English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (21 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
appropriation U قصدتملک و بخود اختصاص دادن مال مسروقه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
intervert U بخود اختصاص دادن برگرداندن
dynamically U اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
dynamic U اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
appropriator U بخود اختصاص دهنده
self importance U دادن بخود
appropriating U اختصاص دادن
appropriates U اختصاص دادن
appropriate U اختصاص دادن
allocate U اختصاص دادن
allocate U اختصاص دادن
allot U اختصاص دادن
allocating U اختصاص دادن
appropriated U اختصاص دادن
to set apart U اختصاص دادن
allocates U اختصاص دادن
assign U اختصاص دادن
receive U اخذ دریافت کردن جا دادن وپنهان کردن مال مسروقه
receives U اخذ دریافت کردن جا دادن وپنهان کردن مال مسروقه
monopolizes U بخود انحصار دادن
monopolises U بخود انحصار دادن
monopolised U بخود انحصار دادن
monopolising U بخود انحصار دادن
monopolize U بخود انحصار دادن
monopolized U بخود انحصار دادن
monopolizing U بخود انحصار دادن
to f. oneself U بخود دلخوشی دادن
to take the sun U افتاب بخود دادن
to summon up courage U جرات بخود دادن
screw up one's courage U جرات بخود دادن
to be moped U بخود راه دادن
to permit oneself U بخود اجازه دادن
lay out oneself U بخود زحمت دادن
to stint oneself U تنگی بخود دادن
To give way to doubt. To waver. U بخود تردید راه دادن
To give way to gloomy thoughts . U فکرهای بد بخود راه دادن
to buck up U فرزشدن نیرویاجرات بخود دادن
reserving U ذخیره کردن اختصاص دادن
devote U اختصاص دادن فدا کردن
devoting U اختصاص دادن فدا کردن
devotes U اختصاص دادن فدا کردن
reserving U نگه داشتن اختصاص دادن
reserves U ذخیره کردن اختصاص دادن
reserves U نگه داشتن اختصاص دادن
reserve U نگه داشتن اختصاص دادن
earmark U نشان کردن اختصاص دادن
earmarks U نشان کردن اختصاص دادن
assigns U قلمداد کردن اختصاص دادن
reserve U ذخیره کردن اختصاص دادن
assigning U قلمداد کردن اختصاص دادن
assign U قلمداد کردن اختصاص دادن
allocating U تقسیم کردن اختصاص دادن
dedicates U اختصاص دادن وقف کردن
dedicating U اختصاص دادن وقف کردن
allocates U تقسیم کردن اختصاص دادن
allocate U تقسیم کردن اختصاص دادن
dedicate U اختصاص دادن وقف کردن
assigned U قلمداد کردن اختصاص دادن
to put on frills U سیمای ساختگی بخود دادن بادکردن
appropriation U اختصاص دادن اعتبار واگذار کردن
ambitus U [اختصاص دادن فضایی در اطراف قبر یا آرامگاه برای دسترسی به کلیسا]
applied U هزینه مربوط به هر خدمت یاکالا را به طور ویژه تعیین کردن و به ان اختصاص دادن
to put oa a semblance of anger U سیمای خشمگین بخود دادن خودرا خشمگین وانمودکردن
stolen U مسروقه
stolen goods U مال مسروقه
stolen goods U اموال مسروقه
stolen goods U کالای مسروقه
mace greff U خریدار اجناس مسروقه
handing stolen goods U اخفاء مال مسروقه
receiver of stolen goods U خریدار مال مسروقه
conclearer of stolen goods U مخفی کننده اموال مسروقه
renumber U خصوصیت برخی زبانهای کامپیوتری که به برنامه نویس امکان اختصاص دادن مقدار جدید به همه یا برخی از شماره خط های برنامه میدهد
the minimum value U law by prescribed stolengoods of نصاب در مال مسروقه
receiver U خریدار اموال مسروقه قیم یا سرپرست شخص مجنون
receivers U خریدار اموال مسروقه قیم یا سرپرست شخص مجنون
theft bote U استرداد مال مسروقه ازسارق به این شرط که مال باخته از تعقیب سارق منصرف شود
self confident U مطمئن بخود
self congratulation U تبریک بخود
self consequence U اهمیت بخود
self dependent U متکی بخود
to remember oneself U بخود امدن
self dramatization U بخود بندی
self exaltation U بخود بالیدن
assume U بخود گرفتن
spontaneous U خود بخود
bethink U بخود امدن
by it self U خود بخود
self pity U ترحم بخود
self-pity U ترحم بخود
pretend U بخود بستن
feign U بخود بستن
dissemble U بخود بستن
sham U بخود بستن
to suck in U بخود کشیدن
introspect U بخود برگشتن
assumes U بخود گرفتن
aplomb U اطمینان بخود
assumable U بخود گرفتنی
spohnge U بخود کشیدن
playact U بخود بستن
he was restored to reason U بخود امد
narcissism U عشق بخود
self-help U کمک بخود
self help U کمک بخود
arrogation U بخود بستن
to imbrue with blood U بخود اغشتن
to imbrue in blood U بخود اغشتن
substantive U متکی بخود
assumed U بخود بسته
preen U بخود بالیدن
preened U بخود بالیدن
preening U بخود بالیدن
self trust U اعتماد بخود
self relative U نسبت بخود
preens U بخود بالیدن
self respect U احترام بخود
resource allocation U اختصاص منبع
allocated U اختصاص یافته
memory allocation U اختصاص حافظه
appertained U اختصاص داشتن
appertaining U اختصاص داشتن
appertain U اختصاص داشتن
appropriation U اختصاص بودجه
apanage U اختصاص داشت
appertains U اختصاص داشتن
lion skin U دلیری بخود بسته
self charging U خود بخود پر شونده
to be convulsed with laughter U از خنده بخود پیچیدن
assumed U بخود گرفته عاریتی
self divison U تقسیم خود بخود
self fruitful U بخود بخودگرده افشان
delusion of reference U هذیان بخود بستن
self fertility U لقاح خود بخود
self subsistence U اعاشه خود بخود
strike an attitude U حالتی بخود گرفتن
abiogenesis U تولید خود بخود
self rewarding U پاداش دهنده بخود
muster up your courage U جرات بخود بدهید
diffidently U با نداشتن اعتماد بخود
autoplasty U پیوند از خود بخود
self activity U فعالیت خود بخود
to stand on one's own legs U متکی بخود بودن
reservation of a right U اختصاص حقی به خود
assigned <adj.> <past-p.> U اختصاص داده شده
attached <adj.> <past-p.> U اختصاص داده شده
allotted <adj.> <past-p.> U اختصاص داده شده
allocated <adj.> <past-p.> U اختصاص داده شده
indigenousness U اختصاص بیک اب و خاک
specialities U اختصاص کیفیت ویژه
specialty U اختصاص کیفیت ویژه
appropriated <adj.> <past-p.> U اختصاص داده شده
provided <adj.> <past-p.> U اختصاص داده شده
laid on <past-p.> U اختصاص داده شده
speciality U اختصاص کیفیت ویژه
permanent oppointment U اختصاص دایمی به یک یکان
agonise U بخود پیچیدن معذب شدن
arrogate U غصب کردن بخود بستن
pretend U بخود بستن دعوی کردن
pretending U بخود بستن دعوی کردن
pretends U بخود بستن دعوی کردن
feign U بخود بستن جعل کردن
autolysis U هضم یا گوارش خود بخود
self insured U خود بخود بیمه شده
self slayer U مبادرت کننده بخود کشی
self formed U خود بخود تشکیل شده
attitudinize U حالت خاصی بخود گرفتن
self tightening U خود بخود تنگ شونده
to rally one dispersed U نیروی تازه بخود دادان
self moved U دارای حرکت خود بخود
feigns U بخود بستن جعل کردن
self lubricating U خود بخود نرم شونده
materializing U صورت خارجی بخود گرفتن
materializes U صورت خارجی بخود گرفتن
assume U بخود بستن وانمود کردن
materialised U صورت خارجی بخود گرفتن
materialises U صورت خارجی بخود گرفتن
materialising U صورت خارجی بخود گرفتن
pretendedly U بطور ساختگی یا بخود بسته
assumes U بخود بستن وانمود کردن
to overstrain oneself U زیاد بخود فشار اوردن
self registering U خود بخود ثبت کننده
materialize U صورت خارجی بخود گرفتن
materialized U صورت خارجی بخود گرفتن
self regulating U خود بخود تنظیم شونده
introspect U بخود امدن درخود فرورفتن
self rising U خود بخود بلند شونده
endemicity U اختصاص بیک قوم یادیار
self pollination U گرده افشانی خود بخود گیاه
self digestion U جذب خود بخود مواد غذایی
self support U اتکاء بخود تکفل مخارج خود
self unloading U خود بخود تخلیه کننده بار
cupboard love U عشق بخود بسته یاغرض الود
that is his look U این کار وابسته بخود اوست
refocillate U تجدید حیات کردن بخود اوردن
stylolite U ستون سنگی همجنس صخره متصل بخود
autos U پیوندیست بمعنی " خود" و " وابسته بخود" و " خودکار".
auto U پیوندیست بمعنی " خود" و " وابسته بخود" و " خودکار".
ultromotivy U جنبش خود بخود نیروی خودبخودی جنبی
aut U پیوندیست بمعنی " خود" و " وابسته بخود" و" خودکار"
allottee U کسیکه چیزی باو اختصاص داده شده
promptbook U نسخه نمایشنامه که به سوفلور نمایش اختصاص دارد
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com