Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
ensilage
U
علیق یاغلهای که بدین ترتیب نگاهداشته شود
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
contra rotating
U
دو یا چند ملخ یا شفت که درخلاف جهت هم روی محورمشترکی میچرخند و بدین ترتیب مانع اثر نیروهای پیچشی میشوند
held
U
نگاهداشته
held
U
نگاهداشته شده
auto lean
U
مخلوط رقیق سوخت و هوا که نسبت ان توسط کنترل کننده اتوماتیک در کاربوراتور ثابت نگاهداشته میشود
random processing
U
پردازش داده به ترتیب مورد نیاز و نه ترتیب ذخیره شده
schedule
U
ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
scheduled
U
ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
schedules
U
ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
collocation
U
ترتیب نوبت و ترتیب پرداخت بدهی به طلبکاران
feed
U
علیق
forages
U
علیق
foraged
U
علیق
foraging
U
علیق
feeds
U
علیق
fodder
U
علیق
provender
U
علیق
forage
U
علیق
keeps
U
علیق دام
the keep of a horse
U
علیق اسب
keep
U
علیق دام
proviant
U
علیق و جیره
provender
U
علیق دادن
green crop
U
علیق سبز
livery
U
جیره علیق اسب
liveries
U
جیره علیق اسب
forage
U
تلاش وجستجو برای علیق
forages
U
تلاش وجستجو برای علیق
scrounge
U
علیق جمع اوری کردن
foraged
U
تلاش وجستجو برای علیق
scrounging
U
علیق جمع اوری کردن
scrounges
U
علیق جمع اوری کردن
scrounged
U
علیق جمع اوری کردن
foraging
U
تلاش وجستجو برای علیق
chain
U
1-مجموعهای از فایل ها یادادههای متصل بهم به ترتیب 2-مجموعهای از دستورالعمل ها که به ترتیب اجرا می شوند
chains
U
1-مجموعهای از فایل ها یادادههای متصل بهم به ترتیب 2-مجموعهای از دستورالعمل ها که به ترتیب اجرا می شوند
hitherward
U
بدین سو
hitherward
U
بدین طرف
on this
<adv.>
U
بدین وسیله
hereunto
<adv.>
U
بدین وسیله
that is to say
U
بدین معنی که
for this purpose
<adv.>
U
بدین وسیله
concerning this
<adv.>
U
بدین وسیله
as to that
<adv.>
U
بدین وسیله
because of
U
بدین دلیل
thus
U
بدین گونه
hereby
U
بدین وسیله
hereto
<adv.>
U
بدین وسیله
firing order
U
ترتیب احتراق موتور وایرچینی موتور ترتیب تیراندازی سلاح
hereunto
U
بدین وسیله تاکنون
thus
U
مثلا بدین معنی که
virgule
U
علامتی بدین شکل
in or after this manner
بدینسان
[بدین طریق]
obelus
U
نشانی بدین شکل "-"
semicolon
U
نقطه و ویرگول بدین شکل
evangelising
U
بشارت بدین مسیح دادن
Hereby I declare ...
U
بدین وسیله اعلان می کنم که...
evangelizing
U
بشارت بدین مسیح دادن
evangelizes
U
بشارت بدین مسیح دادن
evangelized
U
بشارت بدین مسیح دادن
evangelize
U
بشارت بدین مسیح دادن
evangelised
U
بشارت بدین مسیح دادن
evangelises
U
بشارت بدین مسیح دادن
postulancy
U
تقاضای ورود بدین یا جمعیتی تازه
proselytized
U
بدین تازهای وارد شدن یاکردن
Can you give me a heads up?
<idiom>
آیا میتونین قبلش به من خبر بدین؟
proselytize
U
بدین تازهای وارد شدن یاکردن
proselytizes
U
بدین تازهای وارد شدن یاکردن
proselytizing
U
بدین تازهای وارد شدن یاکردن
greek cross
U
صلیب یا چلیپای یونانی بدین شکل +
proselytises
U
بدین تازهای وارد شدن یاکردن
proselytised
U
بدین تازهای وارد شدن یاکردن
proselytising
U
بدین تازهای وارد شدن یاکردن
the public are hereby notified
U
بدین وسیله عموم را اگهی میدهید
reconvert
U
برای دومین بار بدین یا ایینی گرویدن
reconversion
U
هدایت مجدد بدین مسیحی بازگشت از گمراهی
batting order
U
ترتیب ورود توپزنها به بازی بیس بال ترتیب ورود توپزنهابه بازی کریکت
upsilon
U
نام حرف بیستم الفبای یونانی که بدین شکل
proselyte
U
عضو تازه حزب بدین تازهای وارد کردن
pouch
U
خورجین
[گاه قالیچه ها برای مصارف شخصی عشایر بدین گونه بافته می شوند.]
to ride and tie
U
اسپیرا بشراکت سوار شدن بدین سان که یکی سوار ان شده جلورود
kelter
U
ترتیب
disorderly
U
بی ترتیب
organizations
U
ترتیب
collocation
U
ترتیب
immethodical
U
بی ترتیب
ordering
U
ترتیب
assortment
U
ترتیب
in series
U
به ترتیب
system
U
ترتیب
anomaly
U
بی ترتیب
arramgement
U
ترتیب
arrangment
U
ترتیب
ataxic
U
بی ترتیب
catenation
U
ترتیب
regularities
U
ترتیب
regularity
U
ترتیب
orderliness
U
ترتیب
systems
U
ترتیب
assortments
U
ترتیب
anomalies
U
بی ترتیب
arr
U
ترتیب
organization
U
ترتیب
regvlarity
U
ترتیب
irregular
U
بی ترتیب
randomly
U
بی ترتیب
arrangements
U
ترتیب
arrangement
U
ترتیب
configurations
U
ترتیب
to order
<idiom>
U
به ترتیب
configuration
U
ترتیب
to make an arrangement
U
ترتیب
random
U
بی ترتیب
set up
U
ترتیب
serialization
U
ترتیب
organisations
U
ترتیب
out of kelter
U
بی ترتیب
order
U
ترتیب
orderless
U
بی ترتیب
respectively
U
به ترتیب
managements
U
ترتیب
management
U
ترتیب
lay out
U
ترتیب
sequences
U
ترتیب
pial
U
بی ترتیب
sequence
U
ترتیب
kelter or kilter
U
ترتیب
ordonnance
U
ترتیب
on the other hand
<adv.>
U
به ترتیب دیگر
at the same time
[on the other hand]
<adv.>
U
به ترتیب دیگر
In this order. In this way.
U
باین ترتیب
calling sequence
U
ترتیب فراخوانی
run
U
ترتیب محوطه
on this
<adv.>
U
به این ترتیب
word order
U
ترتیب واژه ها
alternatively
<adv.>
U
به ترتیب دیگر
kelter
U
بی ترتیب مختل
otherwise
<adv.>
U
به ترتیب دیگر
as to that
<adv.>
U
به این ترتیب
by the same token
<adv.>
U
به ترتیب دیگر
concerning this
<adv.>
U
به این ترتیب
permanencies
U
ترتیب همیشگی
for this purpose
<adv.>
U
به این ترتیب
permanency
U
ترتیب همیشگی
hereto
<adv.>
U
به این ترتیب
make-up
U
ترتیب گریم
hereunto
<adv.>
U
به این ترتیب
runs
U
ترتیب محوطه
indue order
U
به ترتیب صحیح
on the other side
<adv.>
U
به ترتیب دیگر
apart from that
<adv.>
U
به ترتیب دیگر
disordered
U
بی ترتیب اشفته
lighting scheme
U
ترتیب روشنایی
descending order
U
ترتیب نزولی
decreasing order
U
ترتیب کاهنده
data set
U
ترتیب داده
curialism
U
ترتیب دربارپاپ
critical assembly
U
ترتیب بحرانی
control sequence
U
ترتیب کنترل
random fill
U
خاکریز بی ترتیب
connecting arrangement
U
ترتیب متصل
connecting arrangement
U
ترتیب پیوسته
compose sequence
U
ترتیب ساختگی
descending sort
U
ترتیب نزولی
in chronological order
U
به ترتیب تاریخ
march order
U
ترتیب راهپیمایی
order of battle
U
ترتیب نیرو
partial order
U
پاره ترتیب
partial order
U
ترتیب جزئی
gradational
U
به ترتیب درجه
first in first out
U
به ترتیب ورود
firing order
U
ترتیب احتراق
fifo
U
به ترتیب ورود
desultorily
U
بطور بی ترتیب
rearrngement
U
ترتیب مجد د
collating sequence
U
ترتیب تلفیقی
sequencing
U
ترتیب دهی
alphabetical order
U
ترتیب رکوردها
sort key
کلید ترتیب
sort order
U
نظم ترتیب
to map out
U
ترتیب دادن
untune
U
بی ترتیب کردن
orchestrations
U
ترتیب هم اهنگی
orchestration
U
ترتیب هم اهنگی
schemes
U
ترتیب رویه
schemed
U
ترتیب رویه
sequencing
U
ترتیب گذاری
arrengement
U
ترتیب دادن
relative location
U
ترتیب نسبی
sequence check
U
مقابله ترتیب
castrametation
U
فن ترتیب اردو
birth order
U
ترتیب ولادت
sequence control
U
کنترل ترتیب
sequence counter
U
ترتیب شمار
sequence number
U
شماره ترتیب
sequencer
U
ترتیب سنج
ascending order
U
ترتیب صعودی
scheme
U
ترتیب رویه
line up
U
به ترتیب ایستادن
rearrangements
U
ترتیب مجدد
rearrangement
U
ترتیب مجدد
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com