Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (23 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
substitute
U
قرار دادن چیزی درمحل چیز دیگر.
substituted
U
قرار دادن چیزی درمحل چیز دیگر.
substituting
U
قرار دادن چیزی درمحل چیز دیگر.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
enclosing
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
encloses
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclose
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
intruder
U
قرار دادن چیزی در چیز دیگر
intruders
U
قرار دادن چیزی در چیز دیگر
superimpose
U
قرار دادن چیزی در بالای چیز دیگر
superimposes
U
قرار دادن چیزی در بالای چیز دیگر
superimposing
U
قرار دادن چیزی در بالای چیز دیگر
replacing
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaces
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaced
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replace
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
put in
U
قرار دادن چیزی در
insert
U
قرار دادن چیزی در چیزی
inserts
U
قرار دادن چیزی در چیزی
inserting
U
قرار دادن چیزی در چیزی
embowel
U
در شکم چیزی قرار دادن
contain
U
قرار دادن چیزی در درون
contains
U
قرار دادن چیزی در درون
contained
U
قرار دادن چیزی در درون
setover
U
روی چیزی قرار دادن
exchanges
U
دادن چیزی به جای چیز دیگر
exchanging
U
دادن چیزی به جای چیز دیگر
exchanged
U
دادن چیزی به جای چیز دیگر
exchange
U
دادن چیزی به جای چیز دیگر
local option
U
اختیار تعیین چیزی درمحل
position
U
قرار دادن چیزی در محل خاص
positioned
U
قرار دادن چیزی در محل خاص
superposition
U
قرار دادن چیزی روی چیزدیگر
carry
U
حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
carrying
U
حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
carries
U
حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
carried
U
حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
underlain
U
در زیر چیزی لایه قرار دادن زمینه جیزی بودن
underlies
U
در زیر چیزی لایه قرار دادن زمینه جیزی بودن
underlie
U
در زیر چیزی لایه قرار دادن زمینه جیزی بودن
stack
U
قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
stacks
U
قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
stacked
U
قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
classify
U
در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
classifying
U
در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
classifies
U
در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
underlays
U
در زیر چیزی لایه قرار دادن لایه زیرین
underlay
U
در زیر چیزی لایه قرار دادن لایه زیرین
modifies
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifying
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
posture
U
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
postured
U
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
posturing
U
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
postures
U
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
change
U
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
changing
U
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
changes
U
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
changed
U
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
superimposition
U
قرار گیری برروی چیز دیگر
endomorph
U
بلوری که درجوف بلور دیگر قرار دارد
to depict somebody or something
[as something]
U
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن
[وصف کردن]
[شرح دادن ]
[نمایش دادن]
ferries
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferried
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferry
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferrying
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
locating
U
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locates
U
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
located
U
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locate
U
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
dialed
U
شماره گیری با تلفن که در طرف دیگر یک مودم و یک کامپیوتر قرار دارند.
dials
U
شماره گیری با تلفن که در طرف دیگر یک مودم و یک کامپیوتر قرار دارند.
dialled
U
شماره گیری با تلفن که در طرف دیگر یک مودم و یک کامپیوتر قرار دارند.
dial
U
شماره گیری با تلفن که در طرف دیگر یک مودم و یک کامپیوتر قرار دارند.
slip sheet
U
صفحه سفیدی که بین دوصفحه چاپی دیگر قرار داده شده
extension
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
continue
U
ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
continues
U
ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
pass on
<idiom>
U
رد کردن چیزی که دیگر
square away
U
سروسامان دادن به دردسترس قرار دادن
lose
U
نداشتن چیزی دیگر پس از این
loses
U
نداشتن چیزی دیگر پس از این
to p on one thing to another
U
چیزی را به چیز دیگر انداختن
push
U
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushed
U
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushes
U
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
to esteem somebody or something
[for something]
U
قدر دانستن از
[اعتبار دادن به]
[ارجمند شمردن]
کسی یا چیزی
[بخاطر چیزی ]
concertina fold
U
قسمت دیگر به جهت مخالف تاکاغذ به طور مناسب در چاپگر قرار بگیرد و به دخالت کاربر نیازی نباشد
complete
U
آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
interchange
U
جابجا کردن چیزی با چیز دیگر
substitution
U
جایگزین کردن چیزی با چیز دیگر
completed
U
آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
interchanging
U
جابجا کردن چیزی با چیز دیگر
interchanged
U
جابجا کردن چیزی با چیز دیگر
interchanges
U
جابجا کردن چیزی با چیز دیگر
completing
U
آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
She turned the conversation to another subject.
U
او
[زن]
موضوع را
[به چیزی دیگر]
عوض کرد.
completes
U
آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
share
U
استفاده یا مالکیت چیزی به همراه شخص دیگر
inclusive
U
چیزی هک در میان چیز دیگر شامل شود
shares
U
استفاده یا مالکیت چیزی به همراه شخص دیگر
changer
U
وسیلهای که چیزی را با چیز دیگر جابجا میکند
alternative
U
چیزی که میتواند جای چیز دیگر را بگیرد
shared
U
استفاده یا مالکیت چیزی به همراه شخص دیگر
alternatives
U
چیزی که میتواند جای چیز دیگر را بگیرد
superimposing
U
روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
superimposes
U
روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
superimpose
U
روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
top
U
بخش ای که در بالاترین قسمت چیزی قرار دارد
encapsulated
U
چیزی که درون چیز دیگری قرار دارد
reentrant subroutine
U
زیرروالی که فقط یک نسخه ازان در حافظه اصلی قرار می گیرد و تگسط چندین برنامه دیگر به طور مشترک استفاده میشود
ecphora
U
پیش آمدگی
[طرحی که یک قسمت روی قسمت دیگر قرار بگیرد.]
factor
U
چیزی که مهم است یا روی چیز دیگر اثردارد
factors
U
چیزی که مهم است یا روی چیز دیگر اثردارد
interfere
U
توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
interfered
U
توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
interferes
U
توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
to lose track
[of]
U
فراموش کنند
[یا دیگر ندانند]
که شخصی
[چیزی]
کجا است
to put any one up to something
U
کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
define
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defined
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defining
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defines
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
expand
U
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expanding
U
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expands
U
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
lay
U
قرار دادن
lodged
U
قرار دادن
sets
U
قرار دادن
setting up
U
قرار دادن
located
U
قرار دادن
lodge
U
قرار دادن
lays
U
قرار دادن
packs
U
قرار دادن
posit
U
قرار دادن
pack
U
قرار دادن
underexpose
U
قرار دادن
locate
U
قرار دادن
settles
U
قرار دادن
rows
U
قرار دادن
park
U
قرار دادن
locating
U
قرار دادن
make
U
قرار دادن
makes
U
قرار دادن
row
U
قرار دادن
locates
U
قرار دادن
puts
U
قرار دادن
parked
U
قرار دادن
individuate
U
تک قرار دادن
rowed
U
قرار دادن
superpose
U
قرار دادن
put
U
قرار دادن
placement
U
قرار دادن
lodges
U
قرار دادن
settle
U
قرار دادن
putting
U
قرار دادن
relative location
U
قرار دادن
parks
U
قرار دادن
placements
U
قرار دادن
set
U
قرار دادن
in the d.
U
درمحل
to rub a thing in
U
چیز دیگر دادن
sandwiched
U
در تنگنا قرار دادن
utilizes
U
مورداستفاده قرار دادن
meddled
U
در وسط قرار دادن
prifixal
U
در جلوچیزی قرار دادن
utilizes
U
در دسترس قرار دادن
meddle
U
در وسط قرار دادن
plebeianize
U
جزوتوده قرار دادن
purgatory
U
در برزخ قرار دادن
utilize
U
مورداستفاده قرار دادن
to put down
U
پایین قرار دادن
utilising
U
در دسترس قرار دادن
utilize
U
در دسترس قرار دادن
place at disposal
U
در دسترس قرار دادن
sandwich
U
در تنگنا قرار دادن
prifix
U
در جلوچیزی قرار دادن
utilizing
U
مورداستفاده قرار دادن
encapsulating
U
در محفظهای قرار دادن
couch
U
درلفافه قرار دادن
pronate
U
دمر قرار دادن
utilises
U
مورداستفاده قرار دادن
utilised
U
در دسترس قرار دادن
prefers
U
جلو قرار دادن
pile up
<idiom>
U
روی هم قرار دادن
utilised
U
مورداستفاده قرار دادن
put to
U
در تنگنا قرار دادن
couched
U
درلفافه قرار دادن
preferring
U
جلو قرار دادن
encapsulates
U
در محفظهای قرار دادن
to lead by the nose
U
الت قرار دادن
utilizing
U
در دسترس قرار دادن
lap
U
رویهم قرار دادن
utilising
U
مورداستفاده قرار دادن
impacts
U
زیرفشار قرار دادن
utilises
U
در دسترس قرار دادن
couches
U
درلفافه قرار دادن
set of the sails
U
قرار دادن بادبانها
impact
U
زیرفشار قرار دادن
lapped
U
رویهم قرار دادن
sandwiches
U
در تنگنا قرار دادن
encapsulate
U
در محفظهای قرار دادن
prefer
U
جلو قرار دادن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com