Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
element
U
عنصر اساس
elements
U
عنصر اساس
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
circulars
U
لیستی که در آن هر عنصر حاوی داده آدرس عنصر دیگر در لیست است و آخرین عنصر حاوی اولین عنصر است
circular
U
لیستی که در آن هر عنصر حاوی داده آدرس عنصر دیگر در لیست است و آخرین عنصر حاوی اولین عنصر است
substantialize
U
اساس دادن یا اساس پیدا کردن
chains
U
لیستی که در آن هر عنصر شامل داده و آدرس عنصر بعدی در لیست است
list
U
لیستی که هر عنصر حاوی داده و آدرس عنصر بعدی در لیست باشد
chain
U
لیستی که در آن هر عنصر شامل داده و آدرس عنصر بعدی در لیست است
atom
U
کوچکترین قسمت یک عنصر که همان خصوصیات آن عنصر را دارد
atoms
U
کوچکترین قسمت یک عنصر که همان خصوصیات آن عنصر را دارد
base course
U
لایه اساس قشر اساس
airlift control element
U
عنصر کنترل ترابری هوایی عنصر کنترل حمل و نقل هوایی
wage fund theory of wages
U
نظریه مزد بر اساس وجوه دستمزد براساس این نظریه که توسط استوارت میل بیان شده مزد بر اساس رابطه میان کل وجوه مربوط به پرداخت دستمزد و تعدادکارگران تعیین میشودبنابراین برای افزایش دستمزد بایستی یا کل این وجوه را بالا برد و یا اینکه تعداد کارگران را کاهش داد
unfounded
U
بی اساس
unsubstantial
U
بی اساس
vaporous
U
بی اساس
chimeric
U
بی اساس
pier foundation
U
اساس پی
bedrock
U
اساس
delusive
U
بی اساس
insubstatiality
U
بی اساس
ill-founded
U
بی اساس
rootless
U
بی اساس
foundation
U
اساس
principium
U
اس اساس
rationale
U
اس اساس
substantially
U
در اساس
elements
U
اساس
roots
U
اساس
idle
U
بی اساس
idled
U
بی اساس
idles
U
بی اساس
idlest
U
بی اساس
origin
U
اساس
origins
U
اساس
element
U
اساس
subsistance
U
اساس
root
U
اساس
fundament
U
اساس
fundamental
U
اساس
ground
U
اساس
structuring
U
اساس
structure
U
اساس
structures
U
اساس
groundless
U
بی اساس
basis
U
اساس
ill founded
U
بی اساس
grass roots
U
اساس
nuclei
U
اساس
baseless
U
بی اساس
groundsel
U
اساس
cornerstones
U
اساس
unsubstantiality
U
بی اساس
cornerstone
U
اساس
nucleus
U
اساس
insubstantial
U
بی اساس بیموضوع
groundwork
U
زمینه اساس
groundlessly
U
بطور بی اساس
tittle tattle
U
شایعات بی اساس
gossipry
U
شایعات بی اساس
tittle-tattle
U
شایعات بی اساس
gossip
U
شایعات بی اساس
gossips
U
شایعات بی اساس
gossiped
U
شایعات بی اساس
gossiping
U
شایعات بی اساس
data origination
U
اساس داده
corpus juris
U
اساس قانون
ignoring
U
بی اساس دانستن
foundation
U
پی ریزی اساس
ignores
U
بی اساس دانستن
corner stone
U
بنیاد اساس
ignored
U
بی اساس دانستن
corpus delicti
U
اساس جرم
Unfounded rumours.
U
شایعات بی اساس
there is nothing in it
U
بی اساس است
ignore
U
بی اساس دانستن
idle rumoues
U
شایعات بی اساس
grounded (his complaint was not grounded
U
شکایت او بی اساس بود
gossiped
U
شایعات بی اساس دادن
To build on sand.
U
کار بی اساس کردن
gossip
U
شایعات بی اساس دادن
hot mix base
U
اساس اسفالتی گرم
fabrics
U
سبک بافت اساس
subbase course
U
لایه زیر اساس
rooty of sand
U
چیز ناپایدار یا بی اساس
bedding
U
بنیاد و اساس هرکاری
fabric
U
سبک بافت اساس
gossips
U
شایعات بی اساس دادن
gossiping
U
شایعات بی اساس دادن
demand processing
U
پردازش بر اساس نیاز
euhemerism
U
اساس تاریخی برای افسانه ها
ill founded
U
دارای شالوده یا اساس بد بی پروپا
subbase course
U
لایه پی قشر زیر اساس
gossiper
U
کسیکه شایعات بی اساس میدهد
cotton grade
U
درجه پنبه بر اساس مرغوبیت
on an arm's length basis
U
بر اساس مستقل و برابر بودن
[در]
elements
U
رکن اساس جزئی از یک قسمت یایکان
element
U
رکن اساس جزئی از یک قسمت یایکان
euhemerize
U
اساس تاریخی قائل شدن برای
his joys p from baseless hope
U
خوشیهای اوناشی ازامیدهای بی اساس است
average cost pricing
U
قیمت گذاری بر اساس هزینه متوسط
It must have a solid foundation.
U
اساس کار باید محکم باشد
components
U
عنصر
masurium
U
عنصر 34
isomeric
U
هم عنصر
element
U
عنصر
members
U
عنصر
member
U
عنصر
component
U
عنصر
elements
U
عنصر
agent
U
عنصر
agents
U
عنصر
it was basedon evclid
U
اساس ان روی اقلیدس گذارده شده بود
simple interest
U
سود پول بر اساس سال 063 روزه
logic element
U
عنصر منطقی
weak minded
U
سست عنصر
logic element
U
عنصر لاجیک
code element
U
عنصر رمز
wallydraigle
U
سست عنصر
minor constituent
U
عنصر جزئی
nand element
U
عنصر نقیض و
chemical element
U
عنصر شیمیایی
transition element
U
عنصر واسطه
alloying element
U
عنصر الیاژی
biotic element
U
عنصر زیستی
alloying element
U
عنصر الیاژ
aqueous element
U
عنصر ابی
coupling element
U
عنصر اتصال
guest element
U
عنصر کم مقدار
Elementarism
U
عنصر نگری
identity element
U
عنصر یکسانی
trace element
U
عنصر کم مقدار
symmetry element
U
عنصر تقارن
inverse element
U
عنصر وارون
electronic element
U
عنصر الکترونیکی
disafected person
U
عنصر نامطلوب
delay element
U
عنصر تاخیری
data element
U
عنصر داده
cryotron
U
عنصر برودتی
coupling element
U
عنصر پیوست
minor constituent
U
عنصر فرعی
tactical element
U
عنصر تاکتیکی
titanium
U
عنصر فلزی
print element
U
عنصر چاپ
weak-kneed
U
سست عنصر
primordial element
U
عنصر ازلی
primitive element
U
عنصر اولیه
part
U
عنصر اصلی
weak kneed
U
سست عنصر
ingredient
U
عنصر سازنده
ingredients
U
عنصر سازنده
thermocouple
U
عنصر حرارتی
service element
U
عنصر اداری
elements
U
عنصر عملیاتی
weakling
U
سست عنصر
weaklings
U
سست عنصر
element
U
عنصر عملیاتی
stop element
U
عنصر ایست
start element
U
عنصر شروع
signal element
U
عنصر علامتی
shunt element
U
عنصر موازی
picture element
U
عنصر تصویر
processing element
U
عنصر پردازشی
tracer element
U
عنصر ردیاب
passive element
U
عنصر غیرعامل
active element
U
عنصر کنشی
threshold element
U
عنصر استانهای
active element
U
عنصر عامل
alloying agent
U
عنصر الیاژی
active element
U
عنصر فعال
acid forming element
U
عنصر اسیدساز
acid forming element
U
عنصر اسیدی
accommpanying element
U
عنصر همراه
abundant element
U
عنصر فراوان
absorbing element
U
عنصر جذب
abiotic element
U
عنصر نازیوه
abiotic element
U
عنصر بیجان
plateform
U
بلندی قسمتی از کف سالن یا محلی بنیاد یا اساس چیزی
yarn sorting
U
دسته بندی نخ
[بر اساس ظرافت، نمره نخ، جنس و غیره]
micronutrient
U
عنصر غذایی کم مصرف
strontium
U
عنصر سبک دو فرفیتی
active element
U
عنصر عمل کننده
asterium
U
عنصر ویژه ستارگان
air defense element
U
عنصر پدافند هوایی
task element
U
عنصر اجرای عملیات
heating element
U
المان یا عنصر حرارتی
silicon
U
سیلیسیوم عنصر شش بنیانی
fire support element
U
عنصر پشتیبانی اتش
pixel
U
نقطه عنصر تصویری
disafected person
U
عنصر غیرقابل اعتماد
macronutrient
U
عنصر غذایی پر مصرف
pyrogen
U
عنصر قابل اشتعال
mental element of crime
U
عنصر روانی جرم
exclusive or element
U
عنصر یای انحصاری
metal cutting element
U
عنصر براده برداری
primordial
U
عنصر نخستین اساسی
physical element of crime
U
عنصر مادی جرم
Your slander is completely preposterous .
U
تهمت وافترایی که می زنید بکلی مسخره وبی اساس است
anti federalist
U
اشخاصی که درسال 88-7871 مخالف اساس حکومت امریکا بودند
animism
U
همزاد گرایی اعتقاد باینکه روح اساس زندگی است
parametron
U
عنصر با عدم تقارن مغناطیسی
Gothic Survival
U
[ادامه عنصر سبک گوتیک]
Recent search history
Forum search
Search history is
off
.
Activate
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
✘
ض
ص
ث
ق
ف
غ
ع
ه
خ
ح
ج
چ
◀—
ش
س
ئ
ی
ب
ل
أ
آ
ا
ت
ن
م
ک
گ
[]
ظ
ط
ژ
ز
ر
ذ
د
پ
ؤ
و
ء
.
!
؟
()
نیم فاصله
Space
نیم فاصله
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com
Close
Previous
Next
Loading...