English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (35 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
admired U متحیر کردن متعجب ساختن
admires U متحیر کردن متعجب ساختن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
openmouthed U متعجب و متحیر
to be at a loss U متعجب و متحیر بودن
surprises U متعجب ساختن غافلگیر کردن
surprise U متعجب ساختن غافلگیر کردن
surprize U متعجب ساختن غافلگیر کردن
admire U متعجب ساختن
surprises U متعجب کردن
surprise U متعجب کردن
admire متحیر کردن
astonish U متحیر کردن
astonishes U متحیر کردن
amuses U مات و متحیر کردن
amuse U مات و متحیر کردن
dumbfound U متحیر کردن بلاجواب گذاشتن
dumfound U متحیر کردن بلاجواب گذاشتن
scareup U فاهر ساختن برای مصرف تامین کردن بسرعت ساختن
wide-eyed U متعجب
amazed U متعجب
wide eyed U متعجب
i was filled with wonder U متعجب شدم
swan U متعجب شدن
swans U متعجب شدن
taken aback <idiom> U ناگهانی متعجب شدن
I was stunned ( shocked , flabbergasted ) . U خشکم زد (متعجب ومبهوت )
eyes pop out <idiom> U خیلی متعجب شدن
put (something) past someone (negative) <idiom> U ازکار شخص متعجب شدن
agape U مبهوت متعجب با دهان باز درشگفت
I was petrified. U دود از کله ام بلند شد ( بی نهایت متعجب شدم )
astound U متحیر
at a losses U متحیر
astounded U متحیر
amazes U متحیر
astounding <adj.> U متحیر
admirable <adj.> U متحیر
wondrous <adj.> U متحیر
gobsmacking [British] [colloquial] [amazing] <adj.> U متحیر
marvellous [British] <adj.> U متحیر
amaze U متحیر
astonishing <adj.> U متحیر
marvelous [American] <adj.> U متحیر
startling <adj.> U متحیر
stupendous <adj.> U متحیر
amazing <adj.> U متحیر
wonderful <adj.> U متحیر
astounds U متحیر
dumbstruck U متحیر
astonished U متحیر
taken aback U متحیر
prodigious <adj.> U متحیر
astonishingly U متحیر
wondrous <adj.> U متحیر کننده
amazing <adj.> U متحیر کننده
astounding <adj.> U متحیر کننده
admirable <adj.> U متحیر کننده
gobsmacking [British] [colloquial] [amazing] <adj.> U متحیر کننده
astonishing <adj.> U متحیر کننده
marvellous [British] <adj.> U متحیر کننده
marvelous [American] <adj.> U متحیر کننده
prodigious <adj.> U متحیر کننده
startling <adj.> U متحیر کننده
stupendous <adj.> U متحیر کننده
wonderful <adj.> U متحیر کننده
dampers U دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dampest U دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
damp U دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
i was filled with wonder U مرا شگفت امد متحیر ماندم
make U درست کردن ساختن اماده کردن
engineers U اداره کردن طرح کردن و ساختن
prepare U اماده کردن ساختن ترکیب کردن
engineered U اداره کردن طرح کردن و ساختن
engineer U اداره کردن طرح کردن و ساختن
prepares U اماده کردن ساختن ترکیب کردن
preparing U اماده کردن ساختن ترکیب کردن
To bear (put up) with somebody. U با کسی سر کردن (مدارا کردن ؟ ساختن )
makes U درست کردن ساختن اماده کردن
get U مجاب کردن ساختن
getting U مجاب کردن ساختن
to manufacture [into] U ساختن [درست کردن] [به]
work up U ترکیب کردن ساختن
gets U مجاب کردن ساختن
to lay it on thick U نصب کردن ساختن
knock off one's feet <idiom> U متعجب کسی (دست کسی رادرحنا گذاشتن)
localize U محلی کردن موضعی ساختن
franked U باطل کردن مصون ساختن
violated U بی حرمت ساختن مختل کردن
to bear with a person U باکسی ساختن یاسازش کردن
fraternizing U برادری کردن متفق ساختن
franking U باطل کردن مصون ساختن
perpetuates U دائمی کردن جاودانی ساختن
indicates U نمایان ساختن اشاره کردن بر
indicated U نمایان ساختن اشاره کردن بر
indicate U نمایان ساختن اشاره کردن بر
localizes U محلی کردن موضعی ساختن
frankest U باطل کردن مصون ساختن
perpetuate U دائمی کردن جاودانی ساختن
highlighting U روشن ساختن مشخص کردن
perpetuated U دائمی کردن جاودانی ساختن
serializing U نوبتی کردن پیاپی ساختن
localizing U محلی کردن موضعی ساختن
perpetuating U دائمی کردن جاودانی ساختن
franker U باطل کردن مصون ساختن
franks U باطل کردن مصون ساختن
fraternizes U برادری کردن متفق ساختن
spellbind U مجذوب کردن مفتون ساختن
tumify U اماس کردن متورم ساختن
preparing U مهیا ساختن مجهز کردن
assimilating U هم جنس کردن شبیه ساختن
prepares U مهیا ساختن مجهز کردن
assimilating U تلفیق کردن همانند ساختن
inculcating U جایگیر ساختن تلقین کردن
incapacitates U ناتوان ساختن محجور کردن
inculcates U جایگیر ساختن تلقین کردن
assimilates U هم جنس کردن شبیه ساختن
incapacitated U ناتوان ساختن محجور کردن
assimilated U تلفیق کردن همانند ساختن
attract U جذب کردن مجذوب ساختن
attracted U جذب کردن مجذوب ساختن
attracting U جذب کردن مجذوب ساختن
attracts U جذب کردن مجذوب ساختن
incapacitate U ناتوان ساختن محجور کردن
assimilate U هم جنس کردن شبیه ساختن
assimilate U تلفیق کردن همانند ساختن
assimilated U هم جنس کردن شبیه ساختن
prepare U مهیا ساختن مجهز کردن
inculcated U جایگیر ساختن تلقین کردن
inculcate U جایگیر ساختن تلقین کردن
serialized U نوبتی کردن پیاپی ساختن
fraternised U برادری کردن متفق ساختن
fraternises U برادری کردن متفق ساختن
fraternising U برادری کردن متفق ساختن
serializes U نوبتی کردن پیاپی ساختن
fraternize U برادری کردن متفق ساختن
localises U محلی کردن موضعی ساختن
fraternized U برادری کردن متفق ساختن
serialize U نوبتی کردن پیاپی ساختن
emboss U مزین کردن پرجلوه ساختن
tepefy U ولرم کردن ملول ساختن
avouch U تضمین کردن مستقر ساختن
assimilates U تلفیق کردن همانند ساختن
serialised U نوبتی کردن پیاپی ساختن
serialises U نوبتی کردن پیاپی ساختن
improvising U انا ساختن تعبیه کردن
improvises U انا ساختن تعبیه کردن
serialising U نوبتی کردن پیاپی ساختن
improvise U انا ساختن تعبیه کردن
localising U محلی کردن موضعی ساختن
internalising U باطنی ساختن داخلی کردن
incapacitating U ناتوان ساختن محجور کردن
detects U کشف کردن نمایان ساختن
destroys U ویران کردن نابود ساختن
reproducing U چاپ کردن دوباره ساختن
detecting U کشف کردن نمایان ساختن
detected U کشف کردن نمایان ساختن
detect U کشف کردن نمایان ساختن
reproduces U چاپ کردن دوباره ساختن
destroying U ویران کردن نابود ساختن
subdue U مقهور ساختن رام کردن
subdues U مقهور ساختن رام کردن
subduing U مقهور ساختن رام کردن
internalizing U باطنی ساختن داخلی کردن
reproduced U چاپ کردن دوباره ساختن
to hammer out U ساختن بکوشش درست کردن
agonise U معذب ساختن متاثر کردن
provide U میسر ساختن تامین کردن
illuminate U درخشان ساختن زرنما کردن
redargue U متهم ساختن تکذیب کردن
illuminating U درخشان ساختن زرنما کردن
internalize U باطنی ساختن داخلی کردن
retard U کند ساختن معوق کردن
retarding U کند ساختن معوق کردن
retards U کند ساختن معوق کردن
fructify U برومند کردن بارور ساختن
internalized U باطنی ساختن داخلی کردن
proscribing U ممنوع ساختن تحریم کردن
internalizes U باطنی ساختن داخلی کردن
internalises U باطنی ساختن داخلی کردن
internalised U باطنی ساختن داخلی کردن
proscribes U ممنوع ساختن تحریم کردن
destroy U ویران کردن نابود ساختن
proscribed U ممنوع ساختن تحریم کردن
illuminates U درخشان ساختن زرنما کردن
provides U میسر ساختن تامین کردن
violates U بی حرمت ساختن مختل کردن
entomb U دفن کردن مقبره ساختن
obliges U وادار کردن مرهون ساختن
lane U کوچه ساختن منشعب کردن
frank U باطل کردن مصون ساختن
pt down U هرز اب ساختن منکوب کردن
prey U دستخوش ساختن طعمه کردن
entombing U دفن کردن مقبره ساختن
lanes U کوچه ساختن منشعب کردن
proscribe U ممنوع ساختن تحریم کردن
entombed U دفن کردن مقبره ساختن
obliged U وادار کردن مرهون ساختن
trump up <idiom> U ساختن ،درمغز اختراع کردن
to cotton with each other U باهم ساختن یارفاقت کردن
please U خشنود ساختن کیف کردن
pleases U خشنود ساختن کیف کردن
discompose U مضطرب ساختن پریشان کردن
violate U بی حرمت ساختن مختل کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com