Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 154 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
attended operation
U
عملکرد با مراقب
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
unattended operation
U
عملکرد بی مراقب
Other Matches
two way alternate operation
U
عملکرد متناوب دو طرفه عملکرد جانشین دوگانه
multitasking
U
عملکرد چند وفیفهای عملکرد چند تکلیفی
worked
U
عملکرد
method of operation
U
عملکرد
turn over
U
عملکرد
work
U
عملکرد
process
U
عملکرد
performances
U
عملکرد
operation
U
عملکرد
throughput
U
عملکرد
processes
U
عملکرد
revenue operation
U
عملکرد
performance
U
عملکرد
monadic operation
U
عملکرد تکین
machine operating
U
عملکرد ماشین
binary operation
U
عملکرد دودوئی
maximum performance
U
عملکرد حداکثر
operation analysis
U
تحلیل عملکرد
parallel operation
U
عملکرد موازی
logical operation
U
عملکرد منطقی
performance appraisal
U
عملکرد سنجی
telephone operation
U
عملکرد تلفن
operating panel
U
تابلوی عملکرد
concurrent operation
U
عملکرد همزمان
furnace operation
U
عملکرد کوره
transformer operation
U
عملکرد یا طرزکارترانسفورماتور
dyadic operation
U
عملکرد دوتایی
monadic operation
U
عملکرد یگانه
indirect operation
U
عملکرد غیرمستقیم
continous operation
U
عملکرد پایدار
loss marking operation
U
عملکرد زیانبار
reatrain
U
عملکرد توام
operating lever
U
اهرم عملکرد
computer operation
U
عملکرد کامپیوتری
returns
U
عملکرد کارکرد
returning
U
عملکرد کارکرد
feature
U
ویژگی عملکرد
returned
U
عملکرد کارکرد
return
U
عملکرد کارکرد
feature of performance
U
ویژگی عملکرد
observers
U
مراقب
observer
U
مراقب
surveillant
U
مراقب
watcher
U
مراقب
attended
U
با مراقب
observant
U
مراقب
vigilant
U
مراقب
quivive
U
مراقب
oper eyed
U
مراقب
watchers
U
مراقب
vigilante
U
مراقب
vigilantes
U
مراقب
wide awake
U
مراقب
alert
U
مراقب
lookout
U
مراقب
alerted
U
مراقب
lookouts
U
مراقب
watch ful
U
مراقب
care giver
U
مراقب
alerts
U
مراقب
wide-awake
U
مراقب
multiprogramming
U
عملکرد چند برنامهای
performance rating
U
درجه بندی عملکرد
even-handed treatment
U
رفتار
[عملکرد]
عادلانه
multitasking
U
عملکرد چند تکلیفی
rating
U
نحوه عملکرد مجاز
two way simultaneous operation
U
عملکرد همزمان دو طرفه
ratings
U
نحوه عملکرد مجاز
on line operation
U
عملکرد درون خطی
one way only operation
U
عملکرد فقط یک طرفه
off line operation
U
عملکرد برون خطی
operating speed
U
سرعت عملکرد کار
fixed point operation
U
عملکرد با ممیز ثابت
multisequencing
U
عملکرد چند ترتیبی
illegal operation
U
عملکرد غیر قانونی
input output operation
U
عملکرد ورودی- خروجی
electrically operated chuck
U
سه نظام با عملکرد الکتریکی
uniprogramming system
U
سیستم عملکرد تک برنامهای
operation
U
وابسته به عمل عملکرد
binary arithmetic operation
U
عملکرد ریاضی دودویی
watchfulness
U
مراقب پاسدار
unattended operation
U
عملکردبی مراقب
to keep watch
U
مراقب بودن
watch it
<idiom>
U
مراقب باش
to keep a look
U
مراقب بودن
tenty
U
مراقب موافب
see after
مراقب بودن
watch man
U
پاسبان مراقب
watch out
U
مراقب بودن
scrutator
U
مراقب موشکاف
watchful
U
موافب مراقب
automatic controller
U
مراقب خودکار
i was on the watch for it
U
مراقب ان بودم
look after
مراقب بودن
watchman
U
پاسدار مراقب
watchmen
U
پاسدار مراقب
onlooker
U
مراقب تماشاگر
onlookers
U
مراقب تماشاگر
look out
<idiom>
U
مراقب بودن
multiprogramming system
U
سیستم عملکرد چند برنامهای
social audit
U
ارزیابی عملکرد اجتماعی موسسه
watch one's time
U
مراقب فرصت بودن
look after someone
<idiom>
U
مراقب کسی بودن
pinch pennies
<idiom>
U
مراقب پوست خودبودن
weigh one's words
<idiom>
U
مراقب صحبت بودن
in the charge of
<idiom>
U
تحت مراقب یا نظارت
attend to someone
<idiom>
U
مراقب کسی بودن
highbinder
U
جاسوس یا مراقب دیگری
look
U
فاهر بنظرامدن مراقب بودن
looks
U
فاهر بنظرامدن مراقب بودن
mind
U
تذکر دادن مراقب بودن
looked
U
فاهر بنظرامدن مراقب بودن
to take care of somebody
[something]
U
مراقب کسی
[چیزی]
بودن
take care of
<idiom>
U
مراقب چیزی یا کسی بودن
(keep/have one's) ear to the ground
<idiom>
U
بادقت مراقب اطراف بودن
Keep an eye on the children.
U
چشمت به بچه ها با شد ( مراقب آنهاباش )
synchronizing limiter
U
لامپ مراقب همزمان سازی
to be on one's track
U
مراقب حال کسی بودن
minds
U
تذکر دادن مراقب بودن
minding
U
تذکر دادن مراقب بودن
duplex operation
U
کارکرد یا عملکرد دوبل مکالمه تلفنی دو طرفه
chunking along
U
عملکرد یک برنامه طویل الاجراو قابل اطمینان
watch/mind one's P's and Q's
<idiom>
U
مراقبباش مراقب حرف زدنت باش
To be all eyes. To watch like a hawk.
U
چهار چشمی پاییدن ( مراقب بودن )
compatible
U
زیردستگاهی که در رابطه باکل دستگاه عملکرد مناسبی دارد
centred
U
شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
duenna
U
زن سالمندی که مراقب دختران وزنان جوان است
centre
U
شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
centered
U
شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
centers
U
شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
maintenance
U
مراقب مرتب از سیستم برای جلوگیری از رویداد خرابی
to walk on eggshells
<idiom>
U
در برخورد با فردی یا موقعیتی بیش از اندازه مراقب بودن
administrators
U
شخصی که مراقب شبکه است و وفایفی از قبیل نصب
administrator
U
شخصی که مراقب شبکه است و وفایفی از قبیل نصب
You should always be careful walking alone at night.
U
همیشه موقع پیاده روی تنها در شب باید مراقب باشید.
spools
U
Operations SimultaneousPeripheral Line On عملکرد دستگاه جانبی همزمان به صورت درون خطی
spool
U
Operations SimultaneousPeripheral Line On عملکرد دستگاه جانبی همزمان به صورت درون خطی
numeric keypad
U
یک وسیله ورودی که مجموعهای از کلیدهای رقم دهدهی وکلیدهایی با عملکرد مخصوص را استفاده میکند
cruise control
U
کنترل عملکرد موتور برای بدست اوردن بیشترین راندمان قدرت و مصرف سوخت
control unit
U
قسمتی از یک کامپیوتر که عملکرد صحیح واحدهای اریتمتیک نگهداری و انتقال اطلاعات را کنترل میکند
system follow up
U
ارزیابی و بررسی مستمرسیستم جدید نصب شده به منظور مشاهده میزان عملکرد ان طبق طرح
wild card
U
روشی که به یک سیستم عامل امکان میدهد تا روی چندین فایل با نامهای مرتبط عملکرد مفیدی داشته باشد
boostrap operation
U
عملکرد سیستم دینامیکی که دران سیکل اولیه به کمک نیرویا نیروهای خارجی شروع میشود ولی بدون ان ادامه مییابد
thrashing
U
وضعیتی دریک سیستم عملکرد چند برنامهای که کامپیوتر باید بجای اجرای برنامه ها وقت بیشتری را صرف صفحه بندی کند
race condition
U
حالت نامعینی که به هنگام عملکرد همزمان ددستورالعملهای دو کامپیوتربوجود می اید و امکان شناخت این مسئله که کدام یک از انها ابتدا تمام خواهند شدوجود ندارد
to mind
U
مراقب بودن
[مواظب بودن]
[احتیاط کردن]
mflops
U
یک میلیون عملیات ممیز شناور در ثانیه یک میلیون عملکرد با ممیزشناور در ثانیه Per Operation FloatingPoint illion
auxiliary operation
U
عملیات کمکی عملکرد کمکی
on guard
U
مراقب بودن نگهبان بودن
escort aircraft
U
هواپیمای اسکورت هواپیمای مراقب
to watch something
U
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
performance standard
U
معیارهای عملکرد معیارهای اجرای کار یاعملکرد یکان یا دستگاه معیارهای اجرای کار
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com