Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (15 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
outrageous
U
عصبانی کننده
provocative
U
عصبانی کننده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
jitter
U
عصبانی شدن عصبانی بودن
out of temper
U
عصبانی
huffier
U
عصبانی
huffiest
U
عصبانی
huffy
U
عصبانی
twittery
U
عصبانی
frenetic
U
عصبانی
feisty
U
عصبانی
red hot
U
عصبانی
high strung
U
عصبانی
pelting
U
عصبانی
nervy
U
عصبانی
maddest
U
عصبانی
uptight
<idiom>
U
عصبانی
wreakful
U
عصبانی
wrathful
U
عصبانی
frenetical
U
عصبانی
mad
[at]
<adj.>
U
عصبانی
[از]
angry
[with]
<adj.>
U
عصبانی
[از]
pissed off
[at]
[American E]
<adj.>
U
عصبانی
[از]
pissed
[at]
[American E]
<adj.>
U
عصبانی
[از]
pins and needles
U
عصبانی
irate
<adj.>
U
عصبانی
waxy
U
عصبانی
huffish
U
عصبانی
indignant
<adj.>
U
عصبانی
furious
<adj.>
U
عصبانی
horn mad
U
عصبانی
maniac
U
عصبانی
maniacs
U
عصبانی
jumpy
U
عصبانی
frantic
U
عصبانی
angry
<adj.>
U
عصبانی
wroth
[chiefly literary]
<adj.>
U
عصبانی
short tempered
U
عصبانی
ireful
[literary]
<adj.>
U
عصبانی
mad
U
عصبانی
mad
[coll.]
[very angry]
<adj.>
U
عصبانی
pissed off
[vulgar]
<adj.>
U
عصبانی
wrathful
[literary]
<adj.>
U
عصبانی
wrathy
[colloquial]
<adj.>
U
عصبانی
choleric
U
عصبانی
enraged
U
عصبانی کردن
mad as a hornet
<idiom>
U
خیلی عصبانی
irritate
U
عصبانی کردن
worked up
<idiom>
U
عصبانی ،نگران
enrages
U
عصبانی کردن
enraging
U
عصبانی کردن
funk
U
عصبانی کردن
see red
U
عصبانی شدن
madly
U
با حال عصبانی
in a wrought up state
U
درحال عصبانی
neurotic
U
ادم عصبانی
nervously
U
بطور عصبانی
irritated
U
عصبانی کردن
get one's dander up
<idiom>
U
عصبانی شدن
irritates
U
عصبانی کردن
the needle
U
حالت عصبانی
furious
U
عصبانی متلاطم
the fidgets
U
حالت عصبانی
hit the ceiling
<idiom>
U
عصبانی شدن
blood
U
عصبانی کردن
steam up
U
عصبانی کردن
to get on one's nerve
U
عصبانی کردن
nervousness
U
حالت عصبانی
get someone's blood up
<idiom>
U
عصبانی کردن
enrage
U
عصبانی کردن
wear on
<idiom>
U
عصبانی شدن
hit the roof
<idiom>
U
عصبانی شدن
wear on
U
عصبانی کردن
corrector
U
جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
crab
U
جرزدن عصبانی کردن
give someone a piece of your mind
<idiom>
U
عصبانی شدن از کسی
get on one's nerves
<idiom>
U
عصبانی کردن شخص
crabs
U
جرزدن عصبانی کردن
get (someone's) goat
<idiom>
U
عصبانی کردن شخص
foam at the mouth
<idiom>
U
خیلی عصبانی شدن
flare up
<idiom>
U
یک مرتبه عصبانی شدن
fit to be tied
<idiom>
U
خیلی عصبانی وناامید
neuropathist
U
متخصص ناخوشیهای عصبانی
amok
U
شخص عصبانی و دیوانه
neuropathic
U
وابسته بناخوشی عصبانی
to get on somebody's nerves
U
کسی را عصبانی کردن
outraging
U
سخت عصبانی شدن
outrages
U
سخت عصبانی شدن
outraged
U
سخت عصبانی شدن
He sounds angry.
U
او عصبانی به نظر میرسد.
piss off
<idiom>
U
عصبانی کردن کسی
down on (someone)
<idiom>
U
از چیزی عصبانی بودن
outrage
U
سخت عصبانی شدن
blow up
U
ترکاندن عصبانی کردن
blow-up
U
ترکاندن عصبانی کردن
in one's hair
<idiom>
U
عصبانی کردن شخصی
blow-ups
U
ترکاندن عصبانی کردن
rub some one the wrong way
U
کسی را عصبانی کردن
nervous wreck
U
آدم بی نهایت عصبانی و نگران
He got angry and banged the table.
U
عصبانی شد وزد روی میز
madden
U
عصبانی کردن دیوانه شدن
maddened
U
عصبانی کردن دیوانه شدن
maddens
U
عصبانی کردن دیوانه شدن
make one's blood boil
<idiom>
U
کسی را خیلی عصبانی کردن
This is a red rag for me.
U
این من را واقعا عصبانی میکند.
bundle of nerves
U
آدم بی نهایت عصبانی و نگران
Don't let it get to you.
U
نگذار این تو را عصبانی بکند.
He is outrageous!
U
او
[مرد]
آدم را عصبانی می کند!
drive someone up a wall
<idiom>
U
از کوره در رفتن ،عصبانی شدن
nervous
U
عصبی مربوط به اعصاب عصبانی
bag of nerves
U
آدم بی نهایت عصبانی و نگران
to snap
U
یکدفعه عصبانی شدن و داد زدن
to get mad at somebody
[something]
U
از دست کسی
[چیزی]
عصبانی شدن
to be mad at somebody
[something]
U
از دست کسی
[چیزی]
عصبانی بودن
Whatever did he say to make you so angry .
U
مگر چه گفت که اینقدر عصبانی شدی ؟
go into orbit
<idiom>
U
از کوره در رفتن ،خیلی عصبانی شدن
There were some angry looks in the crowd .
U
قیافه ها ؟ عصبانی دربین جمعیت دیده می شد
sorehead
U
شخص کم فرفیت که در اثر باخت یا شکست عصبانی میشود
to piss off the wrong people
<idiom>
U
آدمهای دارای نفوذ و قدرت زیاد را عصبانی کردن
I was absolutely infuriated.
کارد میزدی خونم در نمی آمد
[بی نهایت عصبانی بودم]
altitude/height hold
U
متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما
inhibitor
U
کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
propounder
U
ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
marshaller
U
هدایت کننده به محل تجمع جمع اوری کننده یکان
quick disconnect coupling
U
کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
primers
U
وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
primer
U
وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
sensor
U
گیرنده یادریافت کننده خاطرات حسی ضبط کننده
homogeneous computer network
U
یچ کننده و توزیع کننده که همه کانالهای داده آن از پروتکل و نرخ ارسال یکسان استفاده می کنند
crabs
U
عصبانی شدن باعث تحریک وعصبانیت شدن ادم ترشرو
crab
U
عصبانی شدن باعث تحریک وعصبانیت شدن ادم ترشرو
steam fitter
U
نصب کننده وتعمیر کننده لولههای بخار
makgi boowi
U
نقاط حمله کننده و دفاع کننده تکواندو
del credere
U
وصول کننده مطالبات تضمین کننده طلبها
vasomotor
U
اعصاب تنگ کننده وگشاد کننده رگها
detonator
U
منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
distractive
U
گیج کننده برگرداننده یا اشغال کننده فکر
detonators
U
منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
changer
U
دواتصال کننده که اتصال کننده مادگی را به نری
interceptors
U
هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
interceptor
U
هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
search jammer
U
تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
inflame
U
اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflaming
U
اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflames
U
اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
claqueur
U
تشویق کننده
[یا هو کننده]
استخدام شده
sprining charge
U
خرج چال کننده یا گود کننده
suppressive
U
خنثی کننده اتش سرکوب کننده
expostulator
U
سرزنش کننده نصیحت کننده باسرزنش
padding
U
پنهان کننده یااستتار کننده پیامها
prepossessing
U
مجذوب کننده جلب توجه کننده
to rile
U
آزردن
[دمق کردن]
[عصبانی کردن]
fluster
U
دست پاچه کردن عصبانی کردن
flusters
U
دست پاچه کردن عصبانی کردن
flustering
U
دست پاچه کردن عصبانی کردن
to get annoyed
[at]
U
آزرده شدن
[عصبانی شدن]
[در باره]
flustered
U
دست پاچه کردن عصبانی کردن
astigmatizer
U
وسیله استیگمات کننده وسیله تقویت کننده مسافت یاب برای دیدن نور کم در شب
stop order
U
دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
insulator
U
جدا کننده عایق کننده
modifier
U
اصلاح کننده تعدیل کننده
prosecutors
U
پیگرد کننده تعقیب کننده
insulators
U
جدا کننده عایق کننده
spell binder
U
مسحور کننده مجذوب کننده
provisioner
U
تدارک کننده تهیه کننده
supplicants
U
درخواست کننده تضرع کننده
gesticulant
U
اشاره کننده وحرکت کننده
supplicant
U
درخواست کننده تضرع کننده
trimmer
U
دستکاری کننده صاف کننده
hanger
U
اویزان کننده معلق کننده
discriminant
U
تفکیک کننده جدا کننده
hangers
U
اویزان کننده معلق کننده
designative
U
اشاره کننده تعیین کننده
modifiers
U
اصلاح کننده تعدیل کننده
contractive
U
جمع کننده چوروک کننده
intermediary
U
وساطت کننده مداخله کننده
thwarter
U
خنثی کننده مسدود کننده
corrupter
U
فاسد کننده منحرف کننده
corruptor
U
فاسد کننده منحرف کننده
intermediaries
U
وساطت کننده مداخله کننده
favourer
U
یاری کننده مساعدت کننده
venerator
U
تکریم کننده ستایش کننده
coordinator
U
هم اهنگ کننده هماهنگ کننده
prosecutor
U
پیگرد کننده تعقیب کننده
whetstone
U
تیز کننده تند کننده
presentor
U
ارائه کننده معرفی کننده
suberter
U
سرنگون کننده تضعیف کننده
desolater
U
ویران کننده متروک کننده
desolator
U
ویران کننده متروک کننده
striking force
U
نیروی تک کننده یا کمین کننده
the producer and the consumer
U
تولید کننده و مصرف کننده
sniffy
U
افهار تنفر کننده فن فن کننده
presenters
U
ارائه کننده معرفی کننده
oppressive
U
خورد کننده ناراحت کننده
toasters
U
سرخ کننده برشته کننده
toaster
U
سرخ کننده برشته کننده
thickeners
U
غلیظ کننده پرپشت کننده
diverting
U
سرگرم کننده منحرف کننده
divider
U
جدا کننده تقسیم کننده
transmitters
U
منتقل کننده مخابره کننده
transmitter
U
منتقل کننده مخابره کننده
accaimer
U
هلهله کننده تحسین کننده
presenter
U
ارائه کننده معرفی کننده
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com