English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
fovea centralis U فرورفتگی مرکزی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
cpu time U مقدار زمانی که توسط پردازش مرکزی به اجرای دستورالعملهای برنامه اختصاص داده میشود زمان واحد پردازشگر مرکزی
central U متصدی مرکز تلفن مرکزی مرکزی
headquarters U شعبه مرکزی اداره مرکزی
paching central U سیستم مرکزی ارتباطات سیستم کنترل فنی مرکزی مدارات مخابراتی
sinking U فرورفتگی
howe U فرورفتگی
crater U فرورفتگی
fovea U فرورفتگی
fossa U فرورفتگی
immersion U فرورفتگی
downthrow U فرورفتگی
pockets U فرورفتگی
craters U فرورفتگی
dips U فرورفتگی
pocket U فرورفتگی
dip U فرورفتگی
bay U فرورفتگی دیوار
dimply U دارای فرورفتگی
denting U فرورفتگی در اثرضربه
fossa U حفره فرورفتگی
dents U فرورفتگی در اثرضربه
concavity U تقعر فرورفتگی
emboly U درهم فرورفتگی
dented U فرورفتگی در اثرضربه
dent U فرورفتگی در اثرضربه
graben U فرورفتگی در پوسته زمین
corrosion pit U فرورفتگی در اثر خوردگی
arctic basin U فرورفتگی قطبین زمین
dinge U فرورفتگی سطح گودکردن
umbilicus U فرورفتگی ناف مانند
hosel U فرورفتگی سر چوب گلف
crater U دهانه اتشفشان فرورفتگی
notch U چوبخط زدن فرورفتگی
notches U چوبخط زدن فرورفتگی
craters U دهانه اتشفشان فرورفتگی
sand trap U فرورفتگی مصنوعی شن درمیدان گلف
inlets U فرورفتگی ورخنه کوچک دریچه ورودی رخنه
inlet U فرورفتگی ورخنه کوچک دریچه ورودی رخنه
central postal directory U دفتر مرکزی خدمات پستی دفتر مدیریت پستی مرکزی
inlaid work U [نقش تزئینی فقط با استفاده از یک نوع مواد در بریدگی، تورفتگی یا فرورفتگی دیوار]
internal wrenching bolt U پیچ فولادی بسیار مقاومی که سر ان دارای فرورفتگی شش گوشی برای جا گرفتن اچارالن میباشد
dimple U هریک از 633 فرورفتگی کوچک رگی گوی گلف برای کاستن کشش در هوا
offsets U برامدگی یا فرورفتگی هائی که برای دربرگرفتن قسمتهای دیگر ساختمان پیش بینی میشود
dimples U هریک از 633 فرورفتگی کوچک رگی گوی گلف برای کاستن کشش در هوا
grooves U شیار کردن فرورفتگی خان شیار
groove U شیار کردن فرورفتگی خان شیار
brinell hardness U سنجش سختی نسبی اجسام جامد یا صلب توسط اندازه گیری میزان فرورفتگی ناشی از فشردن گلوله 01 میلیتری سخت روی سطح فلز موردازمایش
centerline U خط مرکزی
cores U مرکزی
focal line U خط مرکزی
focal U مرکزی
central U مرکزی
axial U مرکزی
core U مرکزی
central pumping station U مرکزی
centre pocket U مرکزی
centrical U مرکزی
cl U خط مرکزی
spherical angle U زاویه مرکزی
centralized plan U پلان مرکزی
concourse U تالار مرکزی
axial pressure U فشار مرکزی
boost coil U کوئل مرکزی
center U گروه مرکزی
center base U میدان مرکزی
center distance U فاصله مرکزی
directrix U خط تیر مرکزی
central focusing wheel U چرخهزوم مرکزی
holding company U شرکت مرکزی
state government U دولت مرکزی
head office U دفتر مرکزی
head office U اداره مرکزی
subcentral U زیر مرکزی
three center bonding U پیوند سه مرکزی
central heating U حرارت مرکزی
central heating U گرمایش مرکزی
central canal U مجرای مرکزی
fore and aft center line U خط مرکزی سراسری
central bank U بانک مرکزی
centrifugal U گریز از مرکزی
central position U قرارگاه مرکزی
central position U وضعیت مرکزی
central processing unit U واحدپردازنده مرکزی
central processor U پردازنده مرکزی
central processor U پردازشگر مرکزی
centrum U جسم مرکزی
centrosymmetric U متقارن مرکزی
central site U سایت مرکزی
central station U نیروگاه مرکزی
central terminal U پایانه مرکزی
centre game U بازی مرکزی
centripetal U جانب مرکزی
central office U دفتر مرکزی
central load U بار مرکزی
three centred curve U منحنی سه مرکزی
central city U شهر مرکزی
central control desk U میزفرمان مرکزی
central convolution U شکنج مرکزی
central gyrus U شکنج مرکزی
central fissure U شیار مرکزی
central sulcus U شیار مرکزی
central government U حکومت مرکزی
central head U فشار مرکزی
central limit theorem U قضیه حد مرکزی
centrically U بطور مرکزی
eccentricity U برون مرکزی
mainframes U پردازنده مرکزی
centralists U مرکزی نگر
nucleus U لب هسته مرکزی
nuclei U لب هسته مرکزی
central U تلفن چی مرکزی
central U کامپیوتر مرکزی
mainframe U پردازنده مرکزی
centralism U مرکزی نگری
centralist U مرکزی نگر
eccentricities U برون مرکزی
naves U تالار مرکزی صحن
central tendency measures U اندازههای گرایش مرکزی
cento U سازمان پیمان مرکزی
center of gravity axis U محور ثقل مرکزی
centred U وسط ونقطه مرکزی
measures of central tendency U اندازههای گرایش مرکزی
nave U تالار مرکزی صحن
centre U وسط ونقطه مرکزی
central processing unit U واحد پردازش مرکزی
cns U دستگاه عصبی مرکزی
cores U هسته مرکزی مفتول
centered U وسط ونقطه مرکزی
central mass storage U انباره انبوه مرکزی
central control panel U تابلوی مرکزی کنترل
central planning U برنامه ریزی مرکزی
core U هسته مرکزی مفتول
centers U وسط ونقطه مرکزی
central heating system U دستگاه حرارت مرکزی
centre counter defence U دفاع متقابل مرکزی
unit central processing U واحد پردازش مرکزی
vertical center line illusion U خطای خط قائم مرکزی
GHQ U مخفف ستاد مرکزی
inner cities U بخش مرکزی شهر
inner city U بخش مرکزی شهر
heartland U منطقه مرکزی وحیاتی
the middlands U استانهای مرکزی انگلستان
statolatry U حمایت ازقدرت مرکزی
centre pawns U پیادههای مرکزی شطرنج
Central African Republic جمهوری آفریقای مرکزی
geocentric U دوران زمین مرکزی
geocentric system U دستگاه زمین مرکزی
heliocentric system U دستگاه خورشید مرکزی
multicenter binding U پیوند چند مرکزی
one shot pump U پمپ روغن مرکزی
precentral gyrus U شکنج پیش مرکزی
rimland U حومه ناحیه مرکزی
scandinavian defence U دفاع متقابل مرکزی
German Central Bank U بانک مرکزی آلمان
axis of the bore U محور مرکزی لوله
conurbation U شهر مهم مرکزی
golds U دایره مرکزی هدف
post offices U اداره مرکزی پست
post office U اداره مرکزی پست
downtown U قسمت مرکزی شهر
heartlands U منطقه مرکزی وحیاتی
gold U دایره مرکزی هدف
conurbations U شهر مهم مرکزی
center U وسط ونقطه مرکزی
radian U زاویه مرکزی قوس دایره
geocentric U دارای مرکزی در زمین زمینی
general posr office U اداره مرکزی پست در لندن
central planning team U تیم طرح ریزی مرکزی
osset U اریایی نژادان قفقاز مرکزی
pecan U درخت گردوی امریکای مرکزی
keel U ستون عرضی مرکزی ناو
x ring U دایره مرکزی هدف تیراندازی
umbilical U واقع در نزدیکی ناف مرکزی
Ivory Coast U کرانهی مرکزی و غربی افریقا
central railway station U ایستگاه مرکزی راه اهن
keels U ستون عرضی مرکزی ناو
organization of central american states U سازمان دول امریکای مرکزی
geothermal U وابسته به حرارت مرکزی زمین
geothermic U وابسته به حرارت مرکزی زمین
king's yellow U مارهای صیادجوندگان امریکای مرکزی
directrix U خط مرکزی منطقه اتش توپ
central food preparation facility U کارخانجات مرکزی تهیه موادغذایی
center spot U نقطه مرکزی بیلیارد انگلیسی
pecans U درخت گردوی امریکای مرکزی
high asia U قسمت بلند و مرکزی امریکا
sweet spot U قسمت مرکزی راکت یا چوب
danish gambit U گامبی دانمارکی در بازی مرکزی شطرنج
centralized U آنچه در یک موقعیت مرکزی قرار دارد
central air data U مرکز تهیه اطلاعات هوایی مرکزی
totalitarianism U رژیم حکومت متمرکز در یک قدرت مرکزی
wing section U بخش مرکزی یا پانل خارجی بال
abneural U واقع در مقابل دستگاه مرکزی عصب
statism U تمرکز قدرت اقتصادی در دولت مرکزی
totalism U رژیم حکومت متمرکز در یک قدرت مرکزی
crom U قسمت مجتمع اکثر تراشههای واحدپردازش مرکزی
cpu U Unit Processing Central واحد پردازش مرکزی
slovak U نژاد اسلواک ساکن قسمت مرکزی چکوسلواکی
C.I.A U مخفف عبارت سازمان مرکزی اطلاعات آمریکا
balkline spot U نقطه مرکزی خط عرضی روی میز بیلیارد
centred U شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com