Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
statute
U
قانونی اساسنامه شرکت
statutes
U
قانونی اساسنامه شرکت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
memorandum of association
U
اساسنامه شرکت
articles of assosiation
U
اساسنامه شرکت
article of association
U
اساسنامه شرکت
memorandom of association
U
اساسنامه شرکت
article of a company
U
اساسنامه شرکت
registered office
U
اقامتگاه قانونی شرکت
articles of association
U
اساسنامه
memorandom
U
اساسنامه
statutes
U
حکم اساسنامه
modification of the articles
U
تغییر اساسنامه
statute
U
حکم اساسنامه
constitutions
U
مشروطیت اساسنامه و نظامنامه
constitution
U
مشروطیت اساسنامه و نظامنامه
to lay down a rule
U
قانونی را درست کردن قانونی را وضع نمودن
letterhead
U
مشخصات شرکت که برروی نامههای ان شرکت چاپ شده است
letterheads
U
مشخصات شرکت که برروی نامههای ان شرکت چاپ شده است
compaq computer corporation
U
شرکت کامپیوتری کامپک شرکت سازنده انواع گوناگون ریزکامپیوتر سازگار باریزکامپیوتر
member banks
U
در ایالات متحده کلیه بانکها براساس اساسنامه خود بایستی عضونظام فدرال رزرو در ایند
constituent company
U
شرکت وابسته به شرکت یاشرکتهای دیگر
limited company
U
شرکت با مسئولیت محدود شرکت سهامی
automatic release date
U
تاریخ انقضای عمر قانونی وسایل سررسید عمر قانونی
international finance corporation
U
شرکت مالی بین المللی شرکت تاسیس شده به وسیله بانک جهانی که هدفش تشویق و ترویج موسسات تولیدی بخش خصوصی درکشورهای توسعه نیافته است
parent company
U
شرکت مادر شرکت مرکزی
private
U
رابط ه تلفن کوچک در شرکتها برای برقراری تماس بین افراد درون شرکت یا شماره گیری با افراد خارج از شرکت
privates
U
رابط ه تلفن کوچک در شرکتها برای برقراری تماس بین افراد درون شرکت یا شماره گیری با افراد خارج از شرکت
outsource
U
به کار گرفتن شرکت دیگر برای مدیریت و تامین شبکه برای شرکت شی
dragger
U
شرکت کننده در مسابقه اتومبیلرانی سرعت شرکت کننده درمسابقه سرعت موتورسیکلت رانی شرکت کننده در مسابقه قایقرانی سرعت
legitimate
U
عذر قانونی قانونی
legitimating
U
عذر قانونی قانونی
legitimates
U
عذر قانونی قانونی
legitimated
U
عذر قانونی قانونی
authorized stoppage
U
برداشت قانونی از حقوق افرادکسورات قانونی از حقوق
component
U
اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
components
U
اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
paperless
U
شرکت الکترونیکی یا شرکتی که از کامپیوتر و سایر قط عات الکترونیکی برای کارهای شرکت استفاده میکند و از کاغذ استفاده نمیکند
housed
U
1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
houses
U
1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
house
U
1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
body corporate
U
شرکت شرکت سهامی
business group
U
شرکت سهامی
[شرکت]
deferred share
U
سهامی که دارندگان ان پس از تقسیم سود سهام بین دارندگان سهام عادی باقیمانده سهام را طبق مفاد اساسنامه وشرکتنامه دریافت می دارند
army component
U
نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات یکان زمینی شرکت کننده در عملیات مشترک قسمت زمینی
component command
U
قرارگاه نیروی شرکت کننده درعملیات فرماندهی نیروی مسلح شرکت کننده درعملیات
constitutional
U
قانونی
lawlessness
U
بی قانونی
standard
U
قانونی
formal
U
قانونی
normative
U
قانونی
standards
U
قانونی
medical jurisprudence
U
طب قانونی
official
U
قانونی
anarchy
U
بی قانونی
statutory law
U
قانونی
legal
U
قانونی
licit
U
قانونی
lawful
U
قانونی
statutory
U
قانونی
de jure
U
قانونی
regulars
U
قانونی
copyrights
U
حق قانونی
wife's equity
U
حق قانونی زن
copyright
U
حق قانونی
regular
U
قانونی
de jur
U
حق قانونی
forensic medicine
U
طب قانونی
illegality
U
بی قانونی
dejure
U
حق قانونی
of age
<idiom>
U
سن قانونی
legal medicine
U
طب قانونی
legit
U
قانونی
legiskative
U
قانونی
canonical
U
قانونی
lawless
U
بی قانونی
norm
U
اصل قانونی
assignments
U
انتقال قانونی
assignment
U
انتقال قانونی
stand measure
U
اندازه قانونی
norms
U
اصل قانونی
statutory offense
U
جرم قانونی
there is a rule that...
U
قانونی هست
validates
U
قانونی شناختن
standards
U
مقرر قانونی
validating
U
قانونی شناختن
standard
U
مقرر قانونی
validated
U
قانونی شناختن
standard
U
نمونه قانونی
validate
U
قانونی شناختن
illegal
U
غیر قانونی
valid
U
قانونی درست
short life
U
با عمر قانونی کم
sign over
<idiom>
U
بطور قانونی
substituted service
U
ابلاغ قانونی
comebacks
U
دلیل قانونی
comeback
U
دلیل قانونی
age of consent
U
سن قانونی دختر
legitimate
U
برحق قانونی
legitimated
U
برحق قانونی
fair game
U
شکار قانونی
legitimates
U
برحق قانونی
traites lois
U
قراردادهای قانونی
legal tender
U
پول قانونی
use age
U
عمر قانونی
posses
U
قدرت قانونی
false
U
غیر قانونی
legitimised
U
قانونی کردن
distress
U
ضبط قانونی
distresses
U
ضبط قانونی
legitimizing
U
قانونی کردن
legitimating
U
برحق قانونی
legitimizes
U
قانونی کردن
legitimized
U
قانونی کردن
the rule of law
U
تامین قانونی
legitimize
U
قانونی کردن
legitimization
U
قانونی کردن
legitimising
U
قانونی کردن
legitimises
U
قانونی کردن
posse
U
قدرت قانونی
standards
U
نمونه قانونی
legal domicile
U
اقامتگاه قانونی
constructive service
U
ابلاغ قانونی
legal easement
U
حق ارتفاق قانونی
legal guardian
U
ولی قانونی
legal guardianship
U
ولایت قانونی
legal heirs
U
ورثه قانونی
legal impediment
U
مانع قانونی
legal interest
U
بهره قانونی
legal interest
U
ربح قانونی
legal liability
U
بدهی قانونی
legal medicine
U
پزشکی قانونی
legal monopoly
U
انحصار قانونی
legal ohm
U
اهم قانونی
cognizance
U
اخطار قانونی
legal presumtion
U
فرض قانونی
legal deposit
U
سپرده قانونی
legal circumstantial evidence
U
اماره قانونی
legal capacity
U
صلاحیت قانونی
forensic medicine
U
پزشکی قانونی
forced sale
U
فروش قانونی
fishing expedition
U
بازپرسی قانونی
forensic psychology
U
روانشناسی قانونی
heir at law
U
وارث قانونی
debt of record
U
دین قانونی
judicial arbitrator
U
داور قانونی
de jure recognition
U
شناسایی قانونی
juridical
U
قانونی شرعی
jurisdication
U
اختیار قانونی
lawfulness
U
قانونی بودن
legal action
U
اقدام قانونی
covenant in low
U
شرط قانونی
legal capacity
U
اهلیت قانونی
legal proceedings
U
اقدامات قانونی
legal reserves
U
ذخیرههای قانونی
legal asset
U
دارائی قانونی
unlawful
U
غیر قانونی
statutory
U
قانونی مقرر
presumption juris et de jure
U
اماره قانونی
presumption of law
U
استنباط قانونی
presumption of law
U
فرض قانونی
proctor
U
وکیل قانونی
statutes
U
احکام قانونی
statute
U
احکام قانونی
warrants
U
اجازه قانونی
regular procedure
U
اقدام قانونی
warranting
U
اجازه قانونی
warranted
U
اجازه قانونی
warrant
U
اجازه قانونی
lawless
U
غیر قانونی
impedimenta
U
موانع قانونی
underage
U
کمتراز سن قانونی
legal reserves
U
ذخایر قانونی
legal suit
U
دادخواست قانونی
legalization
U
قانونی کردن
legitimate excuse
U
عذر قانونی
medical examiner
U
طبیب قانونی
medical examiner
U
پزشک قانونی
medical jurisprudence
U
پزشکی قانونی
medico legal examiner
U
پزشک قانونی
member's bill
U
طرح قانونی
barrister at law
U
وکیل قانونی
assize
U
نرخ قانونی
nomocracy
U
حکومت قانونی
forensic psychiatry
U
روانپزشکی قانونی
action at low
U
اقدام قانونی
prosecutors
U
تعقیب قانونی
prosecutor
U
تعقیب قانونی
s.i
U
اسناد قانونی
legalizing
U
قانونی کردن
jurisdiction
U
اختیار قانونی
coroners
U
طبیب قانونی
coroner
U
طبیب قانونی
moratoriums
U
مهلت قانونی
legality
U
قانونی بودن
legalizes
U
قانونی کردن
legalized
U
قانونی کردن
legalize
U
قانونی کردن
Legal Advisor
U
مشاور قانونی
legalising
U
قانونی کردن
legalises
U
قانونی کردن
legalised
U
قانونی کردن
moratorium
U
مهلت قانونی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com