Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 227 (44 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
retroact
U
عمل معکوس کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
reversion
U
معکوس کردن
convert
U
معکوس کردن بکیش دیگری اوردن
convert
U
معکوس کردن تازه کردن
converted
U
معکوس کردن بکیش دیگری اوردن
converted
U
معکوس کردن تازه کردن
converting
U
معکوس کردن بکیش دیگری اوردن
converting
U
معکوس کردن تازه کردن
converts
U
معکوس کردن بکیش دیگری اوردن
converts
U
معکوس کردن تازه کردن
reverse
U
معکوس کردن
reversed
U
معکوس کردن
reverses
U
معکوس کردن
reversing
U
معکوس کردن
retrogress
U
ترقی معکوس کردن
retrogressed
U
ترقی معکوس کردن
retrogresses
U
ترقی معکوس کردن
retrogressing
U
ترقی معکوس کردن
invert
U
قلب عبارت معکوس کردن نسبت
inverting
U
قلب عبارت معکوس کردن نسبت
inverts
U
قلب عبارت معکوس کردن نسبت
aerodynamic blockage thrust reverser
U
وسیلهای برای معکوس کردن نیروی جلوبر
back titration
U
تیتر کردن معکوس
shift the rudder
U
معکوس کردن سکان
to invert a fraction
U
برخهای را برگرداندن کسری را معکوس کردن
de-
U
معکوس عمل کردن
dis-
U
معکوس کردن
Other Matches
conversed
U
:معکوس
converse
U
معکوس
converse
U
:معکوس
vice versa
U
معکوس
conversely
U
معکوس
conversed
U
معکوس
converses
U
:معکوس
reversion
U
معکوس
inverse
U
معکوس
upside down
U
معکوس
reversals
U
معکوس
reversal
U
معکوس
obverse
U
معکوس
conversing
U
معکوس
conversing
U
:معکوس
converses
U
معکوس
reciprocal
U
معکوس
reverse
U
معکوس
countering
U
معکوس
reversed
U
معکوس
converting
U
معکوس
negatives
U
معکوس
converted
U
معکوس
convert
U
معکوس
countered
U
معکوس
reverses
U
معکوس
negative
U
معکوس
converts
U
معکوس
counter
U
معکوس
reversing
U
معکوس
reversible
U
معکوس
contrary
U
معکوس
reverse osmosis
U
اسمز معکوس
invert matrix
U
ماتریس معکوس
invert suger
U
قند معکوس
reverse polarity
U
پلاریته معکوس
reverse video
U
ویدئوی معکوس
reciprocal
U
معکوس دوجانبه
reverse pitch
U
گام معکوس
opposites
U
روبرو معکوس
opposite
U
روبرو معکوس
reverse thrust
U
تراست معکوس
reverse speed
U
سرعت معکوس
reverse slope
U
شیب معکوس
reciprocal
U
متقابل معکوس
draw back
U
کشیدن معکوس
back-up
U
معکوس ریختن
back up
U
معکوس ریختن
inverse
U
واژگونه معکوس
back resistance
U
مقاومت معکوس
obcordate
U
قلبی معکوس
negative relation
U
رابطه معکوس
inverse function
U
تابع معکوس
negative correlation
U
همبستگی معکوس
backset
U
معکوس وارونه
inverse ratio or proportion
U
نسبت معکوس
back conductance
U
برقرسانایی معکوس
inverted structure
U
ساختار معکوس
inverse feedback
U
واخوراند معکوس
back formation
U
اشتقاق معکوس
back splice
U
پیوند معکوس
feedback
U
تزویج معکوس
invertible
U
معکوس شدنی
inverted file
U
فایل معکوس
indian in reverse
U
هندی معکوس
set back
U
معکوس پس زدن
inverse voltage
U
ولتاژ معکوس
inverse relationship
U
ارتباط معکوس
switcheroo
U
عمل معکوس
obversion
U
استنتاج معکوس
inverse ratio
U
نسبت معکوس
mirroring
U
معکوس نمودن
inverter
U
معکوس کننده
inverted opening
U
گشایش معکوس
reversing
U
معکوس کننده
reversal process
U
جریان معکوس
countdown
U
شمارش معکوس
reverses
U
معکوس کننده
countdowns
U
شمارش معکوس
lateral inversion
U
معکوس جانبی
negative caster
U
گردش معکوس
reversal film
U
فیلم معکوس
retroaction
U
عمل معکوس
reversed
U
معکوس کننده
reverse
U
معکوس کننده
conversely
U
بطور معکوس
reverse control
U
کنترل معکوس
reverse current
U
جریان معکوس
reverse bias
U
تغذیه معکوس
reverse gear
U
دنده معکوس
reverse gears
U
دنده معکوس
reverse bias
U
پیشقدر معکوس
one's complement
U
معکوس یک عدد دودویی
inverse current
U
جریان ولتاژ معکوس
backfiring
U
نتیجه معکوس گرفتن
complements
U
معکوس یک عدد دودویی
backfires
U
نتیجه معکوس گرفتن
backfired
U
نتیجه معکوس گرفتن
backfire
U
نتیجه معکوس گرفتن
inverse
U
تابع معکوس
[ریاضی]
What invert sugar
U
قند معکوس چیست
inverse function
U
تابع معکوس
[ریاضی]
inverting circuit
U
مدار معکوس کننده
initial inverse voltage
U
ولتاژ معکوس نخستین
couple back
U
معکوس تزویج شدن
obvert
U
نتیجه معکوس گرفتن از
back turns of armature
U
سیمپیچی معکوس ارمیچر
complemented
U
معکوس یک عدد دودویی
reverse current circuit breaker
U
مدارشکن جریان معکوس
reverse flow regin
U
ناحیه جریان معکوس
complement
U
معکوس یک عدد دودویی
double quartan fever
U
نوبه ربع معکوس
inverted file
U
فایل معکوس شده
reverse video
U
صفحه نمایش معکوس
reversed battery plate
U
صفحه باتری معکوس
king's indian in reverse
U
هندی شاه معکوس
inverse electrode current
U
جریان الکتردی معکوس
complementing
U
معکوس یک عدد دودویی
high back resistance diode
U
دیود با مفاومت معکوس بالا
backtracking
U
عمل پیمایش معکوس یک لیست
reverse polish notation
U
نشان گذاری لهستانی معکوس
peak inverse anode voltage
U
اوج ولتاژ اندی معکوس
back azimuth method
U
گرای معکوس در اخراج اشعه
back scattering
U
توزیع معکوس امواج رادیویی
back scattering
U
پخش معکوس امواج رادیویی
high back resistance diode
U
دیود با مقاومت معکوس زیاد
reversion
U
برگرداندن شیب معکوس دادن
count down
U
از بالا به پایین شمردن شمارش معکوس
reversed rolling moment
U
گشتاور ناشی از کنترل معکوس در صفحه غلتش
roll reversal
U
حالتی که سبب معکوس شدن کنترل میگردد
reversible propeller
U
ملخی که میتوان گام تیغههای انرا معکوس کرد
aerofoil type offtake regulator
U
دهانه ابگیر خودکار با جریان معکوس به فرم ائرودینامیک
NOT function
U
تابع معکوس منط قی که وقتی ورودی نادرست باشد خروجی درست خواهد بود
mesfet
U
دستگاه فعال اصلی که مدارهای مجتمع ارسنیک گالیم به منظورتقویت جریان و معکوس نمودن ان بکار می رودEffect SemiconductorField etal
gate
U
دروازه ورودی که خروجی آن معادل معکوس منط ق ورودی است
gates
U
دروازه ورودی که خروجی آن معادل معکوس منط ق ورودی است
backward read
U
یک نوع مشخصه موجود دربعضی از سیستمهای نوارمغناطیسی که در ان واحدهای نوار مغناطیسی باحرکت در جهت معکوس می توانند داده ها را به حافظه کامپیوتر منتقل کنند
unstart
U
انفجاری جریان صحیح هوا داخل ورودی مافوق صوت موتورمکنده هوا که بطور بارزی باپیدایش ناگهانی موجهای ضربهای و معکوس شدن انی جریان همراه است
recipocal milling
U
فرزکاری متقابل فرزکاری دوجانبه فرزکاری معکوس
law of demand
U
براساس قانون تقاضا مقدار تقاضای کالا باقیمت ان کالا رابطه معکوس دارد . هر چه قیمت کالا بالاتررود مقدار تقاضا برای کالاکمتر میشود
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
tae
U
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
soft pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
checks
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
checked
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
timed
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
sterilised
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
crosser
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
cross
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
withstand
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
correcting
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
sterilized
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
crosses
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilizing
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
correct
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
sterilizes
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
crossest
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com