English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
raise pistol U فرمان حاضر به تیر درتیراندازی کلت طپانچه ها بالا
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
pistol clasp U قفل طپانچه نشان شرکت درمسابقه تیراندازی با طپانچه
return pistol U طپانچه ها به جای خود طپانچه را بگذارید
action U فرمان حاضر به تیر
actions U فرمان حاضر به تیر
on U فرمان سمت خوب درتیراندازی با تانک لوله تانک در سمت هدف است
prepare for action U حاضر به عملیات شدن حاضر به تیر کردن
pistol U طپانچه
pistols U طپانچه
triangle exercise U تمرین مثلث گیری درتیراندازی
colts U نوعی طپانچه
pistoleer U مسلح به طپانچه
pocket pistol U طپانچه جیبی
colt U نوعی طپانچه
faker U هواپیمای تمرینی درتیراندازی پدافند هوایی
very pistol U طپانچه فشفشه انداز
zipgun U طپانچه دست ساخته
very pistol U طپانچه اعلام خطر
pistol clasp U گیره نگهدارنده طپانچه
pistoleer U سرباز طپانچه دار
zero U تنظیم کردن دید برای دقت درتیراندازی
zeroes U تنظیم کردن دید برای دقت درتیراندازی
zeros U تنظیم کردن دید برای دقت درتیراندازی
ctrl break U در DOS فرمان صفحه کلیدی که اخرین فرمان داده شده رالغو میکند
magna carta U فرمان کبیر یا فرمان ازادی صادره از طرف جان پادشاه انگلیس در سال 5121
magna charta U فرمان کبیر یا فرمان ازادی صادره از طرف جان پادشاه انگلیس در سال 5121
sound off U فرمان موزیک را شروع کنید فرمان مارش کوتاه
controlled stick steering U دستگاه فرمان کنترل شده اهرم فرمان خودکار
stand fast U فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان بایست به جای خود
steering U فرمان ماشین سیستم فرمان یا هدایت
cases U جعبه محتوی باروت و فشنگ و غیره قابل انعطاف بودن کمان حق تقدم درتیراندازی انداختن قلاب به اب
case U جعبه محتوی باروت و فشنگ و غیره قابل انعطاف بودن کمان حق تقدم درتیراندازی انداختن قلاب به اب
forward march U فرمان قدم رو فرمان پیش
guide on me U فرمان پشت سر من پیش مرا تعقیب کنید فرمان پشت سر من
close interval U فرمان " فاصله جمع " فرمان " جمع به جلو "
computer controlled machine U دستگاه با فرمان کامپیوتری دستگاه با فرمان الکترونیکی
close ranks U فرمان " صفها جمع " فرمان " فاصله جمع "
guide left U فرمان نفر راهنما به راست یابه چپ فرمان نفر هادی به راست یا چپ
spinwriter U چاپگر کامپیوتر با کیفیت بالا نوع خاصی از چاپگرکامپیوتری با کیفیت بالا
lead curve U خط منحنی گرفتن سبقت درتیراندازی منحنی سبقت توپ
vertically U از بالا به پایین یا حرکت بالا و پایین در زاویه راست افق
cancel check firing U فرمان بازرسی اتش ملغی فرمان بازرسی اتش لغو
present U حاضر
in the saddle U حاضر
existing U حاضر
ubiquitous U حاضر
presented U حاضر
presenting U حاضر
on hand <idiom> U حاضر
stocked U :حاضر
agreeable U حاضر
stock U :حاضر
presents U حاضر
the clouds above ابرهای بالا یا بالا سر
roll call U حاضر و غایب
at present U در حال حاضر
delicatessens U اغذیه حاضر
attending U حاضر بودن
attends U حاضر بودن
at the moment U در حال حاضر
ready wit U حاضر جوابی
rigs U وضع حاضر
rigged U وضع حاضر
delicatessen U اغذیه حاضر
rig U وضع حاضر
attend U حاضر بودن
operational U حاضر به کار
readied U حاضر به کار
existing U در حال حاضر
readying U قبضه حاضر
to e. an appearance U حاضر شدن
omnipresent U همه جا حاضر
toss off <idiom> U حاضر جواب
get ready U حاضر شدن
For the time being. At peresent. presently. U درحال حاضر
repartee U حاضر جوابی
ready U قبضه حاضر
stand by U حاضر بودن
readiness to report U حاضر جوابی
readied U قبضه حاضر
readies U حاضر به کار
readies U قبضه حاضر
here U بدینسو حاضر
action front U حاضر به تیر
omnipresent U حاضر در همه جا
ready U حاضر به کار
present [at] <adj.> U باشنده [حاضر] [در]
readying U حاضر به کار
operationally ready U حاضر به عملیات
currents U در حال حاضر
current U در حال حاضر
active حاضر بخدمت
make ready U حاضر شدن
johnny on the sopt U حاضر و اماده
willing U حاضر خواهان
at the present moment U درحال حاضر
operationally ready U حاضر به کار
dat U سیستم ضبط صورت به صورت اطلاعات دیجیتال روی نوار مغناطیسی که تولید مجدد با کیفیت بالا دارد ونیز نوار با فرفیت بالا برای سیستم پشتیبانی
roll-calls U حاضر و غایب کردن
To keep an appointment . U سر قرار حاضر شدن
get ready U حاضر کردن یا شدن
i agreed to go U حاضر شدم بروم
inbearing U فضولانه حاضر خدمت
roll-call U حاضر و غایب کردن
obliging U حاضر خدمات مهربان
show up U سر موقع حاضر شدن
presence of mind U حاضر ذهنی هوشیاری
march order U حاضر براه کردن
To call the roll. Roll-call. U حاضر غایب کردن
to conjure up U با سحر حاضر کردن
fair game U طعمهی حاضر و آماده
ready position U حالت حاضر به تیر
operational route U جاده حاضر به کار
unready U غیراماده حاضر نشده
to be present U باشنده [حاضر] بودن
he refused to go U حاضر نشد برود
Get ready for the journey(trip) U برای مسافرت حاضر شو
To prepare something. To get somethings ready. U چیزی را حاضر کردن
fitting out U حاضر کردن ناو
take off (time) <idiom> U سرکار حاضر نشدن
attender U شخص حاضر در جایی
inbearing U ناخوانده حاضر خدمت
call the roll U حاضر و غایب کردن
tacit collusion U حالتی که قیمت کالاهای دو کمپانی رقیب دران واحد بالا رود حتی درحالتی که چنین تبانی یی عملا" صورت نگرفته باشددادگاه ممکن است با توجه به قرینه بالا رفتن قیمت اقدامات بازدارنده را با قائل شدن به وجود ان معمول دارد
I was an eye witness to what happened. U من حاضر وناظر وقا یع بودم
set up U حاضر به جنگ کردن توپ
date U در حال حاضر یا اخیراگ امروزی
When will they be ready? U چه وقت آنها حاضر میشود؟
dates U در حال حاضر یا اخیراگ امروزی
Those who attended the meeting. U کسانیکه در جلسه حاضر بودند
offer to buy something U حاضر به خرید چیزی شدن
get ready U اماده شدن حاضر کردن
never to be at a loss for an answer U همیشه حاضر جواب بودن
improvisator U بدیهه ساز حاضر جواب
I wI'll get (persuade)him to sign . U اورا حاضر بامضاء می کنم
embattle U حاضر به جنگ کردن یا شدن
show up U حاضر شدن حضور یافتن
embattle U حاضر شدن برای جنگ
Are you prepared to accept my conditions? U حاضر ید شرایط مرا بپذیرید؟
readying U حاضربه تیر حاضر باشید
senior officer afloat U ارشدترین افسر حاضر در ناو
ubiquitous U همه جا حاضر موجود درهمه جا
At the moment we are not able to ... U در حال حاضر امکانش نیست که ما ...
readies U حاضربه تیر حاضر باشید
readied U حاضربه تیر حاضر باشید
all available U کلیه توپخانه حاضر به تیر
ready U حاضربه تیر حاضر باشید
roll call U حاضر و غایب کردن افراد
improvisation U بدیهه سازی حاضر جوابی
make ready U اماده شدن حاضر کردن
currents U آدرسی که در حال حاضر استفاده میشود
at this time <adv.> U درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
operationally ready U حاضر به عمل اماده از نظر عملیاتی
current U آدرسی که در حال حاضر استفاده میشود
he would take no refusal U هیچ حاضر نمیشد که تقاضایش رد شود
operating force U نیروهای حاضر به کار نیروی فعال
setting up U وسیله حاضر بکار تنظیم شده
sets U وسیله حاضر بکار تنظیم شده
set U وسیله حاضر بکار تنظیم شده
ready rack U قفسه مهمات حاضر برای تیراندازی
to compel the attendance of a witness U وادار به حاضر شدن شاهدی [قانون]
to report oneself U حاضر شدن وخود را معرفی کردن
at this stage <adv.> U درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
That won't work with me! U من حاضر نیستم این کار را انجام بدهم!
It doesn't fly with me [American E] [colloquial] U من حاضر نیستم این کار را انجام بدهم!
make the scene <idiom> U به محل یا حادثه خاص رفتن ،حاضر شدن
make the grade <idiom> U منظم کردن، موفق بودن ،حاضر شدن
ready missile U موشک حاضر به پرتاب روی سکوی اتش
our offer to render a service U حاضر شدن ما برای اینکه خدمتی بکنیم
rolling reserve U امادذخیره دم دست وهمیشه حاضر در پای کار
hath U سوم شخص مفرد اززمان حاضر فعل have
actual job [job held] [occupation held] U پیشه در حال حاضر نگه داشته شده
colours U انتخاب رنگهایی که در حال حاضر در تصویر استفاده می شوند
colour U انتخاب رنگهایی که در حال حاضر در تصویر استفاده می شوند
to report for duty U برای کار حاضر شدن وخود رامعرفی کردن
embattle U حاضر بجنگ شدن تحت فشار شدید قرار دادن
individual demand schedule U صورت کالاهایی که یک فرد در یک مدت معین حاضر به خریدانها باشد
to call the roll U حاضر غایب کردن [نام افراد در گروهی را بلند خواندن]
resident school U مدارس حضوری یا مدارسی که شاگرد عملا در کلاس حاضر میشود
apl U یک زبان برنامه نویسی سطح بالا زبان برنامه نویسی رویه گرای سطح بالا برای محاسبات علمی و ریاضی
window U فضایی در صفحه نمایش که اپراتور در حال حاضر آنجا کار میکند
inactive U پنجرهای که نمایش داده میشود ولی در حال حاضر استفاده نمیشود
front de liberation national U فعالیت می کرد و در حال حاضر تنها حزب سیاسی الجزایر است
minuteman U داوطلبانی که متعهد بودند بمحض احضار حاضر بخدمت نظام شوند
activity U تعداد فایل هایی که در حال حاضر در مقایسه با کل آنها استفاده شده اند
docket U صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
exclusion principle U اگر بتوان مانع استفاده کالا توسط کسانی که حاضر بپرداخت هزینه
activities U تعداد فایل هایی که در حال حاضر در مقایسه با کل آنها استفاده شده اند
docketed U صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
storage U فضای موقت حافظه برای داده هایی که در حال حاضر پردازش می شوند
docketing U صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
dockets U صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
pull up U بالا کشیدن هواپیما بالا کشیدن
unpopulated U تخته مدار چاپ شده که درحال حاضر عنصری ندارد یا سوکت آن خالی است
workspace U فضایی در حافظه که برای استفاده آماده است یا در حال حاضر اپراتور در آن کار میکند
instituted U فرمان
edicts U فرمان
ordinance U فرمان
drive U فرمان
commands U فرمان
ordinances U فرمان
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com