Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
arbitrament
U
قدرت اتخاذ تصمیم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
determining
U
اتخاذ تصمیم کردن
take a dicision
U
اتخاذ تصمیم کردن
take a decision
U
اتخاذ تصمیم کردن
determines
U
اتخاذ تصمیم کردن
determine
U
اتخاذ تصمیم کردن
arrive at a conclusion
U
اتخاذ تصمیم کردن
orrive at a conclusion
U
اتخاذ تصمیم کردن
empowered
U
صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empowering
U
صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empowers
U
صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empower
U
صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
adoption
U
اختیار اتخاذ
adopt
اتخاذ کردن
embracement
U
قبول اتخاذ
adoptable
U
اتخاذ کردنی
adopt
اتخاذ کردن
assumption
U
اتخاذ قصد
adopter
U
اتخاذ کننده
to a dapt a policy
U
رویهای اتخاذ کردن
take note
U
اتخاذ سند کردن
to take a course
U
رویه ایی را اتخاذ کردن
he took a different view
U
نظریه دیگری اتخاذ کرد
citing
U
اتخاذ سند کردن گفتن
cites
U
اتخاذ سند کردن گفتن
cited
U
اتخاذ سند کردن گفتن
policy implication
U
کاربردسیاست اتخاذ شده در عمل
cite
U
اتخاذ سند کردن گفتن
creativeness
U
قدرت خلاقه قدرت ابداع
dictatorship of proletariat
U
اصطلاحی است که بوسیله کارل مارکس برای توصیف مرحلهای از سوسیالیسم بکار برده شد .در این مرحله طبقه بورژوا یا سرمایه داران قدرت را از دست می دهند و کارگران قدرت را دراختیار می گیرند .
countervailing power
U
قدرت یک گروه که در واکنش به قدرت گروه دیگر بوجود می اید
authoritarainism
U
نقطه مقابل اندیویدوالیسم و عبارت ازحکومتی است که در ان ازادی فردی به طور کامل تحت الشعاع قدرت دولت قرار گیرد. قدرت دولت معمولا در گروه کوچکی از پیشوایان متمرکز ومتجلی میشود
counter revolution
U
عملیاتی و تدابیری که بعد از وقوع انقلاب برای خنثی کردن ان انجام و اتخاذ میشود
radar discrimination
U
قدرت تجزیه و تحلیل هدفهای مختلف از روی صفحه رادار قدرت قرائت هدف از روی صفحه رادار
gradient circuit
U
مدار حساس به تغییر میزان قدرت مکانیسم عامل انفجار مدار حساس به تغییر قدرت چاشنی مین
resolve
U
تصمیم
ruling
U
تصمیم
will-power
U
تصمیم
pluck
U
تصمیم
irresolute
U
بی تصمیم
plucking
U
تصمیم
resolutions
U
تصمیم
plucks
U
تصمیم
resolves
U
تصمیم
plucked
U
تصمیم
resolution
U
تصمیم
rulings
U
تصمیم
decisions
U
تصمیم
determination
U
تصمیم
weak kneed
U
بی تصمیم
decision
U
تصمیم
avow
U
تصمیم
avowing
U
تصمیم
avows
U
تصمیم
weak-kneed
U
بی تصمیم
nonplus
U
بی تصمیم
adopting
U
قبول کردن اتخاذ کردن
adopts
U
قبول کردن اتخاذ کردن
adopting
U
اتخاذ کردن اقتباس کردن
adopts
U
اتخاذ کردن اقتباس کردن
make up one's mind
<idiom>
U
تصمیم گیریکردن
joint resolution
U
تصمیم مشترک
determine
U
تصمیم گرفتن
freehand
U
ازادی در تصمیم
afore thought
U
سبق تصمیم
determiner
U
تصمیم گیرنده
canon
U
: تصویبنامه تصمیم
determining
U
تصمیم گرفتن
determiners
U
تصمیم گیرنده
cut and dried
<idiom>
U
تصمیم قاطع
decide
U
تصمیم گرفتن
decides
U
تصمیم گرفتن
resolve
U
تصمیم گرفتن
A one-sided(unilateral)decision.
U
تصمیم یکجانبه
resolves
U
تصمیم گرفتن
determines
U
تصمیم گرفتن
resolutely
U
از روی تصمیم
canons
U
: تصویبنامه تصمیم
decision theory
U
تئوری تصمیم
to make a decision
U
تصمیم گرفتن
to come to a decision
U
تصمیم گرفتن
decision making
U
تصمیم گیری
decision maker
U
تصمیم گیرنده
decision instruction
U
دستورالعمل تصمیم
minds
U
تصمیم داشتن
logical decision
U
تصمیم منطقی
decision tree
U
درخت تصمیم
resolved that ......
U
تصمیم گرفته شد که
regnum
U
تصمیم مقتدرانه
decision table
U
جدول تصمیم
decision symbol
U
علامت تصمیم
decision structure
U
ساختار تصمیم
decision process
U
فرایند تصمیم
i made up my mind to
U
تصمیم گرفتم که ...
sewed up
<idiom>
U
تصمیم گیری
minding
U
تصمیم داشتن
special verdict
U
تصمیم ویژه
nonplus
U
بی تصمیم بودن
to be resolved
U
تصمیم گرفتن
to take a d.
U
تصمیم گرفتن
resolution
U
نیت تصمیم
undecidable
U
تصمیم ناپذیر
decidability
U
تصمیم پذیری
decidable
U
تصمیم پذیر
mind
U
تصمیم داشتن
resolutions
U
نیت تصمیم
decision box
U
جعبه تصمیم
make up one's mind
U
تصمیم گرفتن
determinant
U
تصمیم گیرنده عاجز
decision variable
U
متغیر تصمیم گیری
determinants
U
تصمیم گیرنده عاجز
general verdict
U
تصمیم به وجه اطلاق
sub judice
U
بدون تصمیم قضایی
make or buy decision
U
تصمیم به ساخت یاخرید
without aforethought
U
بدون سبق تصمیم
malice aforethought
U
سبق تصمیم سوء
swear off
<idiom>
U
تصمیم به ترک چیزی
verdict
U
تصمیم هیات منصفه
preform
U
قبلا تصمیم گرفتن
self determination
U
تصمیم پیش خود
decision tree
U
مسیر تصمیم گیری
decision model
U
الگوی تصمیم گیری
decision making unit
U
واحد تصمیم گیرنده
ratio decidendi
U
مبنای اصلی تصمیم
decision criteria
U
ضوابط تصمیم گیری
decision making policy
U
سیاست تصمیم گیری
to decide
[on]
U
تصمیم گرفتن
[در مورد]
verdicts
U
تصمیم هیات منصفه
It was a well - timed ( timely ) decision .
U
تصمیم بموقعی بود
leave hanging (in the air)
<idiom>
U
بدون تصمیم قبلی
decision theory
U
نظریه تصمیم گیری
decision table
U
جدول تصمیم گیری
decision support system
U
سیستم پشتیبانی تصمیم
to decide on a motion
U
در مورد تقاضایی تصمیم گرفتن
decision lag
U
تاخیر زمانی در تصمیم گیری
order in council
U
تصمیم هیات مشاورین سلطنتی
willpower
U
تصمیم جدی نیروی اراده
resolve
U
مقرر داشتن تصمیم گرفتن
Soc
U
ازادی دراخذ تصمیم قضایی
resolves
U
مقرر داشتن تصمیم گرفتن
partial jurisdiction
U
حق تصمیم گیری یا قضاوت محدود
pass a resolution
U
با رای گیری تصمیم گرفتن
decidable
U
تصمیم گرفتنی قابل فتوی
dss
U
سیستم پشتیبان تصمیم گیری
get down to brass tacks
<idiom>
U
فورا شروع به تصمیم گیری
premature decision
U
تصمیم نا بهنگام یا شتاب امیز
tip the balance
<idiom>
U
تصمیم گرفتن ،نفوذ درتصمیم گیری
zero hour
<idiom>
U
لحظهای که تصمیم مهمی گرفته میشود
It depends on your decison.
U
بستگش به اراده (تصمیم )شما دارد
decision
U
تصمیم گیری برای انجام کاری
decision tree
U
اقدامات لازم جهت تصمیم گیری
play it by ear
<idiom>
U
تصمیم گیری درچیزی برطبق شرایط
decisions
U
تصمیم گیری برای انجام کاری
take something to heart
<idiom>
U
به صورت جدی تصمیم گیری کردن
not touch something with a ten-foot pole
<idiom>
U
تصمیم گیری چیزی به طور کامل
She found it hard to make up her mind.
U
برایش سخت بود که تصمیم بگیرد
interrupting
U
تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
interrupt
U
تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
if
[when]
it comes to the crunch
<idiom>
U
وقتی که اجبارا باید تصمیم گرفت
[اصطلاح]
interrupts
U
تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
to opt out
[of something]
U
تصمیم گرفتن که کاری را انجام ندهند یا همکاری نکنند
to opt in
[something]
U
تصمیم گرفتن که کاری را انجام بدهند یا همکاری بکنند
arranged marriage
U
ازدواجی که در آن پدر و مادر برایانتخابهمسر فرزندشان تصمیم میگیرند
As the debate unfolds citizens will make up their own minds.
U
در طول بحث شهروند ها خودشان تصمیم خواهند گرفت.
ball is in your court
<idiom>
U
[نوبت تو هست که قدم بعدی را برداری یا تصمیم بگیری]
She resolved to give him a wide berth in future.
[She decided to steer clear of him in future.]
U
او
[زن]
تصمیم گرفت در آینده ازاو
[مرد]
دوری کند.
go in for
<idiom>
U
شرکت کردن در،تصمیم گیری برای انجام کاری
decisions
U
اطلاعات یا پایگاه داده قبلی تصمیم گیری کند
decision
U
اطلاعات یا پایگاه داده قبلی تصمیم گیری کند
order of council
U
تصمیم هیات مشاورین سلطنتی در غیاب یا بیماری پادشاه یا ملکه
layers
U
لایهای که درباره مسیرهای استفاده شونده و هزینه و... تصمیم گیری میکند
layer
U
لایهای که درباره مسیرهای استفاده شونده و هزینه و... تصمیم گیری میکند
logic
U
عمل کامپیوتری یا تابعی که تصمیم گیری میکند. قط عات کامپیوتر یا سیستم دیجیتال
drastic times call for drastic measures
<idiom>
U
[زمانی که شما فوق العاده بی امید هستید و میخواهید یک تصمیم موثر بگیرید]
decisions
U
نمایش گرافیکی جدولی تصمیم گیری که مسیرها و اعمال مناسب در شراطی مختلف را نشان میدهد
decision
U
نمایش گرافیکی جدولی تصمیم گیری که مسیرها و اعمال مناسب در شراطی مختلف را نشان میدهد
godown
U
قدرت
energy
U
قدرت
commanding
U
با قدرت
inauthoritative
U
بی قدرت
strenght
U
قدرت
potency
U
قدرت
vim
U
قدرت
nerves
U
قدرت
will power
<idiom>
U
قدرت
power takeoff
U
قدرت
vis
U
قدرت
vigor
U
قدرت
nerve
U
قدرت
energies
U
قدرت
might
U
قدرت
powered
U
قدرت
posse
U
قدرت
posses
U
قدرت
strength
U
قدرت
strengths
U
قدرت
sovereignty
U
قدرت
forcing
U
قدرت
tension
U
قدرت
tensions
U
قدرت
force
U
قدرت
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com