Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
counterspy
U
مامور ضد جاسوسی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
nark
U
مامور خفیه پلیس جاسوسی کردن
Other Matches
rading party
U
قسمت مامور تک در عملیات کمین دسته مامور شبیخون
delegated
U
مامور فرستاده مامور کردن
delegating
U
مامور فرستاده مامور کردن
delegates
U
مامور فرستاده مامور کردن
delegate
U
مامور فرستاده مامور کردن
counterespionage
U
ضد جاسوسی
counter-espionage
U
ضد جاسوسی
espial
U
جاسوسی
counter espionage
U
ضد جاسوسی
spionnage
U
جاسوسی
espionage
U
جاسوسی
spionnage
U
جاسوسی کردن
to spy
U
جاسوسی کردن
espial
U
عملیات جاسوسی
counterintelligence
U
سازمان ضد جاسوسی
espied
U
جاسوسی کردن
espies
U
جاسوسی کردن
espy
U
جاسوسی کردن
stag
U
جاسوسی کردن
stags
U
جاسوسی کردن
spying
U
عمل جاسوسی
espying
U
جاسوسی کردن
spial
U
عملیات جاسوسی
Counter – espionage operations k.
U
عملیات ضد جاسوسی
spied
U
جاسوسی کردن
spial
U
جاسوسی کردن
industrial espionage
U
جاسوسی در صنعت
industrial espionage
U
جاسوسی صنعتی
intelligence
U
خبرگیری جاسوسی
fifth column
U
دستگاه جاسوسی
spies
U
جاسوسی کردن
spy
U
جاسوسی کردن
he was shot for a spy
U
او به جرم جاسوسی تیرباران شد
spial officer
U
افسر عملیات جاسوسی
fifth cloumn
U
مامورین سازمانهای جاسوسی
espial officer
U
افسر عملیات جاسوسی
fink
U
اعتصاب شکن جاسوسی کردن
pickeer
U
لاس زدن جاسوسی کردن
finks
U
اعتصاب شکن جاسوسی کردن
espial
U
جاسوسی عمل مخفی انجام دادن
Big Brother
U
دولت یا هر سازمانی که در امور خصوصی و داخلی مردم دخالت و جاسوسی کند و آنها را سختمهار نماید
official
U
مامور
officers
U
مامور
agents
U
مامور
agent
U
مامور
commissioner
U
مامور
commissioners
U
مامور
officer
U
مامور
commissionaires
U
مامور
pursuivant
U
مامور
functionery
U
مامور
commissionaire
U
مامور
functionary
U
مامور
bedell
U
مامور
bedel
U
مامور
functionaries
U
مامور
ranksman
U
مامور صف
missionary
U
مامور
missionaries
U
مامور
appointed
U
مامور
police officer
U
مامور پلیس
send on duty
U
مامور کردن
sergeant at arms
U
مامور اجرا
officer
U
مامور متصدی
investigator
U
مامور تحقیق
police officers
U
مامور پلیس
secret agent
U
مامور مخفی
purchasing officer
U
مامور خرید
officers
U
مامور متصدی
pointsman
U
مامور راهنمائی
secret agents
U
مامور مخفی
on sentry
U
مامور نگهبانی
revenuer
U
مامور مالیاتی
lictor
U
مامور اجرا
he was ordered to europe
U
او مامور اروپا شد
file clerk
U
مامور بایگانی
executive bailiff
U
مامور اجرا
bumbailiff
U
مامور اجرا
scouted
U
مامور اکتشاف
tollman
U
مامور نواقل
attackman
U
مامور حمله
assignee
U
نماینده مامور
customs officer
U
مامور گمرک
typographer
U
مامور چاپخانه
waggoner
U
مامور واگن
scout
U
مامور اکتشاف
consular officer
U
مامور کنسولی
envoi
U
مامور نماینده
diplomatic officer
U
مامور سیاسی
diplomatic agent
U
مامور سیاسی
investigators
U
مامور تحقیق
inquisitor
U
مامور تحقیق
inquisitors
U
مامور تحقیق
customs appraisor
U
مامور گمرک
custom assersor
U
مامور گمرک
scouts
U
مامور اکتشاف
emissary
U
مامور مخفی
envoy
U
مامور نماینده
paymasters
U
مامور پرداخت
policeman
U
مامور پلیس
policemen
U
مامور پلیس
appoints
U
مامور کردن
paymaster
U
مامور پرداخت
sergeants
U
مامور اجرا
censor
U
مامور سانسور
hangman
U
مامور اعدام
hangmen
U
مامور اعدام
executioner
U
مامور اعدام
executioners
U
مامور اعدام
probation officer
U
مامور نافر
envoy
U
فرستاده مامور
envoys
U
مامور نماینده
envoys
U
فرستاده مامور
defector in place
U
مامور مخفی
mole
U
مامور مخفی
bailiff
U
مامور اجرا
appoint
U
مامور کردن
bailiffs
U
مامور اجرا
auditors
U
مامور رسیدگی
auditor
U
مامور رسیدگی
probation officers
U
مامور نافر
communicants
U
مامور ابلاغ
High Commissioners
U
مامور عالیرتبه
bureaucrat
U
مامور اداری
bureaucrats
U
مامور اداری
executor
U
مامور اجرا
executors
U
مامور اجرا
emissaries
U
مامور سری
emissaries
U
مامور مخفی
censoring
U
مامور سانسور
emissary
U
مامور سری
censored
U
مامور سانسور
High Commissioner
U
مامور عالیرتبه
sergeant
U
مامور اجرا
communicant
U
مامور ابلاغ
censors
U
مامور سانسور
rading party
U
قسمت مامور دستبرد
lord advocate
U
دادستان کل مامور به اسکاتلند
press agent
U
مامور اگهی و تبلیغ
pursuivant
U
مامور ابلاغ یا اخطاریه
truck master
U
مامور یا سرپرست چندکامیون
master in lunacy
U
مامور رسیدگی به دیوانگی ها
scambler
U
مدافع مامور مانوربالا
scrutineer
U
مامور شمارش ارا
sergeant at arms
U
مامور اجرا و انتظامات
he was appointed to inspect it
U
مامور شد ان را بازرسی کند
raiding party
U
قسمت مامور کمین
fire fighter
U
مامور اتش نشانی
pontonier
U
مامور پل موقت سازی
justiciar
U
مامور قضایی عالیرتبه
relieving officer
U
مامور اعانه فقرا
pontoneer
U
مامور پل موقت سازی
publican
U
مامور وصول مالیات
fireman
U
مامور اتش نشانی
firemen
U
مامور اتش نشانی
commission
U
حق العمل مامور شدن
commissioning
U
حق العمل مامور شدن
commissions
U
حق العمل مامور شدن
affiliation with the department of defen
U
مامور به وزارت جنگ
lifeguards
U
مامور نجات غریق
lifeguard
U
مامور نجات غریق
fireguards
U
مامور اتش نشانی
fireguard
U
مامور اتش نشانی
firefighters
U
مامور اتش نشانی
firefighter
U
مامور اتش نشانی
officer
U
مامور کارمند اداری
publicans
U
مامور وصول مالیات
aid man
U
مامور کمکهای اولیه
apparitor
U
چاووش مامور اجراء
officers
U
مامور کارمند اداری
dustman
U
مامور تنظیف خاکروبه بر
catchpoll
U
مامور اخذ مالیات
catchpole
U
مامور اخذ مالیات
to send upon an e
U
مامور سفارت کردن
barrier patrol
U
گشتی مامور موانع
bailiwick
U
ناحیه قلمرو مامور
tidewaiter
U
مامور گمرک لب دریا
dustmen
U
مامور تنظیف خاکروبه بر
tipstaff
U
مامور مسئول زندانیان دردادگاه
Is there a parking attendant?
U
آیا مامور پارکینگ هست؟
raiding party
U
قسمت مامور دستبرد یا تاخت
reeve
U
حاکم عرف مامور اجرا
Esteemed commissioner!
U
مامور عالی رتبه محترم!
task element
U
قسمت مامور اجرای عملیات
smokechaser
U
مامور اتش نشانی جنگل
water bailiffs
U
مامور جلوگیری از صید غیرمجاز
water bailiffs
U
مامور تفتیش کشتیها در بندر
to p a soldier to duty
U
سربازی را به پاسگاهی مامور کردن
safeguards
U
مامور حفافت پرسنل و یا اموال
safeguard
U
مامور حفافت پرسنل و یا اموال
commissioner
U
مامور عالی رتبه دولت
safeguarded
U
مامور حفافت پرسنل و یا اموال
earth stopper
U
مامور بستن سوراخهای روباه
safeguarding
U
مامور حفافت پرسنل و یا اموال
commissioners
U
مامور عالی رتبه دولت
remembrancer
U
مامور وصول مطالبات سلطنتی
crier
U
مامور اخطارهای عمومی دردادگاه
press-gangs
U
دسته مامور جلب مشمولین
hang man
U
مامور اعدام به وسیله دار
press gangs
U
دسته مامور جلب مشمولین
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com