English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to rule out U غیر قابل دانستن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
knowable U قابل دانستن
to rule something out U چیزی را غیر قابل دانستن
to exclude something [as something] U چیزی را غیر قابل دانستن
Other Matches
aim U : دانستن
put down as U دانستن
adjudge U دانستن
con U دانستن
aimed U : دانستن
knows U دانستن
aims U : دانستن
deprecated U بد دانستن
learnt U دانستن
learn U دانستن
learns U دانستن
deprecates U بد دانستن
cognize U دانستن
deprecate U بد دانستن
conned U دانستن
conning U دانستن
to d. of U بد دانستن
know U دانستن
receive as U دانستن
cons U دانستن
damm U بد دانستن
allows U روا دانستن
allowing U روا دانستن
allow U روا دانستن
avers U بحق دانستن
aver U بحق دانستن
averring U بحق دانستن
blame U مقصر دانستن
exteriorize U فاهری دانستن
averred U بحق دانستن
blamed U مقصر دانستن
blames U مقصر دانستن
to reproach an act U کاری را بد دانستن
to consider as agood a U شگون دانستن
to d. a pratice U کاریرا بد دانستن
to deesm a U صلاح دانستن
to fancy oneself U خودراکسی دانستن
to know for certain U یقین دانستن
to make a point of U ضروری دانستن
require U لازم دانستن
ignored U بی اساس دانستن
to deesm a U مقتضی دانستن
wit U دانستن اموختن
wits U دانستن اموختن
blaming U مقصر دانستن
to take for granted U مسلم دانستن
abominate U مکروه دانستن
foresee U از پیش دانستن
foresees U از پیش دانستن
illegalize U غیرقانونی دانستن
faults U مقصر دانستن
faulted U مقصر دانستن
fault U مقصر دانستن
intitle U مستحق دانستن
mislike U بد دانستن انزجار
knowledge of a language U دانستن زبانی
postulate U لازم دانستن
postulated U لازم دانستن
postulates U لازم دانستن
postulating U لازم دانستن
requiring U لازم دانستن
requires U لازم دانستن
ignore U بی اساس دانستن
ignores U بی اساس دانستن
ignoring U بی اساس دانستن
abominated U مکروه دانستن
abominates U مکروه دانستن
abominating U مکروه دانستن
deified U خدا دانستن
deifies U خدا دانستن
deify U خدا دانستن
deifying U خدا دانستن
trivialized U بی اهمیت دانستن
trivialised U بی اهمیت دانستن
trivialises U بی اهمیت دانستن
trivialising U بی اهمیت دانستن
foreknow U از پیش دانستن
trivialize U بی اهمیت دانستن
trivializes U بی اهمیت دانستن
trivializing U بی اهمیت دانستن
required U لازم دانستن
have U دانستن خوردن
superannuate U متروکه دانستن
having U دانستن خوردن
make much of U مهم دانستن
consubstantiate U هم جنس دانستن
i reckon one wise U کسی را خردمند دانستن
ascribing U اسناد دادن دانستن
hypostatize or size U ذات جدا دانستن
entitling U حق دادن مستحق دانستن
superannuate U بازنشسته دانستن یاشدن
entitles U حق دادن مستحق دانستن
entitle U حق دادن مستحق دانستن
ascribes U اسناد دادن دانستن
to take with a grain of salt U اغراق امیز دانستن
ascribe U اسناد دادن دانستن
ascribed U اسناد دادن دانستن
to rule out U رد کردن بی ربط دانستن
to rule something out U چیزی را بی ربط دانستن
loth U بیزار بودن از بد دانستن
adjudged U مقرر داشتن دانستن
adjudging U مقرر داشتن دانستن
sanctions U دارای مجوزقانونی دانستن
sanctioning U دارای مجوزقانونی دانستن
account U تخمین زدن دانستن
sanction U دارای مجوزقانونی دانستن
adjudges U مقرر داشتن دانستن
sanctioned U دارای مجوزقانونی دانستن
to exclude something [as something] U چیزی را بی ربط دانستن
disqualified U فاقد شرایط لازم دانستن
To appreciate something ( some one ) . U قدر چیزی ( کسی ) را دانستن
inculpate U تهمت زدن به مقصر دانستن
justifying U تصدیق کردن ذیحق دانستن
intitule U لقب دادن مستحق دانستن
To know the tricds of the trade . To know the ropes . To know ones stuff. U فوت وفن کاری را دانستن
disqualifying U فاقد شرایط لازم دانستن
wist U دانستن گذشته فعل wit
disqualifies U فاقد شرایط لازم دانستن
disqualify U فاقد شرایط لازم دانستن
attaint U مقصر دانستن محروم کردن
to have something U چیزی را مال خود دانستن
to have something at one's disposal U چیزی را مال خود دانستن
deprecated U قبیح دانستن ناراضی بودن از
to give priority to U پیشی دادن به مقدم دانستن بر
justify U تصدیق کردن ذیحق دانستن
deprecates U قبیح دانستن ناراضی بودن از
justifies U تصدیق کردن ذیحق دانستن
esteem U لایق دانستن محترم شمردم
to call something your own U چیزی را از خود دانستن [شاعرانه]
deprecate U قبیح دانستن ناراضی بودن از
presume U مسلم دانستن احتمال کلی دادن
presumes U مسلم دانستن احتمال کلی دادن
To value somebodys acvice . U قدر پند ونصیحت کسی را دانستن
put the question U مذاکرات را کافی دانستن ورای گرفتن
presumed U مسلم دانستن احتمال کلی دادن
To know it backwards. U مطلبی رافوت آب بودن (خوب دانستن )
to take for gospel U مانندکلام خدادانستن مانندحرف پیغمبر راست دانستن
to lay the blame on someone U تقصیر رابگردن کسی گذاشتن کسیرامسئول دانستن
cry down U چیزی را غیر قانونی دانستن متوقف ساختن
recoverable item U وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
friendly front end U طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
archival quality U مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
escrow U سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
daemon U در سیستم unix برنامهای که کارش را بدون دانستن کاربر خودکار انجام میدهد
achievable U قابل وصول قابل تفریق
transferable U قابل واگذاری قابل انتقال
tenable U قابل مدافعه قابل تصرف
presumable U قابل استنباط قابل استفاده
adducible U قابل اضهار قابل ارائه
flexile U قابل تغییر قابل تطبیق
observable U قابل مشاهده قابل گفتن
presentable U قابل نمایش قابل تقدیم
combustible U قابل سوزش قابل تراکم
exigible U قابل تقاضا قابل ادعا
changeable U قابل تعویض قابل تبدیل
exigible U قابل مطالبه قابل پرداخت
sensible U قابل درک قابل رویت
bilable U قابل رهایی قابل ضمانت
elastic U قابل کش امدن قابل انعطاف
presentable U قابل معرفی قابل ارائه
thankworthy U قابل تشکر قابل شکر
capacities U حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacity U حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
to appreciate something U قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
to esteem somebody or something [for something] U قدر دانستن از [اعتبار دادن به] [ارجمند شمردن] کسی یا چیزی [بخاطر چیزی ]
visual display unit U ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
visual display terminal U ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
appreciate U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciated U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciates U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciating U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
indiscoverable U غیر قابل درک غیر قابل تشخیص
floatable U قابل کلک رانی قابل کرجی رانی
irrefrangible U غیر قابل شکستن غیر قابل غضب
indemonstrable U غیر قابل اثبات غیر قابل شرح
inconvertible U غیر قابل تغییر غیر قابل تسعیر
to blame somebody for something U کسی را تقصیرکار دانستن بخاطر چیزی [اشتباه در چیزی را سر کسی انداختن] [جرم یا گناه]
adobe type manager U استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
inexplicably U بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
vendible U قابل فروش جنس قابل فروش
vendable U قابل فروش جنس قابل فروش
cleavable U قابل شکافته شدن قابل ورقه ورقه شدن
air transportable sonar U سونار مخصوص هواپیما سونار قابل حمل با هواپیما سونار قابل حمل هوایی
able U قابل
good U قابل
apt U قابل
ablest U قابل
abler U قابل
thorough paced U قابل
sensible U قابل حس
qualified U قابل
soluble U قابل حل
dissoluble U قابل حل
capable U قابل
acceptor U قابل
incapable U نا قابل
solvable U قابل حل
regrettable U قابل تاسف
remissible U قابل اغماض
noticeable U قابل توجه
Recent search history Forum search
Search history is off. Activate
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com