Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
stenotypisht
U
متصدی دستگاه ضبط سخنرانی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
stenotype
U
دستگاه ضبط مکالمات سخنرانی وغیره
operator
U
متصدی دستگاه
operators
U
متصدی دستگاه
machinists
U
ماشینیست متصدی دستگاه تراش
machinist
U
ماشینیست متصدی دستگاه تراش
necrologist
U
متصدی فهرست مردگان متصدی تهیه اگهی در باره مرگهای تازه
air dispatcher
U
متصدی بارریزی هوایی متصدی پرتاب بار از هواپیما
taximan
U
متصدی تاکسی کردن هواپیماها متصدی عبور ومرور هواپیماها روی باند
oration
U
سخنرانی
to hear any ones speech
U
سخنرانی
prelection
U
سخنرانی
lecturing
U
سخنرانی
lectured
U
سخنرانی
lecture
U
سخنرانی
conferences
U
سخنرانی
speaking
U
سخنرانی
conference
U
سخنرانی
lectures
U
سخنرانی
orations
U
سخنرانی
inaugural
U
سخنرانی افتتاحی
theaters
U
تالار سخنرانی
notes
U
یادداشت سخنرانی
theatre
U
تالار سخنرانی
conference call
U
دعوت به سخنرانی
speak
U
سخنرانی کردن
speaks
U
سخنرانی کردن
make a speech
U
سخنرانی کردن
theatres
U
تالار سخنرانی
orate
U
سخنرانی کردن
pep talk
U
سخنرانی انگیزگر
lecture method
U
روش سخنرانی
lobbied
U
سخنرانی کردن
lobbies
U
سخنرانی کردن
auditorium
U
تالار سخنرانی
oratorical
U
وابسته به سخنرانی
lobby
U
سخنرانی کردن
auditoria
U
تالار سخنرانی
pep talks
U
سخنرانی انگیزگر
auditoriums
U
تالار سخنرانی
oratory
U
شیوه سخنرانی
theater
U
تالار سخنرانی
record
U
یادداشت سخنرانی
travelogs
U
سخنرانی درباره مسافرت
travelogues
U
سخنرانی درباره مسافرت
speech
U
قوه ناطقه سخنرانی
speeches
U
قوه ناطقه سخنرانی
tirade
U
سخنرانی دراز وشدیداللحن
lobbies
U
سخنرانی وتبلیغات کردن
tirades
U
سخنرانی دراز وشدیداللحن
lobbied
U
سخنرانی وتبلیغات کردن
travelogue
U
سخنرانی درباره مسافرت
philippic
U
سخنرانی تند وانتقادی
lobby
U
سخنرانی وتبلیغات کردن
lyceum
U
سالن سخنرانی عمومی
proem
U
مقدمه سخنرانی شروع
voicing
U
صدای سخنرانی انسان
forensic
U
قانونی مربوط به سخنرانی
voices
U
صدای سخنرانی انسان
voice
U
صدای سخنرانی انسان
traversabel
U
سخنرانی درباره مسافرت
synchro
U
دستگاه تنظیم تیر خودکارپدافند هوایی دستگاه کنترل اتش سنکرونیزه
attitude director indicator
U
دستگاه نشان دهنده عملیات دستگاه هدایت زاویه تقرب هواپیما به باند
rawin
U
دستگاه رادارهواسنجی دستگاه هواسنجی دیدبانی بصری مسیر بادهای طبقات بالای جو
meteorograph
U
دستگاه ضبط پدیدههای جوی از قبیل گردباد وابر وغیره دستگاه هواشناسی
transponder
U
فرستنده خودکار صوتی دستگاه کمک ناوبری خودکارموشک دستگاه کشف و رمزخودکار مکالمات
directional gyro indicator
U
دستگاه ژیروسکوپ سمتی دستگاه سمت نمای ژیروسکوپی
oratorically
U
ادیبانه از روی ایین سخنرانی
lecture
U
سخنرانی کردن خطابه گفتن
lectures
U
سخنرانی کردن خطابه گفتن
praelect
U
سخنرانی کردن خطا به خواندن
prelect
U
سخنرانی کردن خطا به خواندن
lectured
U
سخنرانی کردن خطابه گفتن
lecturing
U
سخنرانی کردن خطابه گفتن
semaphore
U
دستگاه مخابره به وسیله پرچم دستگاه علامت ده
printed
U
دستگاه زیراکس دستگاه کپی مواد چاپی
prints
U
دستگاه زیراکس دستگاه کپی مواد چاپی
all mains set
U
دستگاه جریان دائم و متناوب دستگاه اونیورسال
print
U
دستگاه زیراکس دستگاه کپی مواد چاپی
ac dc set
U
دستگاه جریان دائم و متناوب دستگاه اونیورسال
His speech was in the nature of an apology.
U
ماهیت سخنرانی او
[مرد]
عذرخواهی بود.
His speech gripped the television viewers ( audience ).
U
سخنرانی اش بینندگان تلویزیون را قبضه کرد
tribune
U
سکوب سخنرانی کرسی یامیز خطابه
character guidance
U
راهنمایی و مشاوره با افراد سخنرانی مذهبی
teach-ins
U
جلسهی بحث و سخنرانی غیر رسمی
teach-in
U
جلسهی بحث و سخنرانی غیر رسمی
quad density
U
تکنیکی به اندازه چهار برابرچگالی استاندارد یک دستگاه حافظه خاص بر روی هرواحد فضای ان دستگاه اطلاعات ثبت میکند
philippize
U
بارشوه سخنرانی کردن درسخنرانی تحت نفوذقرارگرفتن
soliloquies
U
گفتگو با خود نمایش یا مقاله یا سخنرانی یکنفری
soliloquy
U
گفتگو با خود نمایش یا مقاله یا سخنرانی یکنفری
to lobby against
[for]
somebody
U
سخنرانی وتبلیغات کردن مخالف
[طرفداری از]
کسی
pulmotor
U
دستگاه تنفس مصنوعی دستگاه اکسیژن
facsimile recorder
U
دستگاه عکاسی رادیویی دستگاه فاسیمیل
compressor
U
دستگاه فشار دستگاه متراکم کننده
compressors
U
دستگاه فشار دستگاه متراکم کننده
equilibrator
U
دستگاه متعادل کننده دستگاه موازنه
operators
U
متصدی ها
users
U
متصدی ها
user
U
متصدی
quartermasters
U
متصدی
quartermaster
U
متصدی
responsible
U
متصدی
in charge
U
متصدی
clerk
U
متصدی
clerks
U
متصدی
operator
U
متصدی
incumbents
U
متصدی
incumbent
U
متصدی
operators
U
متصدی
operator
U
متصدی
runners
U
متصدی
runner
U
متصدی
vacant
U
بی متصدی
warden
U
متصدی
peripheral device
U
دستگاه جانبی دستگاه پیرامونی
officer
U
مامور متصدی
salespersons
U
متصدی فروش
officers
U
مامور متصدی
receiver
U
متصدی دریافت
fitters
U
متصدی نصب
fitter
U
متصدی نصب
curators
U
نگهبان متصدی
supplier
U
متصدی ملزومات
suppliers
U
متصدی ملزومات
unattended
U
بدون متصدی
receptionist
U
متصدی پذیرش
turf accountants
U
متصدی شرطبندی
rulings
U
رایج متصدی
receivers
U
متصدی دریافت
yard man
U
متصدی محوطه
salespeople
U
متصدی فروش
salesperson
U
متصدی فروش
operator
U
متصدی ماشین
operators
U
متصدی ماشین
acting
U
کفیل متصدی
time keeper
U
متصدی اوقات
auctioneer
U
متصدی مزایده
auctioneer
U
متصدی حراج
curator
U
نگهبان متصدی
ruling
U
رایج متصدی
auctioneers
U
متصدی مزایده
auctioneers
U
متصدی حراج
winch driver
U
متصدی دوار
signal man
U
متصدی علائم
harbour master
U
متصدی بندر
radar operator
U
متصدی رادار
radarman
U
متصدی رادار
infirmarian
U
متصدی بیمارستان
radio operator
U
متصدی بی سیم
ammunition handler
U
متصدی مهمات
radioman
U
متصدی بی سیم
freshwater king
U
متصدی اب شیرین کن
machine operator
U
متصدی ماشین
radar man
U
متصدی رادار
signalman
U
متصدی علائم
cataloguer
U
متصدی کاتالوگ
cataloger
U
متصدی کاتالوگ
adman
U
متصدی اعلانات
litter bearer
U
متصدی برانکارد
operator console
U
پیشانه متصدی
groundskeeper
U
متصدی زمین
operator command
U
فرمان متصدی
chartulary
U
متصدی بایگانی
magnetometer
U
مغناطیس سنج دریایی دستگاه ولت سنج دستگاه تعیین ولتاژ جریان
cold swaging machine
U
دستگاه قالب و سنبه اهنگری سرد دستگاه فشاری حدیده سرد
performance factor
U
ضربت عمل کرد دستگاه یابازده دستگاه عامل عمل کرددستگاه
rheostat
U
دستگاه تنظیم جریانهای متغیر برق دستگاه یا جعبه تنظیم مقاومت
arresting gear
U
دستگاه کم کننده سرعت هواپیما در روی باند دستگاه مهار هواپیما
rheostatic
U
دستگاه تنظیم جریانهای متغیر برق دستگاه یا جعبه تنظیم مقاومت
gun slide
U
دستگاه سرسره کشو توپ دستگاه کشوی عاید و دافع توپ
contracting officer
U
افسر متصدی پیمان
orchardist
U
متصدی باغ میوه
fish warden
U
متصدی امور شیلات
stevedores
U
متصدی بارگیری و تخلیه
oilking
U
متصدی سوخت و اب کشتی
stevedore
U
متصدی بارگیری و تخلیه
orchardman
U
متصدی باغ میوه
officer
U
متصدی ضابط عدلیه
common carrier
U
متصدی حمل ونقل
church warden
U
متصدی دارایی کلیسا
peripheral equipment operator
U
متصدی تجهیزات جانبی
liquidator
U
متصدی امورتصفیه شرکت
officers
U
متصدی ضابط عدلیه
forwarder
U
متصدی حمل و نقل
mess treasurer
U
متصدی صندوق باشگاه
time keeper
U
متصدی اوقات کار
my p
U
متصدی پیش ازمن
turf accountant
متصدی شرط بندی
carrier
U
متصدی حمل و نقل
liftman
U
اسانسورچی متصدی اسانسور
titular charge daffaires
U
متصدی شغل سیاسی
majordomo
U
متصدی امور خانوادگی
word processing operator
U
متصدی پردازش کلمه
watertender
U
متصدی مخازن اب ناو
wagoner
U
متصدی حمل ونقل
heaters
U
متصدی گرم کردن
keypunch operator
U
متصدی منگنه زنی
carriers
U
متصدی حمل و نقل
data entry operator
U
متصدی داده دهی
hold captain
U
متصدی انبار کشتی
forwarding agent
U
متصدی حمل ونقل
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com