English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
extra-curricular U فعالیت جنسی خارج از ازدواج
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
fornication U رابطه جنسی [قبل از] بیرون از ازدواج [دین] [حقوق]
pornography U نقاشی یانوشته خارج ازاخلاق درباره مسائل جنسی
androgen U هورمونهای جنسی که باعث ایجاد صفات ثانویه جنسی درمرد
estrogen U هورمن جنسی زنانه که موجب بروز سفات جنسی ثانویه زنان میشود
erogenous U ارضاکننده تحریکات شهوانی و جنسی محرک احساسات جنسی
exhibitionism U نوعی انحرافات جنسی که دران شخص بوسیله نشان دادن الت جنسی خود احساسات شهوانی رافرومینشاند عریان گرائی
marriage U ازدواج پیمان ازدواج
marriages U ازدواج پیمان ازدواج
isogamete U سلول جنسی که ازنظر شکل و کار از سلول جنسی جفت خود قابل تشخیص نیست
sexes U احساسات جنسی روابط جنسی
sex U احساسات جنسی روابط جنسی
oogamete U سلول جنسی ماده یاخته جنسی ماده
out of bounds U خارج از خط کناری یا پایان یا خط دروازه توپ خارج از میدان واترپولو توپ مرده
hooked medallion U ترنج قلاب شکل [در این ترنج سر قلاب ها می تواند به سمت خارج و یا ترکیبی از داخل و خارج طراحی شود.]
hymen U ازدواج
hymens U ازدواج
marriage U ازدواج
marriages U ازدواج
spousal U ازدواج
matrimony U ازدواج
marriageable age U ازدواج
wedded U ازدواج کرده
A marriage of convenience . U ازدواج مصلحتی
intermarriage U ازدواج با خویشاوندان
post nuptial U بعد از ازدواج
mesalliance U ازدواج با زیردستان
married under a contract unlimited perio U ازدواج کردن
affiance U پیمان ازدواج
marriage registry U دفتر ازدواج
wedded U وابسته به ازدواج
pop the question <idiom> U تقاضای ازدواج
remarriage U ازدواج مجدد
dissolution of marriage U انحلال ازدواج
misogamist U بیزار از ازدواج
marriage bed U قباله ازدواج
misogamy U بیزاری از ازدواج
single U ازدواج نکرده
marriage line U گواهینامه ازدواج
misogamy U ازدواج ستیزی
remarriages U ازدواج مجدد
tie the knot <idiom> U ازدواج کردن
mismatch U ازدواج ناجور
civil marriage U ازدواج محضری
temporary marriage U ازدواج موقت
premarital U پیش از ازدواج
termination of marriage U فسخ ازدواج
joined U ازدواج کردن
sole U ازدواج نکرده
soles U ازدواج نکرده
registration of marriage U ثبت ازدواج
wive U ازدواج کردن
join U ازدواج کردن
joins U ازدواج کردن
to take to wife U ازدواج کردن با
wedder U ازدواج کننده
civil marriages U ازدواج محضری
matrimonial U مربوط به ازدواج
marry U ازدواج کردن
marriages of convenience U ازدواج مصلحتی
marriage of convenience U ازدواج مصلحتی
matrimony U ازدواج نکاح
matches U ازدواج زورازمایی
match U ازدواج زورازمایی
marries U ازدواج کردن
nullity of marriage U بطلان ازدواج
gamophobia U ازدواج هراسی
adultery U بی دینی ازدواج غیرشرعی
marriage line U عقدنامه سند ازدواج
matchmakers U دلال یا دلاله ازدواج
exogamy U ازدواج با افرادخارج از قبیله
matchmaker U دلال یا دلاله ازدواج
break up of the a proposed marriage U به هم خوردن ازدواج احتمالی
nubile U قابل ازدواج و همسری
breach of promise U شکستن پیمان ازدواج
common law marriage U ازدواج غیر رسمی
newlywed U تازه ازدواج کرده
ban U اعلان ازدواج در کلیسا
endogamy U رسم ازدواج قبیلهای
banning U اعلان ازدواج در کلیسا
celibacy U بی شوهری امتناع از ازدواج
bans U اعلان ازدواج در کلیسا
stirs U فعالیت
activity U فعالیت
actuality U فعالیت
acting U فعالیت
activities U فعالیت
function U فعالیت
functioned U فعالیت
functions U فعالیت
stir U فعالیت
activeness U فعالیت
stirred U فعالیت
activation U فعالیت
stirrings U فعالیت
exercise U فعالیت
exercised U فعالیت
exercises U فعالیت
hetaerism U ازدواج اشتراکی درقبایل نخستین
ask for a lady's hand U تقاضای ازدواج با بانویی کردن
Nothing is further from my mind than marriage . U اصلا" فکر ازدواج نیستم
in law U خویشاوند و منسوب بوسیله ازدواج
annul a marriage U عقد ازدواج را فسخ کردن
levirate U ازدواج مرد با زن برادرمتوفای خود
physical capacity for marriage U قابلیت صحی برای ازدواج
medical fitness for marriage U قابلیت صحی برای ازدواج
auxiliary activity U فعالیت فرعی
on stream U درحال فعالیت
operant U فعالیت کننده
venture U فعالیت اقتصادی
random activity U فعالیت تصادفی
activation U به فعالیت دراوردن
ventures U فعالیت اقتصادی
turn over U عایدی فعالیت
ventured U فعالیت اقتصادی
critical activity U فعالیت بحرانی
reactivation U فعالیت مجدد
off year U سال کم فعالیت
publicity drive U فعالیت تبلیغاتی
politicking U فعالیت سیاسی
advertising campaign U فعالیت تبلیغاتی
cerebration U فعالیت مغزی
venturing U فعالیت اقتصادی
business activity U فعالیت بازرگانی
activity light U چراغ فعالیت
activate U به فعالیت پرداختن
activity drive U سائق فعالیت
optical activity U فعالیت نوری
activity coefficient U ضریب فعالیت
activity cycle U چرخه فعالیت
activated U به فعالیت پرداختن
activity chart U نمودار فعالیت
activity analysis U تحلیل فعالیت
low activity U فعالیت پایین
inaction U بدون فعالیت
events U عمل یا فعالیت
event U عمل یا فعالیت
activity of soil U فعالیت خاک
activity quotient U بهر فعالیت
activity wheel U گردونه فعالیت
operating level U سطح فعالیت
activity time U زمان هر فعالیت
activating U به فعالیت پرداختن
somatotonia U فعالیت گرایی
somatotonic U فعالیت گرا
inactivity U عدم فعالیت
operational environment U محیط فعالیت
activates U به فعالیت پرداختن
activity ratio U نسبت فعالیت
activity rate U نرخ فعالیت
hey day U روز پر فعالیت
sororate U رسم ازدواج با زنی که فوت کرده
cohabits U با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
cohabiting U با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
cohabit U با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
to fix somebody up with somebody [American E] U دو نفر را جفت کردن برای ازدواج
to get somebody paired off with somebody U دو نفر را جفت کردن برای ازدواج
cohabited U با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
To marry below ones station. U با همسری از طبقه پائین تر ازدواج کردن
Congratrlation on your marriage . U ازدواج شما بسیار مبارک باشد
She married for love ,not for money . U بخاطر عشق ازدواج کردنه پول
morganatic U ازدواج کننده باپست تراز خود
intermarriage U ازدواج افراد ملل یا نژادهای مختلف
bastard eigne U بچهای که پیش از ازدواج متولد شود
file activity ratio U نسبت فعالیت پرونده
efficiency U فعالیت مفید بازده
activity sampling U نمونه گیری از فعالیت
in the swim <idiom> U درکاری فعالیت داشتن
forms U سابقه فعالیت اسب
formed U سابقه فعالیت اسب
keep the ball rolling <idiom> U اجازه فعالیت دادن
sphere U مرتبه حدود فعالیت
form U سابقه فعالیت اسب
pickup U تجدید فعالیت چیدن
electioneer U فعالیت انتخاباتی کردن
spheres U مرتبه حدود فعالیت
slumps U کاهش فعالیت رکود
slumping U کاهش فعالیت رکود
slumped U کاهش فعالیت رکود
slump U کاهش فعالیت رکود
business cycle U دور فعالیت بازرگانی
gross motor activity U فعالیت حرکت عمده
activity group therapy U درمان با فعالیت گروهی
self activity U فعالیت خود بخود
orbit U دور حدود فعالیت
seismism U فعالیت لزرشی وارتعاشی
backgrounds U فعالیت ارتباط دادهای
byway U کار یا فعالیت جنبی
background U فعالیت ارتباط دادهای
class ii activity U فعالیت امادی طبقه 2
muzzled U مانع فعالیت شدن
class i activity U فعالیت امادی طبقه 1
muzzling U مانع فعالیت شدن
muzzle U مانع فعالیت شدن
muzzles U مانع فعالیت شدن
deactivating group U گروه کم کننده فعالیت
trade cycle U دوره فعالیت تجاری
orbits U دور حدود فعالیت
orbited U دور حدود فعالیت
byways U کار یا فعالیت جنبی
miscegenation U ازدواج سفید پوست با فردی ازنژاد دیگر
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com