Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (23 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
pledge
U
متعهد شدن التزام دادن
pledged
U
متعهد شدن التزام دادن
pledges
U
متعهد شدن التزام دادن
pledging
U
متعهد شدن التزام دادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
give an undertaking
U
التزام دادن
to be bound over
U
التزام دادن
be on the parole
U
با دادن التزام ازاد شدن
warranty
U
التزام
paroles
U
التزام
assunption
U
التزام
paroling
U
التزام
recognizance
U
التزام
obligation
U
التزام
warranties
U
التزام
being bound over
U
التزام
paroled
U
التزام
commitments
U
التزام
commitment
U
التزام
assumes
U
التزام
assume
U
التزام
obligations
U
التزام
parole
U
التزام
engagements
U
التزام
liability
U
التزام
liabilities
U
التزام
undertaking
U
التزام
engagement
U
التزام
paroles
U
التزام گرفتن
requirement
U
ایجاب التزام
paroling
U
التزام گرفتن
recognizance
U
التزام نامه
liquidated damages
U
وجه التزام
probationary
U
وابسته به التزام
bind over
U
التزام گرفتن از
parole
U
التزام گرفتن
bind over
U
التزام گرفتن
paroled
U
التزام گرفتن
pledges
U
التزام سپردن
penal clause
U
وجه التزام
collateral
U
وجه التزام
pledged
U
التزام سپردن
pledge
U
التزام سپردن
pledging
U
التزام سپردن
penal clause
U
شرط وجه التزام
sponsor
U
التزام دهنده حامی
penalty
U
تاوان وجه التزام
sponsors
U
التزام دهنده حامی
parole
U
التزام قول گرفتن
paroling
U
التزام قول گرفتن
paroles
U
التزام قول گرفتن
sponsoring
U
التزام دهنده حامی
paroled
U
التزام قول گرفتن
penalties
U
تاوان وجه التزام
nude contruct
U
قرارداد بدون وجه التزام تخلف
surety
U
متعهد
guaranty
U
متعهد له
warranty
U
متعهد
sureties
U
متعهد
guarantors
U
متعهد
guarantor
U
متعهد
committed
[to]
<adj.>
U
متعهد
[به]
warranties
U
متعهد
underwriters
U
متعهد
promisor
U
متعهد
promiser
U
متعهد
underwriter
U
متعهد
promisee
U
متعهد له
subscriber
U
متعهد
obligator
U
متعهد
obligee
U
متعهد له
obligor
U
متعهد
subscribers
U
متعهد
warrantor
U
متعهد
warranter
U
متعهد
warrantee
U
متعهد له
engages
U
متعهد کردن
engage
U
متعهد شدن
engage
U
متعهد کردن
professed
U
متعهد مدعی
pledge
U
متعهد کردن
pledged
U
متعهد کردن
stalwart
<adj.>
U
با وفا
[متعهد]
bailee
U
ضامن و متعهد
non-aligned
U
غیر متعهد
pledging
U
متعهد کردن
pledges
U
متعهد کردن
to bind
U
متعهد ساختن
engages
U
متعهد شدن
guarantee
U
ضامن متعهد
federating
U
متعهد کرد
federates
U
متعهد کرد
federated
U
متعهد کرد
federate
U
متعهد کرد
guarantors
U
کفیل متعهد
guaranteed
U
ضامن متعهد
nonaligned
U
غیر متعهد
plight
U
متعهد شدن
guarantees
U
ضامن متعهد
plight
U
متعهد کردن
guarantor
U
کفیل متعهد
engages
U
نامزدکردن متعهد کردن
engage
U
نامزدکردن متعهد کردن
guarantees
U
تکفل کردن متعهد له
bind
U
متعهد وملزم ساختن
guaranteed
U
تکفل کردن متعهد له
guarantee
U
تکفل کردن متعهد له
binds
U
متعهد وملزم ساختن
release from the obligation
U
ابراء ذمه متعهد
nonalignment
U
کشور غیر متعهد
Can I pin you down to that?
U
شما را به این متعهد بکنم؟
oblige
U
متعهد شدن لطف کردن
obliged
U
متعهد شدن لطف کردن
gage
U
شرط بستن متعهد شدن
obliges
U
متعهد شدن لطف کردن
i undertake to pay that sum
U
متعهد میشوم که ان مبلغ رابپردازم
to engage yourself to do something
U
خود را به انجام امری متعهد نمودن
to undertake to do something
U
رسما متعهد به انجام کاری شدن
nonalignment
U
روش سیاسی غیر متعهد بودن
to pin somebody down on something
U
کسی را به چیزی متعهد و ملتزم کردن
to commit yourself to do something
U
خود را به انجام امری متعهد نمودن
deposition
U
درCL مشروط بر ان است که اولا" به قید التزام به راستگویی و ثانیا" در حضورمامور رسمی تنظیم شود
depositions
U
درCL مشروط بر ان است که اولا" به قید التزام به راستگویی و ثانیا" در حضورمامور رسمی تنظیم شود
minuteman
U
داوطلبانی که متعهد بودند بمحض احضار حاضر بخدمت نظام شوند
implied assumpist
U
تعهد غیر رسمی که از نحوه عمل متعهد ناشی و استنباط میشود
bond
U
سندی که به موجب ان خود ووارث و اوصیا و مباشرین امورش را به پرداخت مبلغ معینی به دیگری متعهد میکند
reduce
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
consideration
U
وجه التزام یا خسارت تادیه یاخسارت عدم انجام تعهد که در عقود و ایقاعات تعیین میشود و یا به طور کلی "ضمانت اجرای عقد و تعهد " عوض یا عوضین
quasi contract
U
عقدی را گویند که التزام طرفین به مفاد ان ناشی از تصریح خودشان نباشد بلکه به صرف وقوع عمل خارجی به حکم قانون به عمل خود ملتزم شوند
considerations
U
وجه التزام یا خسارت تادیه یاخسارت عدم انجام تعهد که در عقود و ایقاعات تعیین میشود و یا به طور کلی "ضمانت اجرای عقد و تعهد " عوض یا عوضین
undertaking
U
کسیکه کفن ودفن مرده را بعهده میگیرد مقاطعه کارکفن ودفن متعهد
undertakers
U
کسیکه کفن ودفن مرده را بعهده میگیرد مقاطعه کارکفن ودفن متعهد
undertaker
U
کسیکه کفن ودفن مرده را بعهده میگیرد مقاطعه کارکفن ودفن متعهد
association for system management
U
یک سازمان بین المللی که متعهد است تا اعضا خود را ازرشد سریع و تغییرات درزمینه مدیریت سیستم ها وپردازش اطلاعات اگاه کند
to release on parole
U
با قید التزام رها کردن باگرفتن قول شرف رها کردن
asm
U
Yystems for Associationیک سازمان بین المللی که متعهد است تا اعضا خود را ازرشد سریع و تغییرات درزمینه مدیریت سیستم ها وپردازش اطلاعات اگاه کندanagement
gurantee
U
عبارت از ان است که دولت یا دولتهایی طی معاهدهای متعهد شوند که انچه را قادر باشند جهت انجام امر معینی انجام دهند
undertake
U
متعهد شدن عهده دار شدن
uncommitted
U
غیر متعهد نشده تعهد نشده
undertakes
U
متعهد شدن عهده دار شدن
undertaken
U
متعهد شدن عهده دار شدن
compensation trading
U
معاملهای که در ان فروشنده ماشین الات کارخانه متعهد میگردد تامحصول ان ماشین الات راخریداری نماید
subscribes
U
ابونه شدن متعهد شدن
subscribed
U
ابونه شدن متعهد شدن
subscribe
U
ابونه شدن متعهد شدن
subscribing
U
ابونه شدن متعهد شدن
consents
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
del credere agent
U
نمایندهای که متعهد به وصول طلبها میباشد نمایندهای که وصول مطالبات راتقبل مینماید
undertakes
U
عهده دار شدن بر عهده گرفتن متعهد شدن
undertake
U
عهده دار شدن بر عهده گرفتن متعهد شدن
undertaken
U
عهده دار شدن بر عهده گرفتن متعهد شدن
nonaligned
U
کشور غیر متعهد از نظرسیاسی کشور غیر وابسته
trust
U
تاسیس به خصوصی است در حقوق انگلوساکسون که در ان شخصی مالی را به شخص دیگری منتقل میکند واین شخص متعهد میشودامور خاصی را نسبت به شخص ثالث انجام دهد و یابه طور کلی اموری را که مورد نظر موسس بوده بجااورد
trusted
U
تاسیس به خصوصی است در حقوق انگلوساکسون که در ان شخصی مالی را به شخص دیگری منتقل میکند واین شخص متعهد میشودامور خاصی را نسبت به شخص ثالث انجام دهد و یابه طور کلی اموری را که مورد نظر موسس بوده بجااورد
trusts
U
تاسیس به خصوصی است در حقوق انگلوساکسون که در ان شخصی مالی را به شخص دیگری منتقل میکند واین شخص متعهد میشودامور خاصی را نسبت به شخص ثالث انجام دهد و یابه طور کلی اموری را که مورد نظر موسس بوده بجااورد
ferries
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferried
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferrying
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferry
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
to sue for damages
U
عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
example is better than precept
U
نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
to put any one up to something
U
کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
define
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defined
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defines
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defining
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
expand
U
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
shifts
U
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
televising
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televises
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televised
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televise
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
conducting
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducts
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
expanding
U
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
formation
U
سازمان دادن نیرو تشکیل دادن صورت بندی
expands
U
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
conducted
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
shift
U
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
shifted
U
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
conduct
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
to picture
U
شرح دادن
[نمایش دادن]
[وصف کردن]
adjudging
U
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
adjudges
U
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
adjudged
U
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
developments
U
گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
outdoes
U
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdo
U
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
development
U
گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
shifting
U
حرکت دادن تغییر سمت دادن لوله
outdoing
U
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
organization of the ground
U
سازمان دادن یا ارایش دادن زمین
square away
U
سروسامان دادن به دردسترس قرار دادن
greaten
U
درشت نشان دادن اهمیت دادن
promulge
U
انتشار دادن بعموم اگهی دادن
organizations
U
سازمان دادن ارایش دادن موضع
organization
U
سازمان دادن ارایش دادن موضع
allowance
U
جیره دادن فوق العاده دادن
indemnify
U
غرامت دادن به تامین مالی دادن به
advances
U
ترقی دادن ترفیع رتبه دادن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com