Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
worthy of remark
U
قابل ملاحظه برجسته مشهور فوق العاده استثنائی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
notably
U
بطور برجسته یا قابل ملاحظه
rarely beautiful
U
استثنائی یافوق العاده
supereminent
U
برجسته فوق العاده برجسته
worthy of note
U
قابل ملاحظه
healable
U
قابل ملاحظه
remarkably
U
بطور قابل ملاحظه
remerkableness
U
قابل ملاحظه بودن
sizeable
U
قابل ملاحظه بزرگ
sizable
U
قابل ملاحظه بزرگ
noticeably
U
بطرز قابل ملاحظه
considerably
U
بطور قابل ملاحظه
unconsidered
U
غیر قابل ملاحظه
noteworthiness
U
قابل ملاحظه بودن
noteworthily
U
بطور قابل ملاحظه
petty
U
غیر قابل ملاحظه
It was some consikerable amount.
U
مبلغ قابل ملاحظه ای بود
noticeable
U
قابل ملاحضه برجسته
inconsiderably
U
بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
She is a considerate (an inconsiderate ) person .
U
آدم با ملاحظه یی ( بی ملاحظه یی ) است
alto-rilievo
U
[ویژگی های نقش برجسته ای که در آن شکل ها به اندازه ای بیش از نصف ضخامت خود برجسته اند.]
perspective spatial model
U
مدل برجسته زمین زیر برجسته بین
embossing
U
طرح برجسته
[برجسته کردن زمینه فرش]
abnormal
U
استثنائی
exceptive
U
استثنائی
exceptional
U
استثنائی
abnormal water level
تراز استثنائی آب
exceptionally
U
بطور استثنائی
singularly
U
بطور استثنائی
exceptionality
U
استثنائی بودن
only in exceptional cases
U
فقط در موارد استثنائی
There's an exception to every rule.
U
برای هر قانونی استثنائی وجود دارد.
embossment
U
نقوش برجسته برجسته کاری
salience
U
نکته برجسته موضوع برجسته
bas relif
U
حجاری ونقوش برجسته برجسته
saliency
U
نکته برجسته موضوع برجسته
field allowance
U
فوق العاده ماموریت رزمی فوق العاده جنگی
stereoscope
U
جهان نما دوربین یا عینک برجسته نما مبحث اشکال برجسته
stereograph
U
نوشته یاتصویر برجسته نما برجسته نما کردن
repousse
U
برجسته نمایاحکاکی برجسته
anaglyph
U
عکس رنگی برجسته بینی تجزیه رنگ عکس در برجسته بینی
well-known
U
مشهور
celebrated
U
مشهور
of d.
U
مشهور
historic
U
مشهور
famous
U
مشهور
of renown
U
مشهور
famed
U
مشهور
of reputation
U
مشهور
grand
U
مشهور
rents
U
مشهور
renting
U
مشهور
well known
U
مشهور
popular
U
مشهور
magnific
U
مشهور
illustrous
U
مشهور
rented
U
مشهور
renowned
U
مشهور
grandest
U
مشهور
grander
U
مشهور
reputed
U
مشهور
well-thought-of
U
مشهور
putative
U
مشهور
known
U
مشهور
reputable
U
مشهور
go-ahead
U
مشهور
proverbial
U
مشهور
illustrated
U
مشهور
loudest
U
مشهور
well thought of
U
مشهور
louder
U
مشهور
loud
U
مشهور
to make a noise in the world
U
مشهور شدن
reputedly
U
بطور مشهور
celebrator
U
مشهور کننده
well known
U
معروف مشهور
glaring
U
اشکار مشهور
renown
U
مشهور کردن
famed for valour
U
دردلاوری مشهور
name
U
مشهور نامدار
saying
U
گفتار مشهور
as is well known
U
چنانکه مشهور
to create an image for oneself as somebody
U
مشهور شدن
sayings
U
گفتار مشهور
names
U
مشهور نامدار
known
U
مشهور معروف
to create an image for oneself as somebody
U
معروف و مشهور شدن
popularizer
U
مشهور ومتداول کننده
reputably
U
بطور معتبر یا مشهور
as the saying is
U
مثلی است مشهور
as the saying goes
U
مثلی است مشهور
accepted barbarism
U
غلط مشهور یا پذیرفته
name brand
U
علامت تجارتی مشهور
tron
U
یک پسوند عالی فنی و مشهور
world wide
U
مشهور جهان متداول درهمه جا
calebrate
U
باتشریفات انجام دادن مشهور کردن
proverbially
U
بشکل ضرب المثل بطور مشهور
pc paint
U
برنامه مشهور نقاشی وترسیم برای ریزکامپیوترها
to make one's mark
U
مشهور شدن نشان بجای امضا گذاشتن
she was her putative daughter
U
اورا دختری فرض میکرد مشهور بودکه وی دختراوست
sidekick
U
برنامه مشهور که یک ماشین حساب کامپیوتری صفحه یادداشت
pc write
U
IB و کامپیوتر سازگار با ان برنامه مشهور پردازش کلمه برای PC
sidekicks
U
برنامه مشهور که یک ماشین حساب کامپیوتری صفحه یادداشت
appearance money
U
پولی که به افراد مشهور برای حضور در محافل پرداخت میشود
cbasic
U
یک کامپایلر مشهور زبان برنامه نویسی که بسیارسریعتر از مترجم BASIC میباشد
tact
U
ملاحظه
not unmindful
U
بی ملاحظه
respects
U
ملاحظه
regard
U
ملاحظه
rashness
U
بی ملاحظه گی
thoughtless
U
بی ملاحظه
unconsidered
U
بی ملاحظه
gravitas
U
ملاحظه
unmindful
U
بی ملاحظه
regarded
U
ملاحظه
regards
U
ملاحظه
disregardful
U
بی ملاحظه
respect
U
ملاحظه
unthinking
U
بی ملاحظه
incosiderate
U
بی ملاحظه
remarks
U
ملاحظه
observation
U
ملاحظه
observations
U
ملاحظه
remark
U
ملاحظه
considerations
U
ملاحظه
incautious
U
بی ملاحظه
incircumspect
U
بی ملاحظه
inconsiderate
U
بی ملاحظه
prudence
U
ملاحظه
indiscreet
U
بی ملاحظه
consideration
U
ملاحظه
remarking
U
ملاحظه
cum grano
U
با ملاحظه
bluftly
U
بی ملاحظه
animadversion
U
ملاحظه
remarked
U
ملاحظه
visicalc
U
یک برنامه مشهور صفحه گسترده الکترونیکی نام تجاری یک بسته نرم افزاری
circumspect
U
ملاحظه کار
regard for others
U
ملاحظه دیگران
regardant
U
ملاحظه کننده
reckless
U
بی ملاحظه بی اعتنا
inadvertent
U
بی ملاحظه سهوی
perceive
U
ملاحظه کردن
circumspective
U
ملاحظه کار
canniness
U
ملاحظه کاری
noteless
U
غیرقابل ملاحظه بی نت
irrespective of
U
بدون ملاحظه
noting
U
ملاحظه کردن
notes
U
ملاحظه کردن
note
U
ملاحظه کردن
regard
U
ملاحظه کردن
perceived
U
ملاحظه کردن
heeding
U
ملاحظه رعایت
heeds
U
ملاحظه رعایت
observes
U
ملاحظه کردن
observing
U
ملاحظه کردن
heeded
U
ملاحظه رعایت
ciecumspect
U
ملاحظه کار
circumspectly
U
ملاحظه کارانه
wary
U
با ملاحظه هشیار
perceiving
U
ملاحظه کردن
consider
U
ملاحظه کردن
noted
U
مورد ملاحظه
perceives
U
ملاحظه کردن
considers
U
ملاحظه کردن
blat
U
بی معنی و بی ملاحظه
observed
U
ملاحظه کردن
to take note of
U
ملاحظه کردن
observe
U
ملاحظه کردن
annotation
U
تحشیه ملاحظه
regarded
U
ملاحظه کردن
annotations
U
تحشیه ملاحظه
heed
U
ملاحظه رعایت
regrad for others
U
ملاحظه دیگران
considerately
U
ازروی ملاحظه
regards
U
ملاحظه کردن
macintosh
U
یک سیستم ریزکامپیوتری مشهور که توسط شرکت کامپیوتری APPLE ساخته شده است مکینتاش
blankly
U
بدون ملاحظه بکلی
remarks
U
تبصره ملاحظه کردن
observantly
U
از روی ملاحظه و رعایت
blat
U
بی ملاحظه حرف زدن
As you can see for yourself.
U
همانطور که ملاحظه می فرمایید
thoughtful of others
U
با ملاحظه نسبت بدیگران
without the gloves
U
جدا بی ملاحظه بی رودربایستی
Without the least regard .
U
بدون کمترین ملاحظه یی
remark
U
تبصره ملاحظه کردن
To be observant of the regulations .
U
ملاحظه مقررات را کردن
remarked
U
تبصره ملاحظه کردن
remarking
U
تبصره ملاحظه کردن
to take in a reef
U
با ملاحظه کار کردن
oversubtle
U
بیش از حد ملاحظه کار
atari
U
نام نوعی از کامپیوترهای شخصی و وسائل جانبی مشهور که توسط شرکت ATARI تولید میشود
word star
U
یک برنامه پردازش کلمه مشهور که شامل هجی کردن کلمات و ویژگی ادغام پستی استacrostic
glib answer
U
پاسخ بدون ملاحظه
[بی فکر]
guarded
U
احتیاط امیز ملاحظه کار
unadvied
U
تند بی ملاحظه بی احتیاط ناسنجیده
You must make allowances for his age .
U
باید ملاحظه سنش را بکنی
Observation of natural phenomena .
U
ملاحظه پدیده های طبیعی
He is very cartious ( circrmspect, reserved ) .
U
خیلی ملاحظه کار است
heeds
U
محل گذاشتن به ملاحظه کردن
heeding
U
محل گذاشتن به ملاحظه کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com