English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 68 (4 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
incarnate U مجسم
parsonified U مجسم
personofied U مجسم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
images U مجسم کردن خوب شرح دادن مجسم ساختن
portrayals U مجسم سازی
portrayal U مجسم سازی
depicts U مجسم کردن
depicting U مجسم کردن
depicted U مجسم کردن
figure U مجسم کردن
figures U مجسم کردن
figuring U مجسم کردن
embodied labor U کار مجسم
presentive U مجسم سازنده
the picture of joy U خوشی مجسم
to picture to oneself U مجسم کردن
visualizer U مجسم کننده
depict U مجسم کردن
scenic U مجسم کننده
pictures U مجسم کردن
pictured U مجسم کردن
picture U مجسم کردن
picturing U مجسم کردن
image مجسم کردن
relive U در نظر مجسم کردن
embodying U مجسم کردن دربرداشتن
presence U درنظر مجسم کننده
embodies U مجسم کردن دربرداشتن
relived U در نظر مجسم کردن
relives U در نظر مجسم کردن
reliving U در نظر مجسم کردن
embodied U مجسم کردن دربرداشتن
hypotyposis U تشریح مجسم کننده
characters U مجسم کردن شخصیت
character U مجسم کردن شخصیت
embody U مجسم کردن دربرداشتن
picture to oneself U پیش خود مجسم کردن
personifier U مجسم کننده شخصیت دیگری
incarnate U برنگ گوشتی مجسم کردن
pictorial U تصویر نما مجسم سازنده
personalize U شخصیت را مجسم کردن ونشان دادن
envisaging U انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
envisaged U انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
envisage U انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
incarnationist U کسی که مسیح را خدای مجسم می داند
envisages U انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
theanthropic U مجسم کننده ذات خدادرهیکل انسان
zoomorphic U دارای خدایان مجسم بشکل جانور
The painting portrays the death of Nelson. U این نقاشی مرگ نلسون را مجسم می کند .
an impersonal deity U خدایی که هرگز مجسم بصورت شخص نمیشود
Cupid U خدای عشق که بصورت کودک برهنه مجسم شده
cupids U خدای عشق که بصورت کودک برهنه مجسم شده
objectify U بنظر اوردن بصورت مادی و خارجی مجسم کردن
Floret [rosette] U [طرح گل رزی با حالتی منظم و هندسی که جلوه ای از یک شکوفه را مجسم می سازد.]
characterization U مجسم کردن افراد ذکر خصوصیات افراد
epitomizes U متمرکز کردن مجسم کردن
portrays U توصیف کردن مجسم کردن
portraying U توصیف کردن مجسم کردن
depicture U مجسم کردن نقش کردن
epitomised U متمرکز کردن مجسم کردن
epitomising U متمرکز کردن مجسم کردن
epitomize U متمرکز کردن مجسم کردن
epitomized U متمرکز کردن مجسم کردن
portrayed U توصیف کردن مجسم کردن
epitomises U متمرکز کردن مجسم کردن
portray U توصیف کردن مجسم کردن
epitomizing U متمرکز کردن مجسم کردن
to portray somebody [something] U نمایش دادن کسی یا چیزی [رل کسی یا چیزی را بازی کردن] [کسی یا چیزی را مجسم کردن]
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com