English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
interfertile U قابل لقاح در داخل خود
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
gametogenesis U ایجاد سلول جنسی قابل لقاح
interfruitful U قابل گرده افشانی یا لقاح با یکدیگر
gametophore U سلول تغییر یافته و منشعب جنسی قابل لقاح
cross fertilization U لقاح دو سلول جنسی متفاوت لقاح متقابل
pronucleus U هسته سلول قابل لقاح پس ازتکمیل دوره بلوغ وورودنطفه به درون تخم جانور
puddles U ایجاد یک قشر غیر قابل نفوذ در داخل توده خاک به وسیله مخلوطی از رس و ماسه
puddle U ایجاد یک قشر غیر قابل نفوذ در داخل توده خاک به وسیله مخلوطی از رس و ماسه
water injection U پاشیدن اب مقطر خالص به داخل سیلندر و موتورپیستونی به منظور سرد کردن مخلوط قابل انفجار و کاهش احتمال بدسوزی
subroutine U بخشی از برنامه که تابع مورد نظر را انجام میدهد و در هر زمان از داخل برنامه اصلی قابل فراخوانی است
ratline U عملیات عبور دادن مواد وپرسنل بطور پنهانی از مرزیا داخل داخل منطقه دشمن
intercommand U داخل قسمت داخل یکان
nuclide U کلیه مواد داخل هسته اتم اجزای شیمیایی داخل هسته
fecundation U لقاح
fertilization U لقاح
zygosis U لقاح
conceptions U لقاح
conception U لقاح
reg U گرده لقاح
autoerotism U لقاح با خود
autoeroticism U لقاح با خود
autoerotic U مربوط به لقاح با خود
self U وضع لقاح کردن
oosperm U تخم لقاح شده
self fertility U لقاح خود بخود
crossfertilize U لقاح متقابل کردن
anemophilous U لقاح شونده در اثرباد
island bases U پایگاههای داخل منطقه پدافندی هوایی پایگاهی داخل منطقه حیاتی پایگاههای جزیرهای دریایی
parthenocarpy U میوه اوری بدون لقاح
autogamy U لقاح وباروری بوسیله گرده خودگل
conception U لقاح تخم وشروع رشد جنین
conceptions U لقاح تخم وشروع رشد جنین
crossfertilize U پیوستن دونوع متفاوت از طریق لقاح
cross polinize U بطورمصنوعی گرده افشانی کردن لقاح
cross pollinate U بطورمصنوعی گرده افشانی کردن لقاح
cross fertile U اصلاح نژاد از راه لقاح متقابل
zygosity U کیفیت تخم لقاح شده پیوند جنسی
autogamous U مربوط به لقاح یا باروری گل بوسیله گرده خودش
apomixis U تکثیر بوسیلهء بافتهای تناسلی ولی بدون لقاح
mortise dead lock U قفل داخل کار قفل داخل درب
parthenogenesis U ایجاد مولود بوسیله جنس مونث بدون عمل لقاح
apomict U کسی یا چیزی که بوسیلهء تکثیر بدون لقاح بوجود امده باشد
apogamy U رشد و نمو گیاه هاگدار بدون عمل لقاح ازسلول جنسی
superfecundation U لقاح دویاچند تخم در یک تخم ریزی
recoverable item U وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
friendly front end U طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
archival quality U مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
fertilizes U حاصلخیز کردن لقاح کردن
impregnate U لقاح کردن اشباع کردن
impregnates U لقاح کردن اشباع کردن
impregnating U لقاح کردن اشباع کردن
fertilised U حاصلخیز کردن لقاح کردن
fertilising U حاصلخیز کردن لقاح کردن
fertilises U حاصلخیز کردن لقاح کردن
zygose U وابسته به لقاح وابسته به گشنیدگی
fertilize U حاصلخیز کردن لقاح کردن
fertilized U حاصلخیز کردن لقاح کردن
escrow U سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
anie U داخل
within U در داخل
interiors U داخل
withindoors U در داخل
interior U داخل
aboard U داخل
interiorly U از داخل
lineball U داخل
inside U داخل
intra U داخل
within <prep.> U در داخل
inside <adv.> <prep.> U در داخل
insides U داخل
inward U داخل رونده
on line U داخل رده
incorporating U داخل کردن
to step in U داخل شدن
on berth U در داخل بندر
to step inside U داخل شدن
incorporate U داخل کردن
to cut in line U داخل صف زدن
incorporates U داخل کردن
to walk in U داخل شدن
phase in U داخل کردن
work in U داخل کردن
enters U داخل شدن
entered U داخل کردن
to work in U داخل کردن
to play at U داخل شدن در
entered U داخل شدن
enter U داخل کردن
to go into U داخل شدن در
enter U داخل شدن
to go in U داخل شدن
to get into U داخل شدن در
enters U داخل کردن
uchi uke U دفاع از داخل
interns U داخل شدن در
interning U داخل شدن در
intern U داخل شدن در
to line-jump U داخل صف زدن
to queue-jump [British E] U داخل صف زدن
to push to the front [of line] U داخل صف زدن
ingratiating U داخل کردن
ingratiates U داخل کردن
ingratiated U داخل کردن
ingratiate U داخل کردن
withindoors U افراد داخل
to cut in U داخل شدن
intromit U داخل کردن
intercellular U داخل سلولی
inbound U داخل مرز
immit U داخل کردن
intercontinental U داخل قاره
interneural U داخل عصبی
grind internally U داخل را ساییدن
imbark U داخل کردن
interneuron U داخل عصبی
internal attack U تک داخلی یا تک از داخل
intermolecular U در داخل ذرات
inboard U به سمت داخل
inboard U به طرف داخل
inboard U داخل کشتی
anieoro U به طرف داخل
anieoro U از داخل به خارج
in and out U داخل وخارج
interchart U در داخل نقشه
cross hair U خط داخل دوربین
implode U از داخل ترکیدن
interior wiring U سیمکشی داخل
inside wiring U سیمکشی داخل
he is not in it U داخل نیست
implosion U انفجار از داخل
he went aboard the ship او داخل کشتی شد
ingressive U داخل شونده
heave in U کشیدن به داخل
intraspecies U داخل گونهای
intraspecific U داخل گونهای
intratheater U در داخل صحنه
inhaul U به داخل کشنده
inhaul U به داخل کشیدن
introgresseive U داخل شونده
ingoing U داخل شونده
engaged in war U داخل جنگ
intrant U داخل شونده
interservice U داخل قسمت
intradivision U در داخل لشگر
impenetrable U داخل نشدنی
interurban U داخل شهری
flexile U قابل تغییر قابل تطبیق
elastic U قابل کش امدن قابل انعطاف
achievable U قابل وصول قابل تفریق
presumable U قابل استنباط قابل استفاده
thankworthy U قابل تشکر قابل شکر
tenable U قابل مدافعه قابل تصرف
sensible U قابل درک قابل رویت
observable U قابل مشاهده قابل گفتن
adducible U قابل اضهار قابل ارائه
combustible U قابل سوزش قابل تراکم
exigible U قابل تقاضا قابل ادعا
transferable U قابل واگذاری قابل انتقال
changeable U قابل تعویض قابل تبدیل
presentable U قابل معرفی قابل ارائه
presentable U قابل نمایش قابل تقدیم
bilable U قابل رهایی قابل ضمانت
exigible U قابل مطالبه قابل پرداخت
home market U بازار داخل کشور
swap in U مبادله کردن به داخل
to come in U داخل شدن بدردخوردن
to launch in to politics U داخل سیاست شدن
withindoors U اشخاص داخل منزل
home U جا به داخل لوله راندن
to go to the front U داخل جنگ شدن
to breakin U خودرا داخل کردن
enters U داخل عضویت شدن
built in U موجود در داخل چیزی
i went in to the garden U داخل باغ شدم
entered U داخل عضویت شدن
enter U داخل عضویت شدن
implode U از داخل منفجر شدن
up country U نواحی داخل کشور
sea island terminal U بارانداز داخل دریا
reentrant U دوباره داخل شونده
homes U جا به داخل لوله راندن
to enter the military U داخل نظام شدن
reentrant U متوجه بسمت داخل
indoor soccer U فوتبال داخل سالن
wall entrance U عبور از داخل دیوار
gun bore U داخل لوله توپ
irreptitious U نهانی داخل شده
internally or abroad U در داخل و خارج [از کشور]
at home and abroad U در داخل و خارج [از کشور]
cylinder jacket U استری داخل سیلندر
cylinder gas U گاز داخل سیلندر
belligerent U جنگجو داخل درجنگ
bores U داخل راتراشیدن سوراخ
bores U داخل لوله توپ
bore U داخل راتراشیدن سوراخ
bore U داخل لوله توپ
on side U در داخل خط خارج نشده
intratheater U داخل صحنه عملیات
launch into politics U داخل سیاست شدن
intrant U داخل نفوذ کننده
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com