English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (16 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
boxman U عضو هیئت تعیین کننده محل افتادن توپ
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
air transport allocations board U هیئت تعیین کننده سهمیه ترابری هوایی
award U مبلغی که هیئت داوران جهت رفع اختلاف تعیین مینماید
awards U مبلغی که هیئت داوران جهت رفع اختلاف تعیین مینماید
awarding U مبلغی که هیئت داوران جهت رفع اختلاف تعیین مینماید
awarded U مبلغی که هیئت داوران جهت رفع اختلاف تعیین مینماید
board of inspection and survey U هیئت بازرسی کننده خسارات وضایعات
combined communication board U هیئت برقرار کننده ارتباط درستادهای مرکب
designative U اشاره کننده تعیین کننده
indicating U تعیین کننده
crucially U تعیین کننده
determinant U تعیین کننده
determinative U تعیین کننده
determinants U تعیین کننده
crucial U تعیین کننده
crucial experiment U ازمایش تعیین کننده
determining tendency U گرایش تعیین کننده
determinants U عامل تعیین کننده
form determinant U تعیین کننده شکل
rorschach determinant U تعیین کننده رورشاخ
dream determinant U تعیین کننده رویا
determinant U عامل تعیین کننده
electroscope U تعیین کننده برق
oddsmaker U تعیین کننده امتیاز
coefficient of determination U ضریب تعیین کننده
presidium U هیئت عامله دائمی شاغل در دوره فترت هیئت رئیسه
commitment board U هیئت بررسی وضع پرسنل شرکت کننده در رزم کمیته تشخیص سلامت فکری افرادجنگی
laser disignator U تعیین کننده هدف لیزری
rate determining step U مرحله تعیین کننده سرعت
authenticator U تعیین کننده سیستم نشانی
driving range U علامت تعیین کننده فاصله ها
command destruct signal U علامت به کار افتادن سیستم تخریب کننده موشک
fault localization apparatus U دستگاه تعیین کننده محل خطا
doppler radar U رادار تعیین کننده اشیاء ثابت و متحرک
gyroscopes U وسیله تعیین کننده گرای نجومی بطورخودکار
range markers U علامت تعیین کننده مسیر عملیات اب خاکی در شب
words of limitation U الفاظ تعیین کننده سهم هرکس در سند
gyroscope U وسیله تعیین کننده گرای نجومی بطورخودکار
boarded U هیئت عامله یاامنا هیئت مدیره
boardrooms U اتاق هیئت رئیسه یا هیئت امنا
boardroom U اتاق هیئت رئیسه یا هیئت امنا
board U هیئت عامله یاامنا هیئت مدیره
panels U نقاشی بروی تخته نقوش حاشیه دارکتاب اعضای هیئت منصفه فهرست هیئت یاعدهای که برای انجام خدمتی اماده اند
panel U نقاشی بروی تخته نقوش حاشیه دارکتاب اعضای هیئت منصفه فهرست هیئت یاعدهای که برای انجام خدمتی اماده اند
localizer U انتن سمت نما یا تعیین کننده محل هواپیما نسبت به مسیرباند فرود
judicature U هیئت دادرسان هیئت قضاوت
petty jury U هیئت داوری هیئت قضات
panelist U عضو هیئت مشاوره و مباحثه یا عضو هیئت رادیو تلویزیون
policy maker U سیاست ساز و سیاست افرین تعیین کننده خط مشی سیاسی
pile height U ارتفاع پرز [این ارتفاع یکی از عوامل تعیین کننده قیمت و کیفیت فرش است.]
cartel U اتحادیه کمپانیهای تولید و عرضه کننده کالا به منظور قبضه کردن بازارکشور یا حتی جهان و تعیین قیمتها به میل خود وجلوگیری از رقابت
cartels U اتحادیه کمپانیهای تولید و عرضه کننده کالا به منظور قبضه کردن بازارکشور یا حتی جهان و تعیین قیمتها به میل خود وجلوگیری از رقابت
to fall on ones knees U بیرون افتادن بلابه افتادن
marker U تعیین کننده شاخص هدف شاخص
markers U تعیین کننده شاخص هدف شاخص
defferential assets U هیئت رسیدگی باختلافات هیئت رسیدگی به حسابها
authentication U تعیین نشانی تعیین معرف کردن
default U مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaulted U مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaulting U مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaults U مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
dosimetry U تعیین مقدار جذب شده دارو یاتشعشع اتمی ازمایش تعیین دوز جذب شده
combat resolution U تعیین جزئی ترین رده رزمی جزئی ترین رده شرکت کننده در رزم
locate U جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locating U جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locates U جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
located U جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
air priorities committee U کمیته تعیین ارجحیت حمل ونقل هوایی یا تعیین ارجحیت حمل بار
convoy routing U تعیین مسیر کاروان دریایی تعیین مسیر حرکت ستون دریایی
corrector U جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
radar locating U تعیین محل نقاط یا هدفها به وسیله رادار تعیین محل توپهای دشمن به وسیله رادار
astronomy U هیئت
configuration U هیئت
guize U هیئت
commissioning U هیئت
commission U هیئت
confranternity U هیئت
corps U هیئت
configurations U هیئت
panel U هیئت
committees U هیئت
panels U هیئت
attitude U هیئت
committee U هیئت
attitudes U هیئت
commissions U هیئت
running fix U کشیدن سمت متوالی ناو تعیین متوالی سمت ناو اخراج اشعه متوالی برای تعیین ایستگاه
legislative body or assembly U هیئت مققنه
expeditions U هیئت اعزامی
board U هیئت کمیسیون
faculties U هیئت علمی
expedition U هیئت اعزامی
faculty U هیئت علمی
juries U هیئت منصفه
configurations U هیئت پذیری
staff U اعضاء هیئت
configuration U هیئت پذیری
diplomatic mission U هیئت سیاسی
staffs U اعضاء هیئت
constituency U هیئت موسسان
astronomy U هیئت استرونومی
boarded U هیئت کمیسیون
jury U هیئت منصفه
council ot ministers U هیئت وزراء
jury U هیئت داوران
boarded U هیئت ژوری
staffed U اعضاء هیئت
constituencies U هیئت موسسان
executive U هیئت رئیسه
astronomy U علم هیئت
executives U هیئت رئیسه
board U هیئت ژوری
juries U هیئت داوران
bar U هیئت وکلاء
military comission U هیئت نظامی
instituted U هیئت شورا
bureau U هیئت اداری
bureaus U هیئت اداری
hue U هیئت منظر
committee U هیئت یا کمیته
institutes U هیئت شورا
committees U هیئت یا کمیته
instituting U هیئت شورا
political mission U هیئت سیاسی
physique U ترکیب هیئت
hues U هیئت منظر
institute U هیئت شورا
format U قالب هیئت
military body U هیئت نظامی
directorates U هیئت رئیسه
directorate U هیئت رئیسه
economic commission U هیئت اقتصادی
legislatures U هیئت مقننه
legislature U هیئت مقننه
formats U قالب هیئت
astronomically U مطابق هیئت
physiques U ترکیب هیئت
professoriat U هیئت استادان
bars U هیئت وکلاء
trial jury U هیئت منصفه
board of direcotors U هیئت مدیره
board of directers U هیئت مدیره
board of directors U هیئت مدیره
board of trade U هیئت بازرگانی
governing bodies U هیئت حاکمه
governing body U هیئت حاکمه
collegium U هیئت یا کمیته
commissioning U هیئت مامورین
petty jury U هیئت منصفه
commission U هیئت مامورین
deputations U هیئت نمایندگی
commissioner U عضو هیئت
top drawer U هیئت حاکمه
knightage U هیئت شوالیه ها
commissions U هیئت مامورین
departments U قسمت هیئت
deputation U هیئت نمایندگی
department U قسمت هیئت
commissioners U عضو هیئت
panels U هیئت تشک پالان
cabinets U هیئت وزرا اطاقک
companies U دسته هیئت بازیگران
backbencher U عضو هیئت قانونگذاری
directorate U هیئت مدیره ستادی
cabinets U کابینه هیئت دولت
directorates U هیئت مدیره ستادی
panel U هیئت تشک پالان
company U دسته هیئت بازیگران
cabinet U هیئت وزرا اطاقک
jurors U عضو هیئت منصفه
masked ball U رقص با هیئت مبدل
juror U عضو هیئت منصفه
backbenchers U عضو هیئت قانونگذاری
assembly U هیئت قانون گذاری
masked balls U رقص با هیئت مبدل
electorate U هیئت انتخاب کنندگان
electorates U هیئت انتخاب کنندگان
cabinet U کابینه هیئت دولت
editorial staff U هیئت مدیره یانویسنده
delegacy U نماینده هیئت نمایندگان
astronomically U از روی علم هیئت
special jury U هیئت منصفه مخصوص
transmuting U تغییر هیئت دادن
transmutes U تغییر هیئت دادن
transmuted U تغییر هیئت دادن
constellation U هیئت صورت فلکی
white hall U هیئت حاکمه انگلیس
chief executive officer [CEO] [American E] U رئیس هیئت مدیره
directors U عضو هیئت مدیره
president of the board [ American E] U رئیس هیئت مدیره
director U عضو هیئت مدیره
chairman of the board [of directors/managers] U رئیس هیئت مدیره
constellations U هیئت صورت فلکی
assize U هیئت قضات یا منصفه
grand juries U هیئت منصفه عالی
missionary U وابسته به هیئت اعزامی
military body U هیئت رئیسه نظامی
to be masked U تدیل هیئت دادن
transmute U تغییر هیئت دادن
missionaries U وابسته به هیئت اعزامی
grand jury U هیئت منصفه عالی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com