English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 209 (33 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
emaciate U لاغر کردن
macerate U لاغر کردن
slenderize U لاغر کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
thin U رقیق کردن لاغر کردن
thinned U رقیق کردن لاغر کردن
thinners U رقیق کردن لاغر کردن
thinnest U رقیق کردن لاغر کردن
thins U رقیق کردن لاغر کردن
slenderize U لاغر اندام شدن باریک کردن
Other Matches
skin and bone U لاغر
slims U لاغر
slimming U لاغر
thinned U لاغر
slimmest U لاغر
slimmed U لاغر
thin U لاغر
angular U لاغر
meager U لاغر
slimsy U لاغر
slim U لاغر
gracile U لاغر
gaunt U لاغر
marcid U لاغر
lathy U لاغر
thinners U لاغر
pindling U لاغر
atrophic U لاغر
as thin as lath <idiom> لاغر
poor U لاغر
poorer U لاغر
poorest U لاغر
meagre U لاغر
lank U لاغر
scraggier U لاغر
scraggiest U لاغر
thinnest U لاغر
thins U لاغر
skinny U لاغر
spare U لاغر
spared U لاغر
raw-boned U لاغر
raw boned U لاغر
scraggy U لاغر
emaciated U لاغر
underweight U لاغر
leans U لاغر
scrannel U لاغر
leaned U لاغر
exiguous U لاغر
twigged U لاغر
twiggy U لاغر
lean U لاغر
tabescent U لاغر شونده
slights U تراز لاغر
toom U فاقد لاغر
slighting U تراز لاغر
scrag U ادم لاغر
slightest U تراز لاغر
slim jim U لاغر میان
slighter U تراز لاغر
scrawnier U لاغر واستخوانی
scrawniest U لاغر واستخوانی
scrawny U لاغر واستخوانی
slighted U تراز لاغر
slight U تراز لاغر
to lose weight U لاغر شدن
thinnish U نسبتا لاغر
fine drawn U لاغر شده در
rangey U پادراز و لاغر
dry bones U ادم لاغر
lenten U بی گوشت لاغر
skin and bones <idiom> U خیلی لاغر
gauntly U بطور لاغر
lithe U لاغر اندام
weeded U دراز و لاغر پوشاک
wizen U لاغر پژمرده یا پلاسیده
meagrely U بطور لاغر یا ناقص
bead U کوچک و لاغر ریزه
Next to you I'm slim. U در مقایسه با تو من لاغر هستم.
beads U کوچک و لاغر ریزه
slinks U نوزاد زود رس لاغر
slinking U نوزاد زود رس لاغر
slink U نوزاد زود رس لاغر
weed U دراز و لاغر پوشاک
lanternjaws U صورت لاغر و کشیده
rangy U ولگرد پا دراز و لاغر
weeding U دراز و لاغر پوشاک
half faced U دارای صورت لاغر
lanternjaws U ارواره دراز و لاغر
slim jim U شبیه ادم لاغر اندام
lantern jawed U دارای ارواره دراز و لاغر
wear thin <idiom> U به مرور زمان لاغر شدن
slimpsy U زود شکن وبدساخت لاغر
slab sided U دارای دندههای باریک ونمایان لاغر
scal away U ادم بی معنی جانور کوچک اندام یا لاغر
windlestraw U ساقه خشک علف ادم لاغر و نحیف
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
timed U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
checked U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
point U اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
sterilised U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
cross U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
wooed U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
to wipe out U پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
to use effort U کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
exploiting U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploit U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploits U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
time U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
times U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
crosser U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
preach U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preached U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preaches U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
sterilize U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilized U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizes U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
withstands U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstanding U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
crosses U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crossest U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilises U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
check U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
sterilising U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
withstand U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
checks U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
withstood U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
sterilizing U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
woo U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
infringed U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringe U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringing U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
corrects U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
correcting U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
correct U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
married under a contract unlimited perio U زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
woos U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
support U حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
infringes U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
transliterate U عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
surcharges U زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharge U زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
institutionalises U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalize U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
cipher device U وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
institutionalising U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizing U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
exploiting U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploit U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploits U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
justify U تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
ascertian U محقق کردن تحقیق کردن معلوم کردن
judge U حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
compensates U جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
specifies U مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
modulating U میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
clearest U روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
justifies U تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
evaporating U تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
compensate U جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
justifying U تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
judged U حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
mend U درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com