English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 92 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
hasty U عجولانه فوری
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
forwardly U عجولانه
hurried U عجولانه
snap shot U فوری
sudden U فوری
urgently U فوری
acute <adj.> U فوری
posthaste U فوری
instanter U فوری
urgent U فوری
immediate <adj.> U فوری
spots U فوری
prompts U فوری
prompted U فوری
prompt U فوری
unintermediate <adj.> U فوری
intuitive <adj.> U فوری
spontaneous U فوری
instantaneous <adj.> U فوری
spot U فوری
inst U مخفف فوری
immediate memory U حافظه فوری
immediate message U پیام فوری
snap shooter U عکاس فوری
immediate action U عملیات فوری
instantaneous photograph U عکس فوری
urgent priority U تقدم فوری
spot test U ازمایش فوری
prompt payment U پرداخت فوری
prompt deployment U گسترش فوری
prompt delivery U تحویل فوری
snap shot U عکس فوری
pistolgraph U عکس فوری
speedy trial U دادرسی فوری
instantaneous reaction U واکنش فوری
immediate mission U تک فوری هوایی
snapshot U عکس فوری
real time U بازده فوری
scrams U فوری رفتن
scram U فوری رفتن
immediate U خیلی فوری
snapshots U عکس فوری
cash spot U نقد فوری
emergency care U مراقبتهای فوری
emergency priority U تقدم فوری
cash prompt U نقد فوری
the letter is urgent U نامه فوری است
red alert U آژیر خطر فوری
red alerts U آژیر خطر فوری
I need them urgently. من آنها را فوری میخواهم.
snap report U گزارش فوری یا انی
pistolgraph U دستگاه عکس فوری
payable immediately U قابل پرداخت فوری
quick set U گرفتن فوری بتن
immediate action U عکس العمل فوری
immediate addressing U ادرس دهی فوری
ready service U اماده به استفاده فوری
upsurge U قیام فوری وناگهانی
immediate mission U ماموریت فوری هوایی
snap U گرفتن عکس فوری
snapped U گرفتن عکس فوری
snapshoot U تیر فوری انداختن
snapshoot U عکس فوری گرفتن
snapping U گرفتن عکس فوری
snaps U گرفتن عکس فوری
snap shot U عکس فوری گرفتن
tea bags U پاکت محتوی چای فوری
Please reply as a matter of urgency. U لطفا فوری پاسخ دهید.
exigent U محتاج به اقدام یا کمک فوری
tea bag U پاکت محتوی چای فوری
To demand prompt payment. U تقاضای پرداخت فوری کردن
spot price U قیمت برای فروش فوری
emergency U حالتی که اقدام فوری را ایجاب کنداحتیاطی
to stop cold something U چیزی را فوری کاملا متوقف کردن
emergencies U حالتی که اقدام فوری را ایجاب کنداحتیاطی
spot sale U فروش نقدی وتحویل فوری کالای موردمعامله
This company guarantees prompt delivery of goods. U این شرکت تحویل فوری کالاراتضمین می نماید
emergencies U پیشامدی که اقدام فوری راایجاب کند اضطرار
emergency U پیشامدی که اقدام فوری راایجاب کند اضطرار
to get down to the nitty-gritty [to get down to brass tacks] <idiom> U فوری به اصل مطلب رسیدن [اصطلاح روزمره]
A rapid response would be appreciated. U از پاسخ فوری قدردانی می کنیم. [اصطلاح رسمی]
reflex force U نیروی ضربتی هوایی در حال اماده باش فوری
inquiry processing U فرایند انتخاب یک رکورد از یک فایل و نمایش فوری محتویات ان
readout U دریافت فوری اطلاعات پردازش شده قابل عرضه بازخوانی
dead line U خطی که تجاوز ازان زندانیان نظامی رامحکوم به تیرباران فوری میکند
accelerating pump U پمپ کوچکی که به منظورتامین فوری مخلوط غلیظ سوخت و هوا در کابراتورتعبیه میشود
dotting U در زبان برنامه نویسی dBASE دستور فوری که به صورت نقط ه روی صفحه نمایش نشان داده میشود
dot U در زبان برنامه نویسی dBASE دستور فوری که به صورت نقط ه روی صفحه نمایش نشان داده میشود
spot report U گزارش مشاهدات یا گزارش فوری از تحقیقات محلی
call mission U درخواست پشتیبانی فوری هوایی ماموریت هوایی طبق درخواست
emergency U خیلی خیلی فوری
emergencies U خیلی خیلی فوری
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com