Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 209 (4 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
border
U
مجاور بودن
bordered
U
مجاور بودن
bordering
U
مجاور بودن
adjoin
U
مجاور بودن
adjoined
U
مجاور بودن
adjoins
U
مجاور بودن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
abut
U
مماس بودن مجاور بودن
abuts
U
مماس بودن مجاور بودن
abutted
U
مماس بودن مجاور بودن
Other Matches
buffer duo
U
دو پیاده مجاور در برابر دوپیاده مجاور با یک عرض فاصله
limitrophe
U
مجاور مرزی مجاور
adjacent rows
U
ردیف های مجاور
[رج های مجاور]
adjoining
U
مجاور
adjacent
U
مجاور
nearby
U
مجاور
circumjucent
U
از هر سو مجاور
neighbouring
U
مجاور
conterminous
U
مجاور
coterminous
U
مجاور
vicinity
U
مجاور
nigh
U
مجاور
vicinal
U
مجاور
next
U
مجاور
proximal
U
مجاور
appressed
U
مجاور
contiguous
U
مجاور
neighbor
U
مجاور
abutting
U
مجاور
near by
U
مجاور
vicinage
U
مجاور
abuttal
U
زمین مجاور
abuttals
U
زمین مجاور
adjacent lines
U
خطهای مجاور
abuting surface
U
سطح مجاور
adjacent video
U
ویدئو مجاور
aduacent sound
U
صدای مجاور
collateral
U
همسایه مجاور
anal
U
مجاور مقعد
adjacent
U
مجاور همسایه
contiguous zone
U
منطقه مجاور
adjoining
U
نزدیک مجاور
paranephric
U
مجاور کلیه
graveside
U
مجاور قبر
against
U
پیوسته مجاور
proximal stimulus
U
محرک مجاور
neighbors
U
نزدیک مجاور
neighbours
U
نزدیک مجاور
neighbour
U
نزدیک مجاور
vicinal dihalide
U
دی هالید مجاور
gravesides
U
مجاور قبر
parahepatic
U
مجاور کبد
anchimeric assistance
U
کمک گروه مجاور
colocate
U
در مجاور هم قرار دادن
allele
U
ژنهای ناهمسان مجاور
surrounding
U
احاطه کننده مجاور
adjacent point
نقطه های مجاور
monkey chatter
U
تداخل کانال مجاور
guiding
U
عضلات کمکی مجاور
adjacent channel interfernce
U
تداخل کانال مجاور
hand to hand
U
دست بدست یکدیگر مجاور
hand-to-hand
U
دست بدست یکدیگر مجاور
adjacent
U
دو میدان متصل به دو گروه مجاور
appressed
U
کاملا نزدیک و مجاور چیزی
garbage
U
واسط رادیویی از کانالهای مجاور
nip
U
فشار موضعی بین دو جزء یاقطعه مجاور
hydro
U
هتل یامهمانخانهای که مجاور اب معدنی ساخته میشود
nips
U
فشار موضعی بین دو جزء یاقطعه مجاور
nipped
U
فشار موضعی بین دو جزء یاقطعه مجاور
contiguous
U
فایل ذخیره شده در مجموعهای از شیارهای دیسک مجاور هم
dotting
U
فضای بین دو پیکسل مجاور روی صفحه نمایش
dot
U
فضای بین دو پیکسل مجاور روی صفحه نمایش
overlap tell
U
رله اطلاعات مربوط به هدف یا دشمن به ایستگاههای مجاور
inducing
U
اختلال الکتریکی در سیگنال ناشی از منابع الکترومغناطیسی مجاور
induce
U
اختلال الکتریکی در سیگنال ناشی از منابع الکترومغناطیسی مجاور
I could have sworn that there was somebody in the next room .
U
می توانم قسم بخورم که یکنفر دراتاق مجاور بود
induced
U
اختلال الکتریکی در سیگنال ناشی از منابع الکترومغناطیسی مجاور
induces
U
اختلال الکتریکی در سیگنال ناشی از منابع الکترومغناطیسی مجاور
base pitch
U
فاصله بین نیمرخهای مشابه دو دندانه مجاور از یک چرخ دنده
triangulation
U
تقسیم ناحیهای به مثلثهای مجاور هم جهت مساحی سه گوش سازی
compass compensation
U
تنظیم قطب نما از نظر اثر نیروی مغناطیسی فلزات مجاور
photo pattern generation
U
تولید یک پوشش مدار مجتمع بوسیله قرار دادن الگویی ازنواحی مستطیل مجاور یارویهم افتاده
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person .
U
مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate
U
سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
contain
U
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contained
U
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views
U
د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
contains
U
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
correspond
U
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
corresponded
U
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
to be in one's right mind
U
دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
corresponds
U
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumbers
U
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
up to it/the job
<idiom>
U
مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
outnumber
U
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbered
U
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
to mind
U
مراقب بودن
[مواظب بودن]
[احتیاط کردن]
outnumbering
U
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
joggling
U
برجستگی قائم کوچکی درامتداد لبه ورقه ها یاباریکههای فلزی بمنظورروی هم امدن لبه اجزاء مجاور
joggles
U
برجستگی قائم کوچکی درامتداد لبه ورقه ها یاباریکههای فلزی بمنظورروی هم امدن لبه اجزاء مجاور
joggle
U
برجستگی قائم کوچکی درامتداد لبه ورقه ها یاباریکههای فلزی بمنظورروی هم امدن لبه اجزاء مجاور
joggled
U
برجستگی قائم کوچکی درامتداد لبه ورقه ها یاباریکههای فلزی بمنظورروی هم امدن لبه اجزاء مجاور
lurking
U
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
belongs
U
مال کسی بودن وابسته بودن
lurked
U
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
fit
U
شایسته بودن برای مناسب بودن
to be in a habit
U
دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
to be hard put to it
U
درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
lurks
U
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
validity of the credit
U
معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
look out
U
منتظر بودن گوش به زنگ بودن
to look out
U
اماده بودن گوش بزنگ بودن
fits
U
شایسته بودن برای مناسب بودن
lurk
U
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
reasonableness
U
موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
fittest
U
شایسته بودن برای مناسب بودن
To be on top of ones job .
U
بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
belong
U
مال کسی بودن وابسته بودن
belonged
U
مال کسی بودن وابسته بودن
monitored
U
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitors
U
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitor
U
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
agree
U
متفق بودن همرای بودن
pertains
U
مربوط بودن متعلق بودن
slouching
U
خمیده بودن اویخته بودن
slouched
U
خمیده بودن اویخته بودن
agreeing
U
متفق بودن همرای بودن
slouches
U
خمیده بودن اویخته بودن
slouch
U
خمیده بودن اویخته بودن
agrees
U
متفق بودن همرای بودن
pend
U
معوق بودن بی تکلیف بودن
precede
U
جلوتر بودن از اسبق بودن بر
pertain
U
مربوط بودن متعلق بودن
governed
U
نافذ بودن نافر بودن بر
governs
U
نافذ بودن نافر بودن بر
pertained
U
مربوط بودن متعلق بودن
govern
U
نافذ بودن نافر بودن بر
disagree
U
مخالف بودن ناسازگار بودن
moons
U
سرگردان بودن اواره بودن
look for
U
منتظر بودن درجستجو بودن
to be due
U
مقرر بودن
[موعد بودن]
consists
U
شامل بودن عبارت بودن از
consisting
U
شامل بودن عبارت بودن از
consisted
U
شامل بودن عبارت بودن از
conditionality
U
شرطی بودن مشروط بودن
consist
U
شامل بودن عبارت بودن از
discord
U
ناجور بودن ناسازگار بودن
have
U
مالک بودن ناگزیر بودن
include
U
شامل بودن متضمن بودن
owe
U
مدیون بودن مرهون بودن
disagreed
U
مخالف بودن ناسازگار بودن
disagreeing
U
مخالف بودن ناسازگار بودن
inhere
U
جبلی بودن ماندگار بودن
disagrees
U
مخالف بودن ناسازگار بودن
moon
U
سرگردان بودن اواره بودن
on guard
U
مراقب بودن نگهبان بودن
to stand for
U
نامزد بودن هواخواه بودن
includes
U
شامل بودن متضمن بودن
having
U
مالک بودن ناگزیر بودن
depend
U
مربوط بودن منوط بودن
ablest
U
لایق بودن مناسب بودن
appertained
U
مربوط بودن متعلق بودن
stravaig
U
سرگردان بودن بی هدف بودن
stravage
U
سرگردان بودن بی هدف بودن
want
U
فاقد بودن محتاج بودن
owes
U
مدیون بودن مرهون بودن
appertaining
U
مربوط بودن متعلق بودن
owed
U
مدیون بودن مرهون بودن
resides
U
ساکن بودن مقیم بودن
abler
U
لایق بودن مناسب بودن
precedes
U
جلوتر بودن از اسبق بودن بر
appertains
U
مربوط بودن متعلق بودن
urgency
U
فوتی بودن اضطراری بودن
reside
U
ساکن بودن مقیم بودن
resided
U
ساکن بودن مقیم بودن
haze
U
گرفته بودن مغموم بودن
depended
U
مربوط بودن منوط بودن
appertain
U
مربوط بودن متعلق بودن
wanted
U
فاقد بودن محتاج بودن
depends
U
مربوط بودن منوط بودن
irredentism
U
نهضت استرداد منظور جنبشی است که هدف ان پیوستن قسمتی از اراضی مجاور یک کشورکه اهالی ان به زبان اهالی کشور منشاء نهضت صحبت می کنند به این مملکت باشد
Being a junior clerk is a far cry from being a manager .
U
کارمند عادی بودن کجا و رئیس بودن کجا
to concern something
U
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
stand
U
بودن واقع بودن
profiteer
U
استفاده چی بودن اهل استفاده زیاد بودن
interdepend
U
بهم موکول بودن مربوط بهم بودن
profiteers
U
استفاده چی بودن اهل استفاده زیاد بودن
Herati pattern
U
طرح هراتی
[در این طرح گل ها در قالب شکل لوزی خود را نشان داده و تمامی متن فرش را در بر می گیرند. برگ ها از چهارسو به سمت خارج امتداد داده شده و با لوزی های مجاور خود متقارن می شوند.]
ween
U
بودن
to kick the beam
U
کم بودن
suffices
U
بس بودن
to hold water
U
ضد آب بودن
lackvt
U
کم بودن
to bargain for
U
بودن
to be
U
بودن
exist
U
بودن
dubiosity
U
در شک بودن
sufficed
U
بس بودن
sufficing
U
بس بودن
to think ill of any one
U
بودن
last
[be enough]
U
بس بودن
To be all adrift.
U
سر در گم بودن
existed
U
بودن
teemed
U
پر بودن
suffice
U
بس بودن
reach
U
بس بودن
suffice
U
بس بودن
concentricity
U
بودن
consecutiveness
U
پی در پی بودن
wobbled
U
لق بودن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com