English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
an impersonal verb U فعلی که فاعل معینی ندارد و جز سوم شخص مفرد است
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
he is at a loose end U کار معینی ندارد
singular U واژه مفرد صیغه مفرد
standardises U بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
standardize U بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
standardised U بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
standardizes U بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
standardizing U بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
standardising U بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
singular U مفرد
assumed position U موضع فعلی موضع اشغال شده فعلی
singularize U بشکل مفرد دراوردن
I U اول شخص مفرد
shalt U دوم شخص مفرد حاضرفعل shall
tutoyer U دوم شخص مفرد را درمکالمه بکار بردن
free lance U مفرد کار کردن نویسنده غیر وابسته
hath U سوم شخص مفرد اززمان حاضر فعل have
He that blows in the dust fills his eyes. <proverb> U کسى که شرم ندارد وجدان هم ندارد.
There is no point in it . It doest make sense . It is meaningless. U معنی ندارد ! ( مورد و مناسبت ندارد )
subjecting U فاعل
subjects U فاعل
impersonal U بی فاعل
subjected U فاعل
subject U فاعل
doer U فاعل
doers U فاعل
factors U فاعل
factor U فاعل
he is second to none U دومی ندارد بالادست ندارد
liberty U فاعل مختاری
liberties U فاعل مختاری
freedom of the will U فاعل مختاری
free a voluntary U فاعل مختار
free agency U فاعل مختاری
having free will U فاعل مختار
self active U فاعل در نفس خود
particpially U بطوراسم فاعل یا اسم مفعول
intersubjective U قابل شمول بدو فاعل یابیشتر
indirect passive U فعل مجهولی که مغعول غیرصریح ان فاعل ان شده باشد
present-day U فعلی
actual U فعلی
actuals U فعلی
acceptance by conduct U قبول فعلی
capital value U ارزش فعلی
status quo U وضع فعلی
celestial gion U کره فعلی
current ratio U وضعیت فعلی
current graph U نمودار فعلی
present value U ارزش فعلی
actual state of affairs U وضع فعلی
present value U ارزش فعلی
present conditions U شرایط فعلی
very U واقعی فعلی
present worth U ارزش فعلی
nonce U مقصود فعلی
adjutantship U معینی
current purchasing power U قدرت خرید فعلی
currents U فعلی اخرین اطلاعات
current U فعلی اخرین اطلاعات
net present value U ارزش فعلی خالص
verbal U فعلی تحت اللفظی
current location counter U شمارنده مکان فعلی
for the nonce U برای مقصود فعلی
current directory U دایرکتوری جاری یا فعلی
adjutancy U معینی معاونت
physical U ترتیب فعلی کابلها در شبکه
aliens U متفاوت یا نامناسب با سیستم فعلی
alien U متفاوت یا نامناسب با سیستم فعلی
inbound U محصور در حدود معینی
cost plus U بعلاوه سود معینی
ageless U بدون عمر معینی
stations U درپست معینی گذاردن
stationed U درپست معینی گذاردن
station U درپست معینی گذاردن
an inceptive U فعلی که دلالت بر اغاز کاری نماید
discounted cash flow U ارزش فعلی پرداختها و هزینههای اتی
an inceptive verb U فعلی که دلالت بر اغاز کاری نماید
cumulative preferential U سود پس افتاده و فعلی سهام ممتازه
oblique case U حالت مفعولی یا اضافه حالت اسمی که نه فاعل باشدنه منادی
predecease U پیش ازواقعه معینی مردن
models U مطابق مدل معینی در اوردن
standardising U مطابق درجه معینی دراوردن
standardize U مطابق درجه معینی دراوردن
standardizes U مطابق درجه معینی دراوردن
emplace U در محل معینی قرار دادن
standardizing U مطابق درجه معینی دراوردن
orb U بدور مدار معینی گشتن
orbs U بدور مدار معینی گشتن
local option U اختیار تعیین محل معینی
standardised U مطابق درجه معینی دراوردن
modelled U مطابق مدل معینی در اوردن
standardises U مطابق درجه معینی دراوردن
modeled U مطابق مدل معینی در اوردن
model U مطابق مدل معینی در اوردن
tonner U کامیون دارای فرفیت معینی
head for U به سمت معینی در حرکت بودن
input/output U آدرس فعلی آن در حین اجرا وارد میشود
an infinite verb U فعلی که محدود به شخص و افراد جمع نیست
do [verb] U روی [فعلی که همراه می آید] تکیه میکند
up to d. U تمام شده تا تاریخ فعلی تازه جدید
To preserve the status quo . U وضع موجود ( شرایط فعلی ) را حفظ کردن
reflexively U چنانکه بخود فاعل برگرد د چنانکه مفعول ان
calibrated U تحت قاعده واصول معینی دراوردن
calibrating U تحت قاعده واصول معینی دراوردن
calibrate U تحت قاعده واصول معینی دراوردن
calibrates U تحت قاعده واصول معینی دراوردن
protraction U نقشه کشی طبق مقیاس معینی
cover drive U ضربه در سمت نیمه معینی اززمین
tonner U کشتی دارای تعداد معینی فرفیت
term insurance U بیمه در موردمخاطره برای مدت معینی
dimension stock U چوب سختی که به ابعاد معینی تبدیل شده
section hand U کارگرعضو دسته معینی ازکارگران راه اهن
capias U حکم یا امریه دائر بر توقیف شخص معینی
off break U کسب امتیاز معینی در ضربه به سمت راست
the U حرف تعریف برای چیز یاشخص معینی
blood count U شمارش تعداد گویچههای خون در حجم معینی
blood counts U شمارش تعداد گویچههای خون در حجم معینی
cover point U محل بازیگر در نقطه معینی دور از توپزن
I shall not sign this contract in its present from (as it appears). U این قرار داد را بصورت فعلی امضاء نخواهم کرد
jump instruction U موقعتی که CUPU از دستورالعمل فعلی به نقط ه دیگر برنامه برود
operand U عدد یا آدرس فعلی که به جای برچسب یا محل اش استفاده شود
linebreeding U پرورش نژاد انسان یا حیوان درجهت یا هدف معینی
phonotypy U چاپ با حروفی که هرکدام نماینده یک صدای معینی است
stage set U تنظیم صحنه برای ایفای نقش معینی از نمایش
camporee U اجتماع پسران ودختران پیش اهنگ از ناحیه معینی
time zone U منطقه جغرافیایی دارای ساعت یا نصف النهار معینی
time zones U منطقه جغرافیایی دارای ساعت یا نصف النهار معینی
forty one billiard U بیلیارد کیسه دار که هربازیگر شماره معینی دارد
ends U روی صفحه کلید IBM PC کلیدی که نشانه گر را به انتهای خط فعلی میبرد
ended U روی صفحه کلید IBM PC کلیدی که نشانه گر را به انتهای خط فعلی میبرد
end U روی صفحه کلید IBM PC کلیدی که نشانه گر را به انتهای خط فعلی میبرد
spot pass U پاسی که بجای فرستادن به بازیگر به نقطه معینی فرستاده میشود
humidistat U اسبابی برای تنظیم ونگاهداری درجه رطوبت درحد معینی
precarious U عاریهای بسته بمیل دیگری مشروط بشرایط معینی مشکوک
device U کلمه داده ارسالی از وسیلهای که حاوی اطلاعاتی درباره وضعیت فعلی اش است
devices U کلمه داده ارسالی از وسیلهای که حاوی اطلاعاتی درباره وضعیت فعلی اش است
DSW U کلمه داده که از وسیلهای که حاوی اطلاعات وضعیت فعلی اش است ارسال میشود
isallobar U خط فرضی که نقاط دارای فشار جوی مساوی در زمان معینی رانشان میدهد
packet U گروه مشابهی که از نظراموزش و تخصص برای ماموریت معینی انتخاب شده باشند
isallobaric U خط فرضی که نقاط دارای فشار جوی مساوی در زمان معینی رانشان میدهد
packets U گروه مشابهی که از نظراموزش و تخصص برای ماموریت معینی انتخاب شده باشند
clearing and switch buying U توافق تجاری دوجانبهای که براساس ان دو کشور متعهدبه مبادله مقدار معینی کالامی گردند
minister resident U صاحبمنصب عالیرتبهای که به منظورخاص و جهت امر معینی باعنوان وزارت در کشورخارجی اقامت می گزیند
traced U روش تشخیص کارایی درست یک برنامه که وضعیت فعلی و محتوای ثباتها و متغیرها پس از هر دستورالعمل نوشته میشود
trace U روش تشخیص کارایی درست یک برنامه که وضعیت فعلی و محتوای ثباتها و متغیرها پس از هر دستورالعمل نوشته میشود
traces U روش تشخیص کارایی درست یک برنامه که وضعیت فعلی و محتوای ثباتها و متغیرها پس از هر دستورالعمل نوشته میشود
floating fender U زنجیر شناوری که به فاصلههای معینی از یک کانال نصب میشود تا در موقع حوادث ازان استفاده شود
hovering acts U قوانینی که بر رفت و امد کشتیهای خودی و اجنبی در محدوده معینی ازابهای کشور حکمفرمایی میکند
bond U سندی که به موجب ان خود ووارث و اوصیا و مباشرین امورش را به پرداخت مبلغ معینی به دیگری متعهد میکند
viewport U فرایندی که به استفاده کنندگان اجازه میدهد تا هر عکس انتخاب شده را در محل معینی روی یک صفحه نمایش قراردهند
incremental computer U دادهای که اختلاف مقدار فعلی با مقدار اصلی را نشان میدهد
plotters U رسامی که داده محل را با افزایش به محل فعلی اش دریافت میکند و نه به صورت مختصات جداگانه
plotter U رسامی که داده محل را با افزایش به محل فعلی اش دریافت میکند و نه به صورت مختصات جداگانه
helmzhold resonator U محفظه توخالی که تنها با یک سوراخ کوچک به محیط خارج مرتبط است و در ازای فرکانس معینی به تشدید درمی اید
incremental computer U کامپیوتری که متغیرها را به صورت اختلاف بین مقادیر فعلی و مقادیر اولیه مطلق ذخیره میکند
failure U بخشی از سیستم عامل که خودکار که موقعیت فعلی سیستم و دادههای مربوطه را حفظ میکند پس از تشخیص خطا
failures U بخشی از سیستم عامل که خودکار که موقعیت فعلی سیستم و دادههای مربوطه را حفظ میکند پس از تشخیص خطا
gyrodyne U رتورکرافتی که رتورهای ان هنگام برخاستن شناورماندن فرود و جلو رفتن تنها دردامنه معینی از سرعت توسط موتور کار میکند
grand larceny U سرقت بزرگ در CL سرقتی را گویند که دران قیمت مال مسروق ان ازمیزان معینی که در قانون مشخص شده است بیشتر باشد
do while U یک دستور برنامه نویسی زبان سطح بالا که تا موقعی که شرایط معینی وجود داشته باشد دستورالعملهای حلقهای را اجرا میکند
future perfect tense U زمان ایندهای که انجام کاری پیش از وقت معینی پیش بینی میکند
spot bowler U بازیگری که بجای نشانه گیری به میلههای بولینگ بجای معینی روی مسیرهدفگیری میکند
he is not of that stamp U را ندارد
there is no style about her U ندارد
it does not weigh with me U ندارد
flicker free U ی ندارد
there is no limit to it U حد ندارد
She has no axe to grind . She doesnt mean anything . U مقصودی ندارد
no matter U اهمیت ندارد
dont mention it U اهمیت ندارد
he has no manners U اداب ندارد
he has no temperature to day U امروز تب ندارد
he has nostomach for the fight U سر دعوا ندارد
Nothing is quite impossible. U کارنشد ندارد
no object U اهمیت ندارد
It is o. k . ( all right ) . it doesent matter . U عیب ندارد
he has no excuse what U عذری ندارد
it is a soft snap U کاری ندارد
it does not matter U اهمیت ندارد
he has an a. to grind U غرضی ندارد
No problem at all. It is quite all right . U مانعی ندارد
he has nothing of his own U چیزی ندارد
it is nothing new U تازگی ندارد
It is no trouble at all. U زحمتی ندارد
hadn't U ندارد نبایستی
there is no limit to it U اندازه ندارد
his hat cover his fanily U هیچکس را ندارد
it lacks soul U روح ندارد
it is well enough U عیبی ندارد
it is of no weight U قدرواهمیتی ندارد
he is out of huomor U دماغ ندارد
he hasno notion of going U سر رفتن ندارد
Don’t mention it. U قابلی ندارد.
it is nothing out of the way U غرابتی ندارد
constrictor U گرفتگی در یک لوله یا جریان سیال که دارای سوراخ کوچکی میباشد و جریان معینی را در ازای هر واحداختلاف فشاراز خود عبورمیدهد
newer U دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود
new- U دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود
new U دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود
newest U دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود
his hand lack one finger U دستش یک انگشت ندارد
his hand want's two fingers U دستش دو انگشت ندارد
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com