English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 239 (44 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
blood U عصبانی کردن
enrage U عصبانی کردن
enraged U عصبانی کردن
enrages U عصبانی کردن
enraging U عصبانی کردن
funk U عصبانی کردن
irritate U عصبانی کردن
irritated U عصبانی کردن
irritates U عصبانی کردن
steam up U عصبانی کردن
to get on one's nerve U عصبانی کردن
wear on U عصبانی کردن
get someone's blood up <idiom> U عصبانی کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
blow up U ترکاندن عصبانی کردن
blow-up U ترکاندن عصبانی کردن
blow-ups U ترکاندن عصبانی کردن
inflame U اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflames U اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflaming U اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
madden U عصبانی کردن دیوانه شدن
maddened U عصبانی کردن دیوانه شدن
maddens U عصبانی کردن دیوانه شدن
mad U عصبانی کردن دیوانه کردن
maddest U عصبانی کردن دیوانه کردن
crab U جرزدن عصبانی کردن
crabs U جرزدن عصبانی کردن
fluster U دست پاچه کردن عصبانی کردن
flustered U دست پاچه کردن عصبانی کردن
flustering U دست پاچه کردن عصبانی کردن
flusters U دست پاچه کردن عصبانی کردن
rub some one the wrong way U کسی را عصبانی کردن
get (someone's) goat <idiom> U عصبانی کردن شخص
get on one's nerves <idiom> U عصبانی کردن شخص
piss off <idiom> U عصبانی کردن کسی
in one's hair <idiom> U عصبانی کردن شخصی
make one's blood boil <idiom> U کسی را خیلی عصبانی کردن
to rile U آزردن [دمق کردن] [عصبانی کردن]
to get on somebody's nerves U کسی را عصبانی کردن
to piss off the wrong people <idiom> U آدمهای دارای نفوذ و قدرت زیاد را عصبانی کردن
Other Matches
jitter U عصبانی شدن عصبانی بودن
waxy U عصبانی
horn mad U عصبانی
huffiest U عصبانی
twittery U عصبانی
huffish U عصبانی
maniacs U عصبانی
mad [at] <adj.> U عصبانی [از]
angry [with] <adj.> U عصبانی [از]
pissed off [at] [American E] <adj.> U عصبانی [از]
uptight <idiom> U عصبانی
pelting U عصبانی
huffier U عصبانی
mad U عصبانی
maddest U عصبانی
out of temper U عصبانی
high strung U عصبانی
jumpy U عصبانی
pins and needles U عصبانی
frenetic U عصبانی
huffy U عصبانی
pissed [at] [American E] <adj.> U عصبانی [از]
maniac U عصبانی
short tempered U عصبانی
frenetical U عصبانی
pissed off [vulgar] <adj.> U عصبانی
nervy U عصبانی
wrathful U عصبانی
wreakful U عصبانی
wrathy [colloquial] <adj.> U عصبانی
red hot U عصبانی
indignant <adj.> U عصبانی
angry <adj.> U عصبانی
furious <adj.> U عصبانی
wrathful [literary] <adj.> U عصبانی
frantic U عصبانی
feisty U عصبانی
mad [coll.] [very angry] <adj.> U عصبانی
choleric U عصبانی
ireful [literary] <adj.> U عصبانی
irate <adj.> U عصبانی
wroth [chiefly literary] <adj.> U عصبانی
the needle U حالت عصبانی
hit the ceiling <idiom> U عصبانی شدن
in a wrought up state U درحال عصبانی
hit the roof <idiom> U عصبانی شدن
nervously U بطور عصبانی
furious U عصبانی متلاطم
the fidgets U حالت عصبانی
madly U با حال عصبانی
mad as a hornet <idiom> U خیلی عصبانی
worked up <idiom> U عصبانی ،نگران
neurotic U ادم عصبانی
see red U عصبانی شدن
outrageous U عصبانی کننده
wear on <idiom> U عصبانی شدن
nervousness U حالت عصبانی
provocative U عصبانی کننده
get one's dander up <idiom> U عصبانی شدن
outraging U سخت عصبانی شدن
outrages U سخت عصبانی شدن
He sounds angry. U او عصبانی به نظر میرسد.
amok U شخص عصبانی و دیوانه
down on (someone) <idiom> U از چیزی عصبانی بودن
fit to be tied <idiom> U خیلی عصبانی وناامید
flare up <idiom> U یک مرتبه عصبانی شدن
give someone a piece of your mind <idiom> U عصبانی شدن از کسی
outraged U سخت عصبانی شدن
outrage U سخت عصبانی شدن
foam at the mouth <idiom> U خیلی عصبانی شدن
neuropathic U وابسته بناخوشی عصبانی
neuropathist U متخصص ناخوشیهای عصبانی
This is a red rag for me. U این من را واقعا عصبانی میکند.
He is outrageous! U او [مرد] آدم را عصبانی می کند!
nervous U عصبی مربوط به اعصاب عصبانی
He got angry and banged the table. U عصبانی شد وزد روی میز
Don't let it get to you. U نگذار این تو را عصبانی بکند.
nervous wreck U آدم بی نهایت عصبانی و نگران
bundle of nerves U آدم بی نهایت عصبانی و نگران
bag of nerves U آدم بی نهایت عصبانی و نگران
drive someone up a wall <idiom> U از کوره در رفتن ،عصبانی شدن
There were some angry looks in the crowd . U قیافه ها ؟ عصبانی دربین جمعیت دیده می شد
to snap U یکدفعه عصبانی شدن و داد زدن
to be mad at somebody [something] U از دست کسی [چیزی] عصبانی بودن
go into orbit <idiom> U از کوره در رفتن ،خیلی عصبانی شدن
to get mad at somebody [something] U از دست کسی [چیزی] عصبانی شدن
Whatever did he say to make you so angry . U مگر چه گفت که اینقدر عصبانی شدی ؟
sorehead U شخص کم فرفیت که در اثر باخت یا شکست عصبانی میشود
I was absolutely infuriated. کارد میزدی خونم در نمی آمد [بی نهایت عصبانی بودم]
crabs U عصبانی شدن باعث تحریک وعصبانیت شدن ادم ترشرو
crab U عصبانی شدن باعث تحریک وعصبانیت شدن ادم ترشرو
to get annoyed [at] U آزرده شدن [عصبانی شدن] [در باره]
to get riled [to feel riled] U آزرده شدن [عصبانی شدن]
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
times U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
married under a contract unlimited perio U زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
infringing U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
timed U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
sterilises U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringed U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilizing U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploiting U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
preaches U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preached U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preach U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
exploits U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
to use effort U کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
exploit U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
support U حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
to wipe out U پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
sterilizes U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringe U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
time U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
withstood U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
correcting U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
infringes U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
corrects U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
crossest U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosses U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosser U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilising U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
cross U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
wooed U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
correct U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
checks U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
withstands U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
sterilised U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
point U اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
withstanding U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
woos U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
check U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
woo U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
sterilized U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
checked U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
sterilize U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
withstand U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
transliterate U عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
surcharge U زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharges U زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
institutionalising U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
cipher device U وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
institutionalize U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalises U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizing U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
exploits U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploiting U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploit U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
evaporate U تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
to secure U تامین کردن [مطمئن کردن ] [حفظ کردن]
justifying U تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
lubricated U چرب کردن لیز کردن نرم کردن
evaporating U تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
evaporates U تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
mended U درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com