Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (44 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
commissioning the ship
U
فعال کردن کشتی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
keels
U
حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
keel
U
حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
active
U
هدف فعال خط مشی فعال
inactivate
U
غیر فعال کردن ناو از رده خارج کردن یکان
activates
U
فعال کردن
activate
U
فعال کردن
activate
فعال کردن
activation
U
فعال کردن
activating
U
فعال کردن
activated
U
فعال کردن
whip up
<idiom>
U
فعال کردن
activate
U
فعال کردن
arm
U
1-فراهم کردن وسیله یا ماشین یا تابع برای عمل یا ورودی ها 2-مشخص کردن خط وط وقفه فعال
deactivate
U
غیر فعال کردن
reactivating
U
دوباره فعال کردن
reactivates
U
دوباره فعال کردن
deactivating
U
غیر فعال کردن
reactivate
U
دوباره فعال کردن
deactivated
U
غیر فعال کردن
reactivated
U
دوباره فعال کردن
deactivates
U
غیر فعال کردن
inactivate
U
غیر فعال کردن
activating
U
فعال کردن بفعالیت پرداختن بکارانداختن
activates
U
فعال کردن بفعالیت پرداختن بکارانداختن
activated
U
فعال کردن بفعالیت پرداختن بکارانداختن
topgallant
U
سکوب بالای دکل کشتی بالاترین شکوب دکل کشتی وسایل بی مصرف کشتی
activated
U
فعال کردن تخلیص کردن
activating
U
فعال کردن تخلیص کردن
activates
U
فعال کردن تخلیص کردن
unmount
U
برای آگاه کردن سیستم عامل از اینکه دیسک درایو فعال نیست
scuppers
U
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scupper
U
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppering
U
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppered
U
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
load line
U
خطی در اطراف کشتی که نمودار حداکثر فرفیت کشتی میباشد
respondentia
U
وامی که به صاحب کشتی داده و کشتی او به رهن گرفته میشود
ship's manifest
U
صورت محمولههای کشتی فهرست کالاهای در حال حمل در کشتی
head switching
U
فعال کردن نوک خواندن ونوشتن به هنگام خوانده ونوشته شدن اطلاعات توسط دستگاه ذخیره با دستیابی تصادفی
carry ship
U
کشتی حامل زندانیان جنگی کشتی غیر مسلحی که تضمین عبور داشته باشد
hawse
U
سوراخهای دماغه کشتی که مخصوص عبورطناب است طنابهای نگاه دارنده کشتی درحوضچه
waterline
U
خط بار گیری کشتی خط میزان و تراز کشتی باسطح اب
dan runner
U
کشتی رهاکننده علایم شناور در اب کشتی تعیین مسیر
lazar housek
U
عمارت یا کشتی برای قرنطینه 8 انبار عقب کشتی
supercargo
U
نماینده مالک محمولات کشتی که با کشتی به سفر می رود
embarkation
U
بارگیری کشتی یا خودرو سوار شدن در کشتی یاخودرو
gunroom
U
مخزن مهمات کشتی سفره خانه افسران کشتی
bill of health
U
گواهی نامهای که هنگام حرکت کشتی پس ازمعاینه کشتی از لحاظ بیماریهای مسری به ناخداداده میشود
usura maritima
U
دادن وام با بهره سنگین به مالک کشتی که در صورت سالم برگشتن کشتی قابل وصول است
the vessel was put a bout
U
جهت کشتی را تغییر دادند کشتی را برگردانند
turnaround time
U
زمان لازم برای فعال کردن برنامه برای تولید که کاربر خواسته است
launch
U
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launches
U
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launching
U
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launched
U
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
letter of marque
U
پروانه دستگیر کردن کشتی بازرگانی دشمن و غارت کردن اتباع ایشان
windjammer
U
یکی از کارکنان کشتی کشتی بادبانی
sailings
U
با کشتی حمل کردن
sail
U
با کشتی حمل کردن
sailed
U
با کشتی حمل کردن
to take ship
U
در کشتی سوار کردن
imbark
U
در کشتی سوار کردن
to take ship
U
با کشتی حمل کردن
quarterdecks
U
عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
quarterdeck
U
عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
yawed
U
انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان
yaw
U
انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان
sailboat
U
کشتی بادبانی کشتی بادی
sailboats
U
کشتی بادبانی کشتی بادی
overboard
U
از کشتی بدریا روی کشتی
to go for a sail
U
با کشتی بادی سفریاگردش کردن
commissioning the ship
U
وارد خدمت کردن کشتی
time charter
U
کرایه کردن موقت کشتی
cargo documentation
U
بارنامههای کشتی بارنامه کردن
ship
U
با کشتی حمل کردن فرستادن
to lay one on a ship
U
کشتی را در بندر توقیف کردن
to outgo
U
حرکت کردن
[به مقصدی]
[کشتی]
ships
U
با کشتی حمل کردن فرستادن
plundrage
U
غارت کردن کالا ازعرشه کشتی
circumnavigate
U
دورتادورگیتی یا اقلیمی کشتی رانی کردن
to sail
[for]
U
با کشتی بادی آغاز به سفر کردن
[به]
so strike one's flag
U
کشتی یادژی رابدشمن تسلیم کردن
stowage
U
حق انبارداری انبار کردن کالا در کشتی
piracy
U
هرعملی که کارگران یا سرنشینان کشتی علیه کشتی خود انجام دهند استفاده غیر قانونی از تالیف دیگری برای تالیف کتاب یارساله و غیره
cartel ship
U
کشتی مخصوص مبادله اسیران جنگی کشتی محل مذاکرات جنگی
wrecking
U
لاشه کشتی و هواپیما و غیره خراب کردن
poops
U
گوزیدن باعقب کشتی تصادم کردن فریفتن
ballast
U
سنگ و شن در ته کشتی یا بالون ریختن سنگین کردن
keel
U
حمال کشتی وارونه شدن یا کردن خط کف ناو
wreck
U
لاشه کشتی و هواپیما و غیره خراب کردن
to take off one
U
رفع توقیف از ورود و خروج کشتی کردن
wrecks
U
لاشه کشتی و هواپیما و غیره خراب کردن
poop
U
گوزیدن باعقب کشتی تصادم کردن فریفتن
keels
U
حمال کشتی وارونه شدن یا کردن خط کف ناو
free on boand
U
تحویل روی کشتی قیمت کالای تحویلی روی کشتی
salutes
U
سلام کردن یا دست دادن دو کشتی گیر در اغازمبارزه
saluted
U
سلام کردن یا دست دادن دو کشتی گیر در اغازمبارزه
jetsam
U
کالایی که برای سبک کردن کشتی بدریا می ریزند
stages
U
سوار کردن پرسنل و وسایل در خودرو یاهواپیما یا کشتی
saluting
U
سلام کردن یا دست دادن دو کشتی گیر در اغازمبارزه
salute
U
سلام کردن یا دست دادن دو کشتی گیر در اغازمبارزه
stage
U
سوار کردن پرسنل و وسایل در خودرو یاهواپیما یا کشتی
jetsam
U
کالایی که برای سبک کردن کشتی به دریا می ریزند
kentledge
U
چدن یااهن ریخته مخصوص سنگین کردن ته کشتی یابالون
poops
U
قسمت بلند عقب کشتی صدای بوق ایجاد کردن
graving dock
U
اسکله مخصوص تمیز کردن ویا تعمیر نمودن کشتی
poop
U
قسمت بلند عقب کشتی صدای بوق ایجاد کردن
to heave a ship down
U
کشتی رابرای پاک کردن بیک سوکشیدن یایک برکردن
double leg pick up
U
زیر و عوض کردن دست و افت کامل حریف کشتی
smacking
U
فعال
operational
U
فعال
astir
U
فعال
efective
U
فعال
sthenic
U
فعال
light footed
U
فعال
smacker
U
فعال
active
U
فعال
strenuous
U
فعال
snell
U
فعال
light foot
U
فعال
commissioned
<adj.>
U
فعال
upping
U
فعال
active cell
U
سل فعال
upped
U
فعال
go-ahead
U
فعال
energetic
U
فعال
up
U
فعال
interchanges
U
مبادله کردن عوض کردن مبادله کالا بین دو کشتی
interchange
U
مبادله کردن عوض کردن مبادله کالا بین دو کشتی
interchanging
U
مبادله کردن عوض کردن مبادله کالا بین دو کشتی
interchanged
U
مبادله کردن عوض کردن مبادله کالا بین دو کشتی
transfer loader
U
دستگاه پلکان خودکارمخصوص پیاده و سوار کردن بار از کشتی یا هواپیما
orthodromics
U
کشتی رانی در دایره بزرگ درست کشتی رانی
orthodromy
U
کشتی رانی در دایره بزرگ درست کشتی رانی
semi naufragium
U
نیمه غرق شده گی کشتی نیمه کشتی شکستگی
kinetic energy
U
نیروی فعال
active vocabulary
U
واژگان فعال
passives
U
غیر فعال
active therapy
U
درمان فعال
active stock
U
موجودی فعال
active sonar
U
ردیاب فعال
active sonar
U
سونار فعال
active site
U
موضع فعال
actuator
U
فعال کننده
hot money
U
پول فعال
adrenergic
U
فعال شونده
inactive
U
غیر فعال
trig
U
فعال سرحال
enthalpy
U
حرارت فعال
active
U
فعال کنشی
active force
U
نیروی فعال
active site
U
محل فعال
active program
U
برنامه فعال
active balance
U
مانده فعال
active avoidance
U
اجتناب فعال
active area
U
ناحیه فعال
semiactive
U
نیمه فعال
active analysis
U
تحلیل فعال
active aircraft
U
هواپیمای فعال
active absorption
U
جذب فعال
active window
U
پنجره فعال
activator
U
فعال ساز
activation barrier
U
سد فعال سازی
actinic rays
U
اشعه فعال
come alive
<idiom>
U
فعال ماندن
active carbon
U
کربن فعال
active cell
U
سلول فعال
active mine
U
مین فعال
active lines
U
خطهای فعال
active installation
U
قسمت فعال
active installation
U
تاسیسات فعال
active index
U
شاخص فعال
active index
U
ایندکس فعال
active hydrogen
U
هیدروژن فعال
acting
U
فعال کاری
active file
U
فایل فعال
active file
U
پرونده فعال
active element
U
عنصر فعال
active device
U
دستگاه فعال
active centers
U
مراکز فعال
active center
U
مرکز فعال
activation
U
فعال سازی
cycle stock
U
موجودی فعال
optically active
U
فعال نوری
spirituous
U
فعال سرزنده
passive
U
غیر فعال
spiritous
U
فعال زنده
out of action
U
غیر فعال
operating personnel
U
پرسنل فعال
actual output
U
بازداده فعال
staging base
U
پایگاه تجدید سوخت یابارگیری مجدد یا جابجا کردن کالاها در کشتی یا هواپیما
langridge
U
اهن پارهای که برای خراب کردن بادبان و اسباب کشتی بکار میرود
langrel
U
اهن پارهای که برای خراب کردن بادبان و اسباب کشتی بکار میرود
langrage
U
اهن پارهای که برای خراب کردن بادبان و اسباب کشتی بکار میرود
activated diffusion
U
پخش فعال شده
overactive
U
فوق العاده فعال
arm
U
خط وط وقفه فعال شده .
activating effect of functional group
U
گروه فعال ساز
pragmatic
U
فعال واقع بین
surface active agents
U
مواد فعال در سطح
activated sludge
U
لجن فعال شده
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com