Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (17 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
permeable
U
قابل عبور دادن رطوبت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
permeability
U
قابلیت عبور دادن رطوبت
wading crossing
U
عبور از اب درقسمتهای قابل عبور
unavailable water
U
رطوبت غیر قابل استفاده
fordable
U
قابل عبور
passable
U
قابل عبور
traversable
U
قابل عبور
bridgeable
U
قابل عبور یا پل زدن
impassable
U
غیر قابل عبور
blocked
[with objects]
<adj.>
<past-p.>
U
غیر قابل عبور
practicably
U
بطور قابل عبور
ferrying
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferried
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferry
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferries
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ret
U
در معرض رطوبت قرار دادن خیس کردن
access structures
U
ساختمان های قابل عبور و مرور
insurmountable
U
فائق نیامدنی غیر قابل عبور
maximum gradeability
U
حداکثر شیب قابل عبور به وسیله خودرو
relative humidity
U
رطوبت نسبی
[مقدار این رطوبت در فضای کارگاه بافت حائز اهمیت بوده و کم یا زیاد بودن آن اثر مستقیم بر کار بافنده می گذارد.]
scrubbing
U
زمین پوشیده ازخاروخاشاک وغیر قابل عبور خارستان تیغستان
scrubbed
U
زمین پوشیده ازخاروخاشاک وغیر قابل عبور خارستان تیغستان
scrubs
U
زمین پوشیده ازخاروخاشاک وغیر قابل عبور خارستان تیغستان
scrub
U
زمین پوشیده ازخاروخاشاک وغیر قابل عبور خارستان تیغستان
to pound the filed
U
غیر قابل عبور کردن ازحصاری که برای دیگران غیرقابل عبوراست
optimum moisture
U
رطوبت بهینه رطوبت مناسب
reeve
U
عبور دادن طناب از شیار
frank
U
اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
franked
U
اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
franks
U
اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
franking
U
اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
frankest
U
اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
franker
U
اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
fuse
U
آب شدن فیوز با عبور دادن جریان زیاد از آن
fused
U
آب شدن فیوز با عبور دادن جریان زیاد از آن
weaving shed
U
[فضای خالی بین تارهای ضربی جهت عبور دادن پود.]
bloop
U
عبور دادن مغناطیس از روی نوار برای پاک کردن سیگنالهایی که نیازی به آنها نیست
shed stick
U
چوب هاف
[چوبی است نازک تر از کوجی که برای جدا کردن تارها در موقع عبور دادن پود بکار می رود.]
ratline
U
عملیات عبور دادن مواد وپرسنل بطور پنهانی از مرزیا داخل داخل منطقه دشمن
energy transition
U
عبور انرژی
[ عبور عرضه انرژی ازسوخت سنگواره ای به سوخت پایدار ]
pleadable
U
قابل درخواست دادن
organizable
U
قابل تشکیلات دادن
money refund offer
U
فروش قابل پس دادن
pleadable
U
قابل عرضحال دادن
moveable
U
قابل حرکت دادن
exhalable
U
قابل بیرون دادن
passed
U
صادر شدن فتوی دادن تصویب و قابل اجرا کردن
passes
U
صادر شدن فتوی دادن تصویب و قابل اجرا کردن
pass
U
صادر شدن فتوی دادن تصویب و قابل اجرا کردن
wetted
U
رطوبت
moistness
U
رطوبت
precipitation
U
در صد رطوبت
humidity of the atmosphere
U
رطوبت جو
wets
U
رطوبت
moisture
U
رطوبت
humidity
U
رطوبت
Humidifier
U
رطوبت زن
miosture
U
رطوبت
dampers
U
رطوبت
dampness
U
رطوبت
damp
U
رطوبت
wettest
U
رطوبت
dewiness
U
رطوبت
wet
U
رطوبت
dampest
U
رطوبت
precipitation
U
رطوبت
moisteness
U
رطوبت
burn notice
U
علامت رمز برای نشان دادن اینکه یک نفر یا گروهی ازافراد قابل اعتماد نیستند
permeable
U
رطوبت پذیر
hygrometry
U
رطوبت سنجی
hygroscope
U
رطوبت نما
impermeable
U
رطوبت ناپذیر
surface moisture
U
رطوبت سطحی
humidification
U
رطوبت افزایی
precipitation
U
میزان رطوبت
humidity
U
غلظت رطوبت
humidity
U
چگالی رطوبت
humidity
U
میزان رطوبت
desicant
U
رطوبت گیر
dehumidify
U
رطوبت گرفتن
dehumidification
U
رطوبت زدایی
hygrosensitive
U
حساس به رطوبت
hydrometer
U
رطوبت سنج
absolute humidity
U
رطوبت مطلق
specific humidity
U
رطوبت ویژه
hygrometer
U
رطوبت سنج
sebaceous humour
U
رطوبت شحمی
soil moisture
U
رطوبت خاک
relative humidity
U
رطوبت نسبی
capillaries
U
رطوبت موئینهای
moisture content
U
مقدار رطوبت
water proof
U
رطوبت ناپذیر
air dry
U
بدون رطوبت
air humidity
U
رطوبت هوا
air moisture
U
رطوبت هوا
free moisture
U
رطوبت سطحی
mesic
U
نیازمند به رطوبت
moisture determination
U
تعیین رطوبت
mustiness
U
بوی رطوبت
water content
U
درصد رطوبت
synovia
U
رطوبت مفصلی
psychrometer
U
رطوبت سنج
capillary
U
رطوبت موئینهای
free moisture
U
رطوبت ازاد
the vitreoud humour
U
رطوبت زجاجیه
dampened
U
رطوبت پیدا کردن
to fog off
U
دراثر رطوبت پوسیدن
absolute humidity of gas
U
رطوبت مطلق گاز
silica gel
U
ماده جاذب رطوبت
hyalitis
U
اماس رطوبت شیشهای
hygrophyte
U
گیاه رطوبت گرای
aqueous corrosion
U
پوسیدگی در اثر رطوبت
equilibrium moisture content
U
درصد رطوبت متعادل
dampen
U
رطوبت پیدا کردن
wettish
U
رطوبت دار خیس
hygroscopic moisture
U
رطوبت موجود در هوا
hygrology
U
گفتار در رطوبت هوا
dampening
U
رطوبت پیدا کردن
dampens
U
رطوبت پیدا کردن
groundsheets
U
فرش رطوبت ناپذیر
groundsheet
U
فرش رطوبت ناپذیر
hyalitis
U
ورم رطوبت زجاجی
authentication
U
به سند یا رونوشت مصذق ان اعتبار و اقتدار قانونی دادن به نحوی که در مقام اثبات قانونا قابل ارائه باشد
humectant
U
مادهای که رطوبت را بخودجذب میکند
optimum moisture content
U
درصد رطوبت مناسب خاک
intravitreous
U
واقع در درون رطوبت شیشهای
moisture content
U
درصد رطوبت موجود در خاک
pan
U
حرکت دادن ملایم پنجره دید به صورت افقی در تصویری که آن قدر بزرگ است که به یکباره قابل نمایش نیست . 2-
pan-
U
حرکت دادن ملایم پنجره دید به صورت افقی در تصویری که آن قدر بزرگ است که به یکباره قابل نمایش نیست . 2-
pans
U
حرکت دادن ملایم پنجره دید به صورت افقی در تصویری که آن قدر بزرگ است که به یکباره قابل نمایش نیست . 2-
traffic post
U
پست کنترل و عبور مرور پاسگاه کنترل عبور و مرور
hygrometer
U
الات وادوات سنجش رطوبت هوا
deformation due to moisture and tempratu
U
تغییر شکل ناشی از رطوبت وحرارت
format
U
تعداد حروف که روی صفحه نمایش قابل نمایش اند. با دادن طول سط ر و ستون
formats
U
تعداد حروف که روی صفحه نمایش قابل نمایش اند. با دادن طول سط ر و ستون
cold wet clothing
U
لباس گرم و مقاوم در مقابل رطوبت و برودت
usura maritima
U
دادن وام با بهره سنگین به مالک کشتی که در صورت سالم برگشتن کشتی قابل وصول است
mags
U
ماده شیمیایی برای جذب رطوبت دست ژیمناست
mag
U
ماده شیمیایی برای جذب رطوبت دست ژیمناست
damp land pit curing
U
نگهداری رطوبت بتن برای نمونههای ازمایشی درازمایشگاه
marker
U
دو علامت در ابتدا و انتهای بخشی از داده یا متن برای نشان دادن بلاک خاص که قابل حرکت یا حذف یا کپی به عنوان سیگنال واحد باشد
markers
U
دو علامت در ابتدا و انتهای بخشی از داده یا متن برای نشان دادن بلاک خاص که قابل حرکت یا حذف یا کپی به عنوان سیگنال واحد باشد
hygrograph
U
دستگاه خود کاری برای اندازه گیری رطوبت جوی
humidistat
U
اسبابی برای تنظیم ونگاهداری درجه رطوبت درحد معینی
attributable
U
قابل نسبت دادن نسبت دادنی
recoverable item
U
وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
friendly front end
U
طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
archival quality
U
مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
reducing
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
escrow
U
سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
hinting
U
در فن چاپ دیجیتال یا رقمی کاهش وزن یا میزان طرح حرف بطوریکه فونتهای کوچک از نظر اندازه بدون ازدست دادن جزئیات خود روی چاپگرهای dpi003 قابل چاپ باشند
rainout
U
ریزش ابر اتمی به علت رطوبت هوا بارش غبار اتمی
achievable
U
قابل وصول قابل تفریق
exigible
U
قابل مطالبه قابل پرداخت
sensible
U
قابل درک قابل رویت
combustible
U
قابل سوزش قابل تراکم
adducible
U
قابل اضهار قابل ارائه
observable
U
قابل مشاهده قابل گفتن
exigible
U
قابل تقاضا قابل ادعا
flexile
U
قابل تغییر قابل تطبیق
elastic
U
قابل کش امدن قابل انعطاف
thankworthy
U
قابل تشکر قابل شکر
tenable
U
قابل مدافعه قابل تصرف
transferable
U
قابل واگذاری قابل انتقال
changeable
U
قابل تعویض قابل تبدیل
presentable
U
قابل نمایش قابل تقدیم
bilable
U
قابل رهایی قابل ضمانت
presentable
U
قابل معرفی قابل ارائه
presumable
U
قابل استنباط قابل استفاده
fording
U
عبور از اب
road haulage
U
حق عبور
rights of way
U
حق عبور
tolls
U
حق عبور
right of way
U
حق عبور
right of passage
U
حق عبور
crossing
U
عبور
transit
U
عبور
passages
U
حق عبور
transmittance
U
عبور
toll
U
حق عبور
passage of lines
U
عبور از خط
cross-Channel
U
عبور
alpha canis majoris
U
عبور
transmittancy
U
عبور
transmittal
U
عبور
transmissions
U
عبور
tolling
U
حق عبور
passage
U
حق عبور
transmission
U
عبور
passages
U
عبور
passage
U
عبور
immersion proof
U
وسیله ضد رطوبت یا نفوذ اب وسیله ضد فرو رفتن در اب
psychrometer
U
دستگاه بخار سنج هوا رطوبت سنج
anti blush tinner
U
ماده رقیق کننده ایکه به کندی خشک میشود و در شرایط رطوبت زیاد برای جلوگیری از التهاب لعاب روی سطح بکار میرود
highway user tax
U
مالیات حق عبور
light passing
U
عبور نور
deep fording
U
عبور از اب عمیق
passavani
U
سند عبور
traversing
U
عبور کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com