English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
buggered U قطعا کاریرا انجام ندادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to huddle up a piece of work U کاریرا سرهم بندی کردن کاریرا با شتاب انجام دادن
fails U انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
failed U انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fail U انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
failures U انجام ندادن کاری که باید انجام شود
failure U انجام ندادن کاری که باید انجام شود
stopped U انجام ندادن عملی
underact U درست انجام ندادن
stop U انجام ندادن عملی
stopping U انجام ندادن عملی
stops U انجام ندادن عملی
We don't do things by half-measures. U کاری را ناقص انجام ندادن
We don't do things halfway. U کاری را ناقص انجام ندادن
We don't do things by halves. U کاری را ناقص انجام ندادن
We don't do half-ass job [American E] [derogatory] U کاری را ناقص انجام ندادن
chicken out <idiom> U از ترس کاری را انجام ندادن
underplay U نقش خود رابخوبی انجام ندادن
underplays U نقش خود رابخوبی انجام ندادن
underplayed U نقش خود رابخوبی انجام ندادن
underplaying U نقش خود رابخوبی انجام ندادن
ignoring U تشخیص ندان یا انجام ندادن آنچه دیگران می گویند
ignored U تشخیص ندان یا انجام ندادن آنچه دیگران می گویند
ignore U تشخیص ندان یا انجام ندادن آنچه دیگران می گویند
ignores U تشخیص ندان یا انجام ندادن آنچه دیگران می گویند
let go <idiom> U به حال خود گذاشتن ،هیچ کاری درمورد چیزی انجام ندادن
disoblige U دل کسی راشکستن تقاضای کسی را انجام ندادن منت ننهادن بر
to d. a pratice U کاریرا بد دانستن
to start doing something U کاریرا اغازکردن
to break the neck of a task U کمر کاریرا سکشتن
certainly not U قطعا نه
absolutely <adv.> U قطعا
surely not U قطعا نه
positively U قطعا"
peremptorily U قطعا
forsooth U قطعا
conclusively U قطعا"
by all means <adv.> U قطعا
definitely <adv.> U قطعا
decisively U قطعا
quite [completely, perfectly] <adv.> U قطعا
definitively U قطعا"
well <adv.> U قطعا
You are sure a dead ringer for muy brother. U تو قطعا شباهت زیادی با برادر من داری.
to keep it up U شل ندادن
to keep at arms length <idiom> U رو ندادن
playdown U اهمیت ندادن
retaining U از دست ندادن
forbids U اجازه ندادن
retain U از دست ندادن
forbid U اجازه ندادن
retains U از دست ندادن
To play safe . Not to swallow the bait. Not to commit oneself . Not to rise to the bait. U دم به تله ندادن
to w one's consent U رضایت ندادن
retained U از دست ندادن
discontinues U ادامه ندادن
to set at d. U اهمیت ندادن
discontinue U ادامه ندادن
discontinuing U ادامه ندادن
to make light of U اهمیت ندادن
to let slid U اهمیت ندادن به
to take time by the forelock U را ازدست ندادن
discontinued U ادامه ندادن
hold-out <idiom> U باموقعیت وفق ندادن
wink at <idiom> U اجازه دخالت ندادن
absconded U دررفتن رونشان ندادن
absconding U دررفتن رونشان ندادن
absconds U دررفتن رونشان ندادن
will not hear of <idiom> U رسیدگی ویا اجازه ندادن
to make noyhing of U ناچیز شمردن اهمیت ندادن
underdogs U فرصت برد به حریف ندادن
discounting match U ادامه ندادن به مسابقه کشتی
miscarrying U نتیجه ندادن عقیم ماندن
miscarries U نتیجه ندادن عقیم ماندن
The best advice is, not to give any <idiom> U بهترین اندرز ندادن آن است
miscarry U نتیجه ندادن عقیم ماندن
underdog U فرصت برد به حریف ندادن
qui facit per alium facit perse U کسی که کاری را بوسیله دیگری انجام بدهد خودش ان را انجام داده است
like a duck takes the water [Idiom] U کاری را تند یاد بگیرند انجام بدهند و از انجام دادن آن لذت ببرند
automating U نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automate U نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automates U نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automated U نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
(not) move a muscle <idiom> U حرکت ندادن حتی به مقدار اندک
to shunt somebody aside U به کسی حق تقدم ندادن [اصطلاح مجازی]
to put [throw] [toss] somebody on to the scrap heap U به کسی حق تقدم ندادن [اصطلاح مجازی]
to be ill towardsany thing U روی مساعدنسبت بچیزی نشان ندادن
to put somebody in a backwater U به کسی حق تقدم ندادن [اصطلاح مجازی]
to put somebody on the back burner U به کسی حق تقدم ندادن [اصطلاح مجازی]
to refuse somebody entry [admission] U اجازه ندادن ورود کسی [به کشوری]
cut (someone) off <idiom> U اجازه گفتن چیزی به کسی ندادن
exclude U راه ندادن به بیرون نگاه داشتن از
excludes U راه ندادن به بیرون نگاه داشتن از
to shut out U راه ندادن ازمدنظر راندن یادورکردن
lock out U درتنگنا قراردادن یا بمحل کار راه ندادن
conceals U پنهان کردن یا نشان ندادن اطلاعات یا گرافیک به کاربر
blanking U نشان ندادن یک کاراکتر یا ترک یک فضا در صفحه نمایش
conceal U پنهان کردن یا نشان ندادن اطلاعات یا گرافیک به کاربر
robots U وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
gurantee U عبارت از ان است که دولت یا دولتهایی طی معاهدهای متعهد شوند که انچه را قادر باشند جهت انجام امر معینی انجام دهند
robot U وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
hang U وارد کردن حلقه بی انتها و پاسخ ندادن به دستورات بعدی
hangs U وارد کردن حلقه بی انتها و پاسخ ندادن به دستورات بعدی
to stand in one's light U جلو روشنائی کسی را گرفتن مجال ترقی بکسی ندادن
scratch one's back <idiom> U کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
upward compatible U اصلاحی به این معنی که یک سیستم کامپیوتری یا غستگاه جانبی قادر است هر کاری راکه مدل قبلی انجام می داده انجام داده و علاوه بر ان عملکردهای بیشتری هم داشته باشد سازگاری رو به پیشرفت
retention money U مقدار پولی که کارفرما جهت حسن انجام کار پیمانکار نگه میدارد واین مقدار درصدی ازکل قرارداد است که حسن انجام کار نامیده میشود
querying U 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
queries U 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
queried U 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
query U 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
continue U ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
continues U ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
mission , oriented U لازم برای انجام ماموریت ضروری برای انجام ماموریت
fulfilment U انجام
terminuse ad quem U انجام
execution U انجام
accomplishment U انجام
fulfillment U انجام
performances U انجام
commission U انجام
implementation U انجام
transaction U انجام
achievements U انجام
enforcement U انجام
sequel U انجام
at last U سر انجام
implements U انجام
commissioning U انجام
commissions U انجام
performance U انجام
completion U انجام
implement U انجام
achievement U انجام
implemented U انجام
implementing U انجام
sequels U انجام
consummation U انجام
implementation U انجام
effectuation U انجام
end all U انجام
compietion U انجام
honors U انجام تعهد
performed U انجام دادن
perform U انجام دادن
to be fulfilled U انجام گرفتن
thrust line U خط حمله خط انجام تک
char U انجام دادن
the d. of duty U انجام وفیفه
put on U انجام دادن
fulfilling U انجام دادن
accomplishes U انجام دادن
accomplishing U انجام دادن
sonsy U نیک انجام
accomplish U انجام دادن
honored U انجام تعهد
honoring U انجام تعهد
honours U انجام تعهد
to do a thing the right way U انجام دادن
fulfils U انجام دادن
to follow out U انجام دادن
non performance U عدم انجام
performs U انجام دادن
fulfilled U انجام دادن
chars U انجام دادن
honouring U انجام تعهد
honoured U انجام تعهد
fulfills U انجام دادن
to bring to an issve U انجام دادن
to bring to effect U انجام دادن
to carry into execution U انجام دادن
to carry through U انجام دادن
pays U انجام دادن
paying U انجام دادن
pay U انجام دادن
charring U انجام دادن
honour U انجام تعهد
fulfil U انجام دادن
processing of the order U انجام سفارش
feasance U انجام کار
chare U انجام دادن
successful U نیک انجام
repeats U باز انجام
carry out U انجام دادن
fulfit U انجام دادن
functor U انجام دهنده
go through U انجام دادن
godspeed U پایان انجام
achiever U انجام دهنده
accomplisher U انجام دهنده
completion of a contract U انجام یک قرارداد
complier U انجام دهنده
finalization U انجام رسانی
for doing it U برای انجام ان
executable U انجام پذیر
from a to izzard U از اغاز تا انجام
from beginning to end U ازابتداتا انجام
do up U انجام دادن
from first to last U ازاغازتا انجام
fulfill U انجام دادن
repeat U باز انجام
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com