Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
crier
U
مامور اخطارهای عمومی دردادگاه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
tipstaff
U
مامور مسئول زندانیان دردادگاه
service
U
منفعه توجه و حفظ کردن خدمات دولتی و عمومی وفیفه مامور دولت
serviced
U
منفعه توجه و حفظ کردن خدمات دولتی و عمومی وفیفه مامور دولت
rading party
U
قسمت مامور تک در عملیات کمین دسته مامور شبیخون
To produce a witness.
U
دردادگاه شاهد آوردن
right of action
U
حق طرح دعوی دردادگاه
cop a plea
<idiom>
U
دردادگاه مقصراعلام شدن
embracer
U
کسیکه دردادگاه اعمال نفوذمیکند
We lost the case . We were convicted.
U
دردادگاه محکوم شدیم ( دعوی را باختیم )
extrajudicial
U
خارج از موضوع مطرح شده دردادگاه
delegating
U
مامور فرستاده مامور کردن
delegated
U
مامور فرستاده مامور کردن
delegate
U
مامور فرستاده مامور کردن
delegates
U
مامور فرستاده مامور کردن
barrister
U
وکیل مدافع وکیلی که حق حضور دردادگاه و دفاع شفاهی را دارد
barristers
U
وکیل مدافع وکیلی که حق حضور دردادگاه و دفاع شفاهی را دارد
general quarters
U
اماده باش عمومی دریایی محلهای سکونت عمومی
introduce
U
بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
introduced
U
بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
introduces
U
بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
introducing
U
بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
common hardware
U
ابزار و الات عمومی سخت ابزارهای عمومی
general orders
U
دستورات عمومی دستورالعملهای عمومی
general porpose
U
کارهای عمومی مصارف عمومی
consolidated dining facility
U
تاسیسات غذاخوری عمومی مجتمع غذاخوری عمومی
ranksman
U
مامور صف
agent
U
مامور
commissioner
U
مامور
appointed
U
مامور
pursuivant
U
مامور
commissioners
U
مامور
officer
U
مامور
officers
U
مامور
functionary
U
مامور
official
U
مامور
agents
U
مامور
bedell
U
مامور
bedel
U
مامور
missionaries
U
مامور
missionary
U
مامور
functionaries
U
مامور
functionery
U
مامور
commissionaire
U
مامور
commissionaires
U
مامور
customs appraisor
U
مامور گمرک
diplomatic agent
U
مامور سیاسی
diplomatic officer
U
مامور سیاسی
executioner
U
مامور اعدام
assignee
U
نماینده مامور
on sentry
U
مامور نگهبانی
customs officer
U
مامور گمرک
scouts
U
مامور اکتشاف
probation officer
U
مامور نافر
bailiffs
U
مامور اجرا
inquisitors
U
مامور تحقیق
purchasing officer
U
مامور خرید
envoi
U
مامور نماینده
executive bailiff
U
مامور اجرا
scout
U
مامور اکتشاف
scouted
U
مامور اکتشاف
pointsman
U
مامور راهنمائی
attackman
U
مامور حمله
policeman
U
مامور پلیس
probation officers
U
مامور نافر
he was ordered to europe
U
او مامور اروپا شد
appoint
U
مامور کردن
appoints
U
مامور کردن
custom assersor
U
مامور گمرک
envoy
U
مامور نماینده
counterspy
U
مامور ضد جاسوسی
envoys
U
فرستاده مامور
envoys
U
مامور نماینده
bailiff
U
مامور اجرا
auditor
U
مامور رسیدگی
auditors
U
مامور رسیدگی
lictor
U
مامور اجرا
policemen
U
مامور پلیس
bumbailiff
U
مامور اجرا
sergeant
U
مامور اجرا
sergeants
U
مامور اجرا
consular officer
U
مامور کنسولی
file clerk
U
مامور بایگانی
envoy
U
فرستاده مامور
inquisitor
U
مامور تحقیق
executors
U
مامور اجرا
executor
U
مامور اجرا
bureaucrats
U
مامور اداری
bureaucrat
U
مامور اداری
officer
U
مامور متصدی
executioners
U
مامور اعدام
secret agents
U
مامور مخفی
secret agent
U
مامور مخفی
police officers
U
مامور پلیس
police officer
U
مامور پلیس
High Commissioners
U
مامور عالیرتبه
emissaries
U
مامور سری
emissaries
U
مامور مخفی
censor
U
مامور سانسور
censored
U
مامور سانسور
censoring
U
مامور سانسور
censors
U
مامور سانسور
emissary
U
مامور سری
defector in place
U
مامور مخفی
mole
U
مامور مخفی
emissary
U
مامور مخفی
High Commissioner
U
مامور عالیرتبه
waggoner
U
مامور واگن
typographer
U
مامور چاپخانه
communicants
U
مامور ابلاغ
communicant
U
مامور ابلاغ
revenuer
U
مامور مالیاتی
hangman
U
مامور اعدام
hangmen
U
مامور اعدام
sergeant at arms
U
مامور اجرا
paymasters
U
مامور پرداخت
investigators
U
مامور تحقیق
officers
U
مامور متصدی
investigator
U
مامور تحقیق
send on duty
U
مامور کردن
tollman
U
مامور نواقل
paymaster
U
مامور پرداخت
fireguard
U
مامور اتش نشانی
lifeguard
U
مامور نجات غریق
affiliation with the department of defen
U
مامور به وزارت جنگ
aid man
U
مامور کمکهای اولیه
fireguards
U
مامور اتش نشانی
publican
U
مامور وصول مالیات
lifeguards
U
مامور نجات غریق
fireman
U
مامور اتش نشانی
catchpoll
U
مامور اخذ مالیات
officers
U
مامور کارمند اداری
catchpole
U
مامور اخذ مالیات
officer
U
مامور کارمند اداری
barrier patrol
U
گشتی مامور موانع
bailiwick
U
ناحیه قلمرو مامور
commissions
U
حق العمل مامور شدن
commissioning
U
حق العمل مامور شدن
commission
U
حق العمل مامور شدن
firefighter
U
مامور اتش نشانی
firefighters
U
مامور اتش نشانی
apparitor
U
چاووش مامور اجراء
publicans
U
مامور وصول مالیات
tidewaiter
U
مامور گمرک لب دریا
to send upon an e
U
مامور سفارت کردن
firemen
U
مامور اتش نشانی
justiciar
U
مامور قضایی عالیرتبه
raiding party
U
قسمت مامور کمین
truck master
U
مامور یا سرپرست چندکامیون
rading party
U
قسمت مامور دستبرد
master in lunacy
U
مامور رسیدگی به دیوانگی ها
pursuivant
U
مامور ابلاغ یا اخطاریه
he was appointed to inspect it
U
مامور شد ان را بازرسی کند
relieving officer
U
مامور اعانه فقرا
lord advocate
U
دادستان کل مامور به اسکاتلند
scambler
U
مدافع مامور مانوربالا
pontoneer
U
مامور پل موقت سازی
press agent
U
مامور اگهی و تبلیغ
fire fighter
U
مامور اتش نشانی
dustmen
U
مامور تنظیف خاکروبه بر
dustman
U
مامور تنظیف خاکروبه بر
sergeant at arms
U
مامور اجرا و انتظامات
scrutineer
U
مامور شمارش ارا
pontonier
U
مامور پل موقت سازی
common carrier
U
موسسه حمل و نقل عمومی شرکت حمل و نقل عمومی متصدی حمل و نقل
press gang
U
دسته مامور جلب مشمولین
press gangs
U
دسته مامور جلب مشمولین
task element
U
قسمت مامور اجرای عملیات
smokechaser
U
مامور اتش نشانی جنگل
process server
U
مامور ابلاغ برگهای قانونی
water bailiffs
U
مامور تفتیش کشتیها در بندر
remembrancer
U
مامور وصول مطالبات سلطنتی
to p a soldier to duty
U
سربازی را به پاسگاهی مامور کردن
reeve
U
حاکم عرف مامور اجرا
raiding party
U
قسمت مامور دستبرد یا تاخت
vice squads
U
مامور کشف ودستگیری تبهکاران
commissioner
U
مامور عالی رتبه دولت
vice squad
U
مامور کشف ودستگیری تبهکاران
press-gang
U
دسته مامور جلب مشمولین
safeguards
U
مامور حفافت پرسنل و یا اموال
safeguarding
U
مامور حفافت پرسنل و یا اموال
safeguard
U
مامور حفافت پرسنل و یا اموال
safeguarded
U
مامور حفافت پرسنل و یا اموال
earth stopper
U
مامور بستن سوراخهای روباه
Esteemed commissioner!
U
مامور عالی رتبه محترم!
hang man
U
مامور اعدام به وسیله دار
Is there a parking attendant?
U
آیا مامور پارکینگ هست؟
press-ganged
U
دسته مامور جلب مشمولین
paymistress
U
زنی که مامور پرداخت باشد
press-ganging
U
دسته مامور جلب مشمولین
press-gangs
U
دسته مامور جلب مشمولین
commissioners
U
مامور عالی رتبه دولت
water bailiffs
U
مامور جلوگیری از صید غیرمجاز
task fleet
U
ناوگان مامور اجرای عملیات یا ماموریت
tallagers
U
مامور جمع اوری مالیات وعوارض
task group
U
ناو گروه مامور اجرای عملیات
submarine chaser
U
قایق مامور تعقیب زیر دریایی
taxing master
U
مامور وصول مالیات هزینه دادرسی
nark
U
مامور خفیه پلیس جاسوسی کردن
affiliated unit
U
یکان احتیاط مامور به ادارات غیرنظامی
close covering group
U
ناو گروه مامور پوشش نزدیک
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com