English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (38 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
redargue U متهم ساختن تکذیب کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
recriminate U اتهام متقابل وارد کردن دعوای متقابل طرح کردن دوباره متهم ساختن
charges U متهم ساختن
charge U متهم ساختن
arraign U احضار متهم زندانی به دادگاه جهت پاسخگویی به مفاد کیفرخواست تعقیب یا متهم کردن به طور اعم
provcation U در CL هرگاه برهیات منصفه ثابت شود که متهم در اثر فعل یا سخن یاهر دو تحریک شده باشدممکن است این موضوع باعث برائت متهم یا تجویز تخفیف بشود
scareup U فاهر ساختن برای مصرف تامین کردن بسرعت ساختن
rebut U تکذیب کردن
rebutting U تکذیب کردن
rebutted U تکذیب کردن
impugning U تکذیب کردن
denying U تکذیب کردن
deny U تکذیب کردن
disprove U تکذیب کردن
disproved U تکذیب کردن
refuted U تکذیب کردن
impugns U تکذیب کردن
refuting U تکذیب کردن
refute U تکذیب کردن
impugned U تکذیب کردن
disproving U تکذیب کردن
disproves U تکذیب کردن
denies U تکذیب کردن
refutes U تکذیب کردن
impugn U تکذیب کردن
rebuts U تکذیب کردن
contradict U تکذیب کردن
contradicts U تکذیب کردن
denied U تکذیب کردن
contradicted U تکذیب کردن
traversed U تکذیب کردن دعوی
traverse U تکذیب کردن دعوی
negatives U رد یا تکذیب یا انکار کردن
traverses U تکذیب کردن دعوی
negative U رد یا تکذیب یا انکار کردن
traversing U تکذیب کردن دعوی
recants U گفته خود را تکذیب کردن
recanted U گفته خود را تکذیب کردن
recant U گفته خود را تکذیب کردن
recanting U گفته خود را تکذیب کردن
taxes U متهم کردن
inculpate U متهم کردن
impeach U متهم کردن
impeaches U متهم کردن
indict U متهم کردن
tax U متهم کردن
accuse U متهم کردن
accuses U متهم کردن
indicted U متهم کردن
impeaching U متهم کردن
denouncing U متهم کردن
indicting U متهم کردن
denounce U متهم کردن
to give one the lie U متهم کردن
denounces U متهم کردن
denounced U متهم کردن
delate U متهم کردن
indicts U متهم کردن
bewary U متهم کردن
taxed U متهم کردن
charge U متهم کردن
charges U متهم کردن
impeached U متهم کردن
incriminate U بگناه متهم کردن
renounces U سرزنش یا متهم کردن
renouncing U سرزنش یا متهم کردن
renounce U سرزنش یا متهم کردن
renounced U سرزنش یا متهم کردن
criminiate U متهم بجایت کردن
challenged U سرتافتن متهم کردن
incriminates U بگناه متهم کردن
incriminated U بگناه متهم کردن
challenge U سرتافتن متهم کردن
incriminating U بگناه متهم کردن
challenges U سرتافتن متهم کردن
criminate U متهم بجنایت کردن
to press charges against someone U ازکسی قانونی شکایت کردن [کسی را متهم کردن]
incriminates U به جرمی متهم کردن گناهکار قلمداد کردن
incriminated U به جرمی متهم کردن گناهکار قلمداد کردن
incriminate U به جرمی متهم کردن گناهکار قلمداد کردن
incriminating U به جرمی متهم کردن گناهکار قلمداد کردن
to frame someone U کسی بیگناه را متهم کردن
to set up somebody [for something] U کسی بیگناه را متهم کردن
indicting U متهم کردن کسی بر مبنای تشخیص هیات منصفه دادگاه جنایی
indict U متهم کردن کسی بر مبنای تشخیص هیات منصفه دادگاه جنایی
indicted U متهم کردن کسی بر مبنای تشخیص هیات منصفه دادگاه جنایی
indicts U متهم کردن کسی بر مبنای تشخیص هیات منصفه دادگاه جنایی
upbraids U متهم کردن ملامت کردن
impute U تقسیم کردن متهم کردن
upbraided U متهم کردن ملامت کردن
upbraid U متهم کردن ملامت کردن
imputed U تقسیم کردن متهم کردن
imputes U تقسیم کردن متهم کردن
imputing U تقسیم کردن متهم کردن
assoil U رد کردن تکذیب کردن
refutation U تکذیب
impugnation U تکذیب
disaffirmation U تکذیب
contradiction U تکذیب
rebuttals U تکذیب
rebuttal U تکذیب
confutation U تکذیب
rebutment U تکذیب
denials U تکذیب
falsification U تکذیب
impugnment U رد تکذیب
disproval U تکذیب
refutal U تکذیب
disproof U تکذیب
contradictions U تکذیب
denial U تکذیب
damp U دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dampers U دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dampest U دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
rebutter U تکذیب کننده
contradictor U تکذیب کننده
contradictable U قابل تکذیب
confutation U مورد تکذیب
irrefutable U غیرقابل تکذیب
irrefutable U تکذیب ناپذیر
deniable U قابل تکذیب
unanswerable U تکذیب ناپذیر
elenchus U تکذیب قیاسی
refutable U تکذیب پذیر
traverse of an indictment U تکذیب کیفرخواست
elench U تکذیب منطقی
negation of statement U انکار یا تکذیب گفتهای
impugnable U رد کردنی قابل تکذیب
irrefutable U غیر قابل تکذیب
unansweable U بی جواب تکذیب ناپذیر
d. of a statement U تکذیب گفته ایی
prima facie evidence U مدرک محمول بر صحت مدرکی که در صورت تکذیب یا توضیح طرف برای روشن کردن قضیه کافی باشد مدرکی که در نظر اول و پیش از بررسی بیشتر قاطع به نظر می اید
cross examination U به طور کلی در CL کلیه شهود وکارشناسان و مامورین کشف جرم در موقع محاکمه بایدعلنا" و حضورا" اطلاعات خودرا بیان دارند و دادستان ووکیل متهم حق سوال کردن از ایشان را دارند
arretted U متهم
accused U متهم
culprits U متهم
culprit U متهم
taxed with U متهم به
prisoner at the bar U متهم
impugning U مورد اعتراض یا تکذیب قراردادن
irrefragably U چنانکه نتوان تکذیب کرد
refutative U تکذیب کننده متضمن جواب رد
refutatory U تکذیب کننده متضمن جواب رد
irrefragable U غیر قابل انکار و تکذیب
impugns U مورد اعتراض یا تکذیب قراردادن
impugn U مورد اعتراض یا تکذیب قراردادن
impugned U مورد اعتراض یا تکذیب قراردادن
make U درست کردن ساختن اماده کردن
makes U درست کردن ساختن اماده کردن
engineered U اداره کردن طرح کردن و ساختن
engineers U اداره کردن طرح کردن و ساختن
prepares U اماده کردن ساختن ترکیب کردن
engineer U اداره کردن طرح کردن و ساختن
prepare U اماده کردن ساختن ترکیب کردن
preparing U اماده کردن ساختن ترکیب کردن
To bear (put up) with somebody. U با کسی سر کردن (مدارا کردن ؟ ساختن )
getting U مجاب کردن ساختن
work up U ترکیب کردن ساختن
to lay it on thick U نصب کردن ساختن
gets U مجاب کردن ساختن
to manufacture [into] U ساختن [درست کردن] [به]
get U مجاب کردن ساختن
accuser U متهم کننده
be charge with U متهم شدن به
primary accused U متهم اصلی
accusers U متهم کننده
charged U متهم شده
plea of accused U مدافعات متهم
plea of accused U دفاع متهم
inculpable U متهم شدنی
incriminatory U متهم کننده
criminator U متهم کننده
internalizing U باطنی ساختن داخلی کردن
retards U کند ساختن معوق کردن
fraternized U برادری کردن متفق ساختن
proscribing U ممنوع ساختن تحریم کردن
proscribed U ممنوع ساختن تحریم کردن
prepare U مهیا ساختن مجهز کردن
proscribes U ممنوع ساختن تحریم کردن
surprise U متعجب ساختن غافلگیر کردن
fraternizes U برادری کردن متفق ساختن
fraternizing U برادری کردن متفق ساختن
admires U متحیر کردن متعجب ساختن
illuminate U درخشان ساختن زرنما کردن
discompose U مضطرب ساختن پریشان کردن
admired U متحیر کردن متعجب ساختن
inculcate U جایگیر ساختن تلقین کردن
proscribe U ممنوع ساختن تحریم کردن
incapacitates U ناتوان ساختن محجور کردن
detecting U کشف کردن نمایان ساختن
entombed U دفن کردن مقبره ساختن
detects U کشف کردن نمایان ساختن
incapacitated U ناتوان ساختن محجور کردن
entombing U دفن کردن مقبره ساختن
detect U کشف کردن نمایان ساختن
tepefy U ولرم کردن ملول ساختن
entombs U دفن کردن مقبره ساختن
destroying U ویران کردن نابود ساختن
incapacitate U ناتوان ساختن محجور کردن
surprize U متعجب ساختن غافلگیر کردن
prey U دستخوش ساختن طعمه کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com