English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
savour U فهمیدن دوست داشتن
savoured U فهمیدن دوست داشتن
savouring U فهمیدن دوست داشتن
savours U فهمیدن دوست داشتن
savor U فهمیدن دوست داشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
intends U خیال داشتن فهمیدن
intending U خیال داشتن فهمیدن
intend U خیال داشتن فهمیدن
affects U دوست داشتن
affect U دوست داشتن
like U دوست داشتن
liked U دوست داشتن
likes U دوست داشتن
amativeness U دوست داشتن
take kindly to <idiom> U دوست داشتن
loved U معشوقه دوست داشتن
love U معشوقه دوست داشتن
loves U معشوقه دوست داشتن
idolize U بحد پرستش دوست داشتن
idolized U بحد پرستش دوست داشتن
idolizes U بحد پرستش دوست داشتن
idolizing U بحد پرستش دوست داشتن
list U خوش امدن دوست داشتن
to be into somebody [something] <idiom> U کسی [چیزی] را دوست داشتن
idolises U بحد پرستش دوست داشتن
idolising U بحد پرستش دوست داشتن
idolised U بحد پرستش دوست داشتن
To love someone from the bottom of ones heart . U کسی را از صمیم قلب دوست داشتن
misapprehends U بد فهمیدن نادرست فهمیدن
misapprehended U بد فهمیدن نادرست فهمیدن
misapprehending U بد فهمیدن نادرست فهمیدن
misapprehend U بد فهمیدن نادرست فهمیدن
A friend in need is a friend indeed.. <proverb> U دوست آن باشد که گیرد دست دوست,در پریشان یالى و درماندگى.
I like to be friends with you. U من دوست دارم با تو دوست باشم.
I am done with you. U رابطه بین من و تو تمام شد! [رابطه بین دوست پسر و دوست دختر]
I am [have] finished with you. U رابطه بین من و تو تمام شد! [رابطه بین دوست پسر و دوست دختر]
induct U فهمیدن
gripe U فهمیدن
misconceive U بد فهمیدن
have in mind <idiom> U فهمیدن
skill U فهمیدن
catch on <idiom> U فهمیدن
understand U فهمیدن
catch U فهمیدن
inducted U فهمیدن
grasp U فهمیدن
inducting U فهمیدن
grasped U فهمیدن
make out <idiom> U فهمیدن
inducts U فهمیدن
to get on to U فهمیدن
to catch on U فهمیدن
grasps U فهمیدن
understands U فهمیدن
twig U : فهمیدن
sees U فهمیدن
comprehending U فهمیدن
tell U فهمیدن
telling-off U فهمیدن
tells U فهمیدن
see U فهمیدن
comprehends U فهمیدن
to make out U فهمیدن
twigs U : فهمیدن
twing U فهمیدن
to have a gust of U فهمیدن
comprehend U فهمیدن
comprehended U فهمیدن
put across <idiom> کاملا فهمیدن
misconstrued U در فهمیدن مقصود
find out <idiom> U فهمیدن ،یادگرفتن
get it through one's head <idiom> U فهمیدن ،باورداشتن
savviest U فهم فهمیدن
savvy U فهم فهمیدن
savvier U فهم فهمیدن
malentendu U اشتباه فهمیدن
savvey U فهم فهمیدن
misconstrue U در فهمیدن مقصود
misconstruing U در فهمیدن مقصود
misconstrues U در فهمیدن مقصود
follow U تعقیب کردن فهمیدن
get the message <idiom> U به واضحی فهمیدن مفهوم
learn U خبر گرفتن فهمیدن
learns U خبر گرفتن فهمیدن
getting U تهیه کردن فهمیدن
to find out U ملتفت شدن فهمیدن
gets U تهیه کردن فهمیدن
compass U محدود کردن فهمیدن
get U تهیه کردن فهمیدن
followed U تعقیب کردن فهمیدن
follows U تعقیب کردن فهمیدن
comprehending U فهمیدن فرا گرفتن
realising U درک کردن فهمیدن
comprehends U فهمیدن فرا گرفتن
to fish out U بیرون اوردن فهمیدن
realised U درک کردن فهمیدن
comprehended U فهمیدن فرا گرفتن
comprehend U فهمیدن فرا گرفتن
get to the bottom of <idiom> U دلیل اصلی را فهمیدن
realizing U درک کردن فهمیدن
wise up to <idiom> U بالاخره فهمیدن واقعیت
realizes U درک کردن فهمیدن
realized U درک کردن فهمیدن
realize U درک کردن فهمیدن
realises U درک کردن فهمیدن
lip-reads U کلمات را بوسیله حرکات لب فهمیدن
master U آموزش و فهمیدن یک زبان یا فرآیند
(can't) make head nor tail of something <idiom> U فهمیدن ،یافتن منظور چیزی
lip-read U کلمات را بوسیله حرکات لب فهمیدن
lip read U کلمات را بوسیله حرکات لب فهمیدن
misconsture U بد تفسیر کردن دیر فهمیدن
to get the run of a metre U وزن شعری را فهمیدن یا پیداکردن
to be on the same page <idiom> U همدیگر را فهمیدن [اصطلاح مجازی]
to talk the same language <idiom> U همدیگر را فهمیدن [اصطلاح مجازی]
mastered U آموزش و فهمیدن یک زبان یا فرآیند
get wise to something/somebody <idiom> U درمورد موضوع محرمانه فهمیدن
masters U آموزش و فهمیدن یک زبان یا فرآیند
get the goods on someone <idiom> U فهمیدن اطلاعات بد درمورد کسی
literacy U فهمیدن اصول مقدماتی کامپیوتر
To sound someone out . To feel someones pulse . U مزه دهان کسی را فهمیدن
get through to <idiom> U باعث فهمیدن کسی شود
to get a general idea of something U فهمیدن موقعیتی [موضوعی] به طور کلی
complexes U بسیار پیچیده یا مشکل برای فهمیدن
complicated U با چندین بخش یا مشکل برای فهمیدن
complex U بسیار پیچیده یا مشکل برای فهمیدن
money to burn <idiom> U بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
longs U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long- U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
take a stand on something <idiom> U فهمیدن اینکه کسی بر علیه چیزی است
to keep up U از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
to keep down U زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
read U 1-نگاه کردن به حروف چاپ شده و فهمیدن آنها. 2-
reads U 1-نگاه کردن به حروف چاپ شده و فهمیدن آنها. 2-
resided U اقامت داشتن مسکن داشتن
cost U قیمت داشتن ارزش داشتن
reside U اقامت داشتن مسکن داشتن
abhorred U بیم داشتن از ترس داشتن از
to have by heart U ازحفظ داشتن درسینه داشتن
proffered U تقدیم داشتن عرضه داشتن
abhors U بیم داشتن از ترس داشتن از
abhorring U بیم داشتن از ترس داشتن از
proffering U تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffer U تقدیم داشتن عرضه داشتن
differing U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
hopes U انتظار داشتن ارزو داشتن
differ U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differed U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
hope U انتظار داشتن ارزو داشتن
differs U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
resides U اقامت داشتن مسکن داشتن
hoping U انتظار داشتن ارزو داشتن
meanest U مقصود داشتن هدف داشتن
meaner U مقصود داشتن هدف داشتن
mean U مقصود داشتن هدف داشتن
proffers U تقدیم داشتن عرضه داشتن
hoped U انتظار داشتن ارزو داشتن
upkeep U بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
buddies U دوست
unfriended U بی دوست
buddy U دوست
allying U دوست
bozo U دوست
hydrophilic U اب دوست
ally U دوست
heart to heart U دوست
leal U دوست
schoolmates U دوست
schoolmate U دوست
hydrophilic compound U اب دوست
amicable U دوست
heart-to-heart U دوست
formalist U دوست
chum U دوست
heart-to-hearts U دوست
friendless U بی دوست
chums U دوست
friend U دوست
friends U دوست
philogynist U زن دوست
philoginous U زن دوست
dienophile U دی ان دوست
literate U قادر به فهمیدن اصط لاحات مربوط به کامپیوتر و نحوه استفاده از کامپیوتر
readable U آنچه توسط کسی یا توسط یک وسیله الکترونیکی قابل خواندن و فهمیدن باشد
boyfriend U دوست پسر
boyfriends U دوست پسر
acidophile U ترشی دوست
friend U دوست کردن
likeable U دوست داشتنی
acidophile U اسید دوست
dislikeable U دوست نداشتنی
friends U دوست کردن
dislikable U دوست نداشتنی
warlike U جنگ دوست
dendrophilous U درخت دوست
culturist U فرهگ دوست
cater cousin U دوست صمیمی
chessist U شطرنج دوست
bibliophil U کتاب دوست
anglophile U انگلیسی دوست
electrophile U الکترون دوست
likable U دوست داشتنی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com