادی
queerest U غیر عادی
normality U عادی بودن
normal U عادی معمولی
customarily U بطور عادی
normally U بطور عادی
inevitability U امر عادی
unwonted U غیر عادی
usual U عادی مرسوم
oneself U در حال عادی
commons U مردم عادی
ruck U مردم عادی
normalization U عادی شدن
routinely U طریقه عادی
natural U دیوانه عادی
routines U طریقه عادی
naturals U دیوانه عادی
preternatural U غیر عادی
wear and tear U فرسودگی عادی
routines U کار عادی
anomalous U غیر عادی
eccentrics U غیر عادی
uncommonly U غیر عادی
commonly U بطور عادی
rife U فراوان عادی
routines U امر عادی
catch one's breath <idiom> U نفسهای عادی کشیدن
abnormal end U خاتمه غیر عادی
averaged U درجه عادی میانگین
school of hard knocks <idiom> U تجربه عادی از زندگی
anomalous effect U اثر غیر عادی
averages U درجه عادی میانگین
one for the books <idiom> U چیز غیر عادی
stocked U عادی ازلحاظ مدل
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com