English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (33 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
impregnate U لقاح کردن اشباع کردن
impregnates U لقاح کردن اشباع کردن
impregnating U لقاح کردن اشباع کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
self U وضع لقاح کردن
crossfertilize U لقاح متقابل کردن
fertilize U حاصلخیز کردن لقاح کردن
fertilised U حاصلخیز کردن لقاح کردن
fertilises U حاصلخیز کردن لقاح کردن
fertilising U حاصلخیز کردن لقاح کردن
fertilizes U حاصلخیز کردن لقاح کردن
fertilized U حاصلخیز کردن لقاح کردن
cross pollinate U بطورمصنوعی گرده افشانی کردن لقاح
cross polinize U بطورمصنوعی گرده افشانی کردن لقاح
cross fertilization U لقاح دو سلول جنسی متفاوت لقاح متقابل
imbrue U مرطوب کردن اشباع کردن
ingraft U اشباع کردن
imbibed U اشباع کردن
saturating U اشباع کردن
imbibing U اشباع کردن
imbibes U اشباع کردن
imbibe U اشباع کردن
steep U اشباع کردن
steepest U اشباع کردن
imbuing U اشباع کردن
saturate U اشباع کردن
saturates U اشباع کردن
imbue U اشباع کردن
imbued U اشباع کردن
imbues U اشباع کردن
indoctrinated U اغشتن اشباع کردن
indoctrinates U اغشتن اشباع کردن
indoctrinating U اغشتن اشباع کردن
indoctrinate U اغشتن اشباع کردن
suffusing U پوشاندن اشباع کردن
suffuses U پوشاندن اشباع کردن
suffused U پوشاندن اشباع کردن
suffuse U پوشاندن اشباع کردن
inundated U زیر سیل پوشاندن اشباع کردن
inundate U زیر سیل پوشاندن اشباع کردن
inundates U زیر سیل پوشاندن اشباع کردن
inundating U زیر سیل پوشاندن اشباع کردن
fertilization U لقاح
fecundation U لقاح
zygosis U لقاح
conceptions U لقاح
conception U لقاح
autoerotism U لقاح با خود
reg U گرده لقاح
autoeroticism U لقاح با خود
self fertility U لقاح خود بخود
anemophilous U لقاح شونده در اثرباد
oosperm U تخم لقاح شده
autoerotic U مربوط به لقاح با خود
parthenocarpy U میوه اوری بدون لقاح
interfertile U قابل لقاح در داخل خود
interfruitful U قابل گرده افشانی یا لقاح با یکدیگر
conceptions U لقاح تخم وشروع رشد جنین
autogamy U لقاح وباروری بوسیله گرده خودگل
gametogenesis U ایجاد سلول جنسی قابل لقاح
cross fertile U اصلاح نژاد از راه لقاح متقابل
conception U لقاح تخم وشروع رشد جنین
crossfertilize U پیوستن دونوع متفاوت از طریق لقاح
zygosity U کیفیت تخم لقاح شده پیوند جنسی
autogamous U مربوط به لقاح یا باروری گل بوسیله گرده خودش
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
gametophore U سلول تغییر یافته و منشعب جنسی قابل لقاح
apomixis U تکثیر بوسیلهء بافتهای تناسلی ولی بدون لقاح
parthenogenesis U ایجاد مولود بوسیله جنس مونث بدون عمل لقاح
apomict U کسی یا چیزی که بوسیلهء تکثیر بدون لقاح بوجود امده باشد
apogamy U رشد و نمو گیاه هاگدار بدون عمل لقاح ازسلول جنسی
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
pronucleus U هسته سلول قابل لقاح پس ازتکمیل دوره بلوغ وورودنطفه به درون تخم جانور
suffusion U اشباع
satiation U اشباع
saturation U اشباع
concentrations U اشباع
impregnation U اشباع
concentration U اشباع
saturated U اشباع
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
zine of saturation U منطقه اشباع
saturated zone U منطقه اشباع
saturant U اشباع شده
saturation current U جریان اشباع
saturable U اشباع شدنی
saturation capacity U گنجایش اشباع
satiable U قابل اشباع
satiable U اشباع شدنی
degree of saturation U درجه اشباع
neural satiation U اشباع عصبی
pervasivenness U قوه اشباع
sodden U اشباع شده
overfull employment U اشباع اشتغال
saturation factor U ضریب اشباع
satiates U اشباع شدن
subsaturated U نزدیک به اشباع
subsaturation U شبه اشباع
satiated U اشباع شدن
satiate U اشباع شدن
saturates U اشباع شدن
saturate U اشباع شدن
saturating U اشباع شدن
temperature saturation U اشباع دمایی
satiating U اشباع شدن
plate saturation U اشباع اند
current saturation U اشباع اند
saturation state U رژیم اشباع
saturator U اشباع کننده
voltage saturation U اشباع ولتاژی
saturated U اشباع شده
waterlogged U ازاب اشباع
unsaturate U اشباع نشده
unsaturated U اشباع نشده
voltage saturation U اشباع اند
anode saturation U اشباع اند
color saturation U اشباع رنگ
impregnant U اشباع شده
magnetic saturation U اشباع مغناطیسی
magnetic saturation U اشباع اهن
filament saturation U اشباع افروزه
filament saturation U اشباع دمایی
saturated air U هوای اشباع شده
saturant U بحد اشباع رسیده
collector saturation voltage U ولتاژ اشباع کلکتور
saturated fat U چربی اشباع شده
unsaturate U ترکیب اشباع نشده
saturated transistor U ترانزیستور اشباع شده
saturated soil paste U خمیر خاک اشباع
saturated fats U چربی اشباع شده
chalk-line U [ریسمان اشباع شده با گچ]
under szturated rock U سنگ زیر اشباع
unsaturated U ترکیب اشباع نشده
unsaturated fat U چربی اشباع نشده
subsaturated U نیمه اشباع شده
pervasiveness U قوه سرایت یا اشباع
chroma U درجه اشباع رنگ
soak U بوسیله مایع اشباع شدن
poly unsaturated fat U پلی چربی اشباع نشده
soaks U بوسیله مایع اشباع شدن
ethylene U هیدرو کربن اشباع نشده
polyunsaturated U دارای حلقههای اشباع نشده
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
geraniol U الکل اشباع شده مایع و معطر
acetylene U هیدروکربور اشباع نشدهای بفرمول 2H2C
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
oilite bushing U بوش مخصوصی از جنس برنز اشباع شده با روغن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
superfecundation U لقاح دویاچند تخم در یک تخم ریزی
to wipe out U پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
infringing U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringe U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilizing U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringes U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringed U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
to use effort U کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
times U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
exploit U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
sterilising U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploiting U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
sterilises U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
cross U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
exploits U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com