Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
reactivation
U
فعالیت مجدد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
charge
U
ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
charges
U
ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
re endorsement
U
پشت نویسی مجدد فهرنویسی مجدد
regenerate
U
1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerated
U
1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerates
U
1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerating
U
1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
stirs
U
فعالیت
stirred
U
فعالیت
stir
U
فعالیت
activation
U
فعالیت
exercises
U
فعالیت
exercised
U
فعالیت
exercise
U
فعالیت
activeness
U
فعالیت
activity
U
فعالیت
actuality
U
فعالیت
function
U
فعالیت
functioned
U
فعالیت
functions
U
فعالیت
stirrings
U
فعالیت
activities
U
فعالیت
acting
U
فعالیت
somatotonia
U
فعالیت گرایی
activity cycle
U
چرخه فعالیت
turn over
U
عایدی فعالیت
somatotonic
U
فعالیت گرا
operational environment
U
محیط فعالیت
activity of soil
U
فعالیت خاک
optical activity
U
فعالیت نوری
random activity
U
فعالیت تصادفی
inaction
U
بدون فعالیت
activity drive
U
سائق فعالیت
activity rate
U
نرخ فعالیت
activity light
U
چراغ فعالیت
operant
U
فعالیت کننده
publicity drive
U
فعالیت تبلیغاتی
advertising campaign
U
فعالیت تبلیغاتی
activation
U
به فعالیت دراوردن
activity wheel
U
گردونه فعالیت
activity time
U
زمان هر فعالیت
hey day
U
روز پر فعالیت
low activity
U
فعالیت پایین
business activity
U
فعالیت بازرگانی
critical activity
U
فعالیت بحرانی
off year
U
سال کم فعالیت
on stream
U
درحال فعالیت
auxiliary activity
U
فعالیت فرعی
activity ratio
U
نسبت فعالیت
operating level
U
سطح فعالیت
cerebration
U
فعالیت مغزی
activate
U
به فعالیت پرداختن
activity quotient
U
بهر فعالیت
venture
U
فعالیت اقتصادی
event
U
عمل یا فعالیت
events
U
عمل یا فعالیت
inactivity
U
عدم فعالیت
ventured
U
فعالیت اقتصادی
ventures
U
فعالیت اقتصادی
venturing
U
فعالیت اقتصادی
activates
U
به فعالیت پرداختن
activity coefficient
U
ضریب فعالیت
activity analysis
U
تحلیل فعالیت
activating
U
به فعالیت پرداختن
politicking
U
فعالیت سیاسی
activated
U
به فعالیت پرداختن
activity chart
U
نمودار فعالیت
background
U
فعالیت ارتباط دادهای
class ii activity
U
فعالیت امادی طبقه 2
class i activity
U
فعالیت امادی طبقه 1
pickup
U
تجدید فعالیت چیدن
orbit
U
دور حدود فعالیت
deactivating group
U
گروه کم کننده فعالیت
electioneer
U
فعالیت انتخاباتی کردن
file activity ratio
U
نسبت فعالیت پرونده
gross motor activity
U
فعالیت حرکت عمده
forms
U
سابقه فعالیت اسب
formed
U
سابقه فعالیت اسب
form
U
سابقه فعالیت اسب
orbited
U
دور حدود فعالیت
business cycle
U
دور فعالیت بازرگانی
orbits
U
دور حدود فعالیت
slumped
U
کاهش فعالیت رکود
slumping
U
کاهش فعالیت رکود
slumps
U
کاهش فعالیت رکود
activity sampling
U
نمونه گیری از فعالیت
keep the ball rolling
<idiom>
U
اجازه فعالیت دادن
in the swim
<idiom>
U
درکاری فعالیت داشتن
sphere
U
مرتبه حدود فعالیت
spheres
U
مرتبه حدود فعالیت
activity group therapy
U
درمان با فعالیت گروهی
seismism
U
فعالیت لزرشی وارتعاشی
self activity
U
فعالیت خود بخود
trade cycle
U
دوره فعالیت تجاری
byway
U
کار یا فعالیت جنبی
byways
U
کار یا فعالیت جنبی
slump
U
کاهش فعالیت رکود
backgrounds
U
فعالیت ارتباط دادهای
muzzles
U
مانع فعالیت شدن
muzzling
U
مانع فعالیت شدن
efficiency
U
فعالیت مفید بازده
muzzled
U
مانع فعالیت شدن
muzzle
U
مانع فعالیت شدن
biogenic
U
محصول فعالیت موجودات زنده
biological half time
U
زمان فعالیت یک عامل میکروبی
activity designator
U
شاخص فعالیت یکان یا قسمت
precipitance
U
شتابزدگی عمل یا فعالیت رسوبی
latest finish time
U
دیرترین زمان ختم یک فعالیت
activation
U
کنش ور سازی ایجاد فعالیت
early finish
U
زودترین زمان ختم یک فعالیت
early start
U
زودترین زمان شروع یک فعالیت
hyperactive
U
دارای فعالیت بیش ازاندازه
activating effect of functional group
U
گروه زیاد کننده فعالیت
gastrovascular
U
دارای فعالیت درمعده ورگها
hyperthyroid
U
ازدیاد فعالیت غذه درقی
precipitancy
U
شتابزدگی عمل یا فعالیت رسوبی
take the bull by the horns
<idiom>
U
چند نوع فعالیت داشتن
force activity designator
U
شماره ترتیب فعالیت یکان
extra-curricular
U
فعالیت جنسی خارج از ازدواج
work in
U
با فعالیت و کوشش راه بازکردن
abuzz
<adj.>
U
پر از سرو صدا، فعالیت و هیجان
to work at a high pressure
U
با فشار یا فعالیت زیاد کارکردن
scope for one's energies
U
میدان برای ابراز فعالیت
hardball
U
فعالیت سخت و عاری از ملاحظه و مروت
biological half time
U
زمان امکان فعالیت عامل میکربی
home range
U
جای محدود برای فعالیت حیوانات
clip someone's wings
<idiom>
U
محدود کردن فعالیت یاامکانات شخصی
pyrochemical
U
وابسته به فعالیت شیمیایی درگرمای زیاد
pyroclastic
U
تشکیل شده در اثر فعالیت اتشفشانی
thermodynamics
U
مبحث فعالیت مکانیکی ورابطه ان باحرارت
canvassing
U
برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
dies non
U
روزی که فعالیت اقتصادی دران انجام نگیرد
cerebrate
U
فعالیت مغزی را نشان دادن فکر کردن
to phase out their activities
U
فعالیت های خود را به تدریج قطع کردن
academia
U
حیطه ای از فعالیت ها و کار مرتبط با تحصیل در دانشگاه
canvass
U
برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
canvassed
U
برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
canvasses
U
برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
dog days
U
چله تابستان دوران رکود و عدم فعالیت
euthenics
U
مبجث رفاه و زندگی برای فعالیت صحیح
duration
U
براوردی از زمان لازم جهت انجام یک فعالیت
depressant
U
دژم ساز عامل کاهش دهنده فعالیت بدنی
Appetite comes with eating.
<proverb>
U
با پیش رفت فعالیت تمایل افزایش می یابد.
[ضرب المثل]
parabiosis
U
برگشت ووقفه فعالیت حیاتی موجود فرونشستگی احساسات یافعالیت
downtime
U
پریودی که تجهیزات موردنظردراثر نقص فنی از فعالیت بازمانده است
front de liberation national
U
فعالیت می کرد و در حال حاضر تنها حزب سیاسی الجزایر است
hands-on
U
تعیین یک فعالیت یا اموزش که باعملکرد واقعی قطعهای ازسخت افزار درگیر است
hands on
U
تعیین یک فعالیت یا اموزش که باعملکرد واقعی قطعهای ازسخت افزار درگیر است
academe
U
فعالیت هایی که اساتید دانشگاهی انجام می دهند نظیر نوشتن مقاله، تدریس و غیره
resource leveling
U
زمان بندی فعالیت ها بازمان شناور به منطور بهینه سازی بهره گیری از منابع
free float
U
مدت زمانی که یک فعالیت را میتوان به تعویق انداخت بدون اینکه در سایرفعالیتها اثر کند
seconds
U
مجدد
seconding
U
مجدد
seconded
U
مجدد
second
U
مجدد
renewed
U
مجدد
furthered
U
مجدد
furthers
U
مجدد
further
U
مجدد
furthermore
U
مجدد
further on
U
مجدد
reflorescence
U
مجدد
furthering
U
مجدد
recurrence
U
رویدادن مجدد
re attachment
U
توقیف مجدد
reconveyance
U
اعاده مجدد
reconviction
U
محکومیت مجدد
retaking
U
گرفتن مجدد
retakes
U
گرفتن مجدد
restatements
U
بیان مجدد
restatement
U
بیان مجدد
recreations
U
خلق مجدد
re-runs
U
نمایش مجدد
retake
U
گرفتن مجدد
retransmission
U
مخابره مجدد
reassurances
U
اطمینان مجدد
reassurance
U
اطمینان مجدد
re establishment
U
تاسیس مجدد
reebtry
U
ورود مجدد
recreation
U
خلق مجدد
reconditioning
U
تعمیر مجدد
re claim
U
تقاضای مجدد
reallocation
U
تخصیص مجدد
reapparition
U
فهور مجدد
recaption
U
توقیف مجدد
recompile
U
کامپایل مجدد
reconversion
U
گرایش مجدد
retaken
U
گرفتن مجدد
recurrences
U
رویدادن مجدد
redirection
U
راهنمایی مجدد
reinfection
U
عفونت مجدد
after shrinkage
U
انقباض مجدد
reinsurance
U
بیمه مجدد
reintegration
U
استقرار مجدد
reinterpretation
U
تفسیر مجدد
remotion
U
حرکت مجدد
renascence
U
زندگی مجدد
renegotiation
U
مذاکره مجدد
reporduce
U
تولید مجدد
regeneracy
U
تولید مجدد
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com