English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (3827 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
seize U ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
seized U ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
seizes U ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
secure U تصرف کردن گرفتن هدف
secures U تصرف کردن گرفتن هدف
hold U جا گرفتن تصرف کردن
holds U جا گرفتن تصرف کردن
Other Matches
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
occupies U تصرف کردن سرگرم کردن
conquers U فتح کردن تصرف کردن
occupy U تصرف کردن سرگرم کردن
occupying U تصرف کردن سرگرم کردن
to enter U ضبط کردن تصرف کردن
conquering U فتح کردن تصرف کردن
conquer U فتح کردن تصرف کردن
seized U تصرف کردن
grabs U تصرف کردن
seize U تصرف کردن
to come to U تصرف کردن
to take possession of U تصرف کردن
to get possession of U تصرف کردن
take possession of U تصرف کردن
deflowered U تصرف کردن
deflowering U تصرف کردن
occupies U تصرف کردن
deflowers U تصرف کردن
seizes U تصرف کردن
occupying U تصرف کردن
grabbing U تصرف کردن
to come into U تصرف کردن
occupations U تصرف کردن
hold U تصرف کردن
glom on to U تصرف کردن
deflower U تصرف کردن
grab U تصرف کردن
grabbed U تصرف کردن
come into U تصرف کردن
holds U تصرف کردن
occupation U تصرف کردن
put in possession U تصرف کردن
occupy U تصرف کردن
deforce U تصرف عدوانی کردن
dispossessed U از تصرف محروم کردن
dispossess U از تصرف محروم کردن
capture U تصرف کردن ربایش
regain U دوباره تصرف کردن
capturing U تصرف کردن ربایش
regained U دوباره تصرف کردن
dispossessing U از تصرف محروم کردن
dispossesses U از تصرف محروم کردن
regains U دوباره تصرف کردن
disseise U تصرف عدوانی کردن
deforce U تصرف غاصبانه کردن
captures U تصرف کردن ربایش
regaining U دوباره تصرف کردن
preoccupy U از پیش اشغال یا تصرف کردن
preoccupies U از پیش اشغال یا تصرف کردن
possesses U تصرف کردن دارا بودن
preoccupying U از پیش اشغال یا تصرف کردن
possess U تصرف کردن دارا بودن
possessing U تصرف کردن دارا بودن
married under a contract unlimited perio U زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
eviction U چیزی را به حکم قانون از تصرف کسی خارج کردن
evictions U چیزی را به حکم قانون از تصرف کسی خارج کردن
inflames U اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflame U اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflaming U اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
escheat U حق تصرف دارایی متوفی ازطرف دولت یا پادشاه درموردی که متوفی بی وارث یابی وصیت مرده باشد مصادره کردن
use and occupation U عنوان دعوی که مالک علیه مستاجری که پس از انقضاء مدت اجاره ازملک استیفاء منفعت کردن به منظور مطالبه اجرت المثل این انتفاع و تصرف اقامه میکند
arrests U جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrested U جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrest U جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
embrace U در بر گرفتن بغل کردن
educe U گرفتن استخراج کردن
surrenders U پس گرفتن و تبدیل کردن
circles U گرفتن احاطه کردن
embracing U در بر گرفتن بغل کردن
embraces U در بر گرفتن بغل کردن
engages U گرفتن استخدام کردن
engage U گرفتن استخدام کردن
to smell out U گرفتن وپیدا کردن
surrender U پس گرفتن و تبدیل کردن
surrendered U پس گرفتن و تبدیل کردن
hunt down U دنبال کردن و گرفتن
abalienate U منتقل کردن پس گرفتن
embraced U در بر گرفتن بغل کردن
obtained U فراهم کردن گرفتن
obtained U گرفتن یا دریافت کردن
obtains U فراهم کردن گرفتن
circled U گرفتن احاطه کردن
obtains U گرفتن یا دریافت کردن
strike root U ریشه کردن گرفتن
circling U گرفتن احاطه کردن
bevel U پخ کردن لبه گرفتن
obtain U گرفتن یا دریافت کردن
obtain U فراهم کردن گرفتن
circle U گرفتن احاطه کردن
fog U تیره کردن مه گرفتن
to fill up U گرفتن تکمیل کردن
fogs U تیره کردن مه گرفتن
to scramble for something U هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
passed U سبقت گرفتن از خطور کردن
follow through U گرفتن زه پس از رها کردن تیر
mourns U ماتم گرفتن گریه کردن
occupy U مشغول کردن به کار گرفتن
mourned U ماتم گرفتن گریه کردن
holds U دریافت کردن گرفتن توقف
hold U دریافت کردن گرفتن توقف
occupying U مشغول کردن به کار گرفتن
passes U سبقت گرفتن از خطور کردن
borrows U وام گرفتن اقتباس کردن
bathed U ابتنی کردن حمام گرفتن
bath U ابتنی کردن حمام گرفتن
rise U ترقی کردن سرچشمه گرفتن
rises U ترقی کردن سرچشمه گرفتن
frame U چارچوب گرفتن طرح کردن
occupies U مشغول کردن به کار گرفتن
gather U نتیجه گرفتن استباط کردن
gathered U نتیجه گرفتن استباط کردن
mourn U ماتم گرفتن گریه کردن
borrow U وام گرفتن اقتباس کردن
borrowed U وام گرفتن اقتباس کردن
run down <idiom> U انتقاد کردن ،ایراد گرفتن
to set a U اندازه گرفتن باطل کردن
hug U بغل کردن محکم گرفتن
hugged U بغل کردن محکم گرفتن
hugging U بغل کردن محکم گرفتن
hugs U بغل کردن محکم گرفتن
fined U جریمه گرفتن از صاف کردن
wailing U ناله کردن ماتم گرفتن
jest U ببازی گرفتن شوخی کردن
jests U ببازی گرفتن شوخی کردن
resign U کناره گرفتن تفویض کردن
to split the difference U میانه را گرفتن مصالحه کردن
ingurgitate U فرا گرفتن زیاد پر کردن
employed U مشغول کردن بکار گرفتن
finest U جریمه گرفتن از صاف کردن
wails U ناله کردن ماتم گرفتن
employing U مشغول کردن بکار گرفتن
conclude U نتیجه گرفتن استنتاج کردن
to go to school to U یاد گرفتن یا تقلید کردن از
wailed U ناله کردن ماتم گرفتن
wail U ناله کردن ماتم گرفتن
overlie U قرار گرفتن خفه کردن
embeds U دور گرفتن جاسازی کردن
stack up U جمع کردن اندازه گرفتن
employ U مشغول کردن بکار گرفتن
embed U دور گرفتن جاسازی کردن
to run over U مرور کردن زیر گرفتن
employs U مشغول کردن بکار گرفتن
concludes U نتیجه گرفتن استنتاج کردن
resigns U کناره گرفتن تفویض کردن
to get to U شروع کردن دست گرفتن
take on U گرفتن کارگر هیاهو کردن
fine U جریمه گرفتن از صاف کردن
pass U سبقت گرفتن از خطور کردن
to release for a ransom U با گرفتن فدیه ازاد کردن
slur U مطلبی را حذف کردن طاس گرفتن
early weaning U از شیر گرفتن زودرس شیرسوز کردن
slurring U مطلبی را حذف کردن طاس گرفتن
slurred U مطلبی را حذف کردن طاس گرفتن
takle U به قلاب اویزان کردن با چنگک گرفتن
titrate U عیارچیزی را معین کردن عیار گرفتن
gets U حاصل کردن گرفتن گیر اوردن
get U حاصل کردن گرفتن گیر اوردن
getting U حاصل کردن گرفتن گیر اوردن
slurs U مطلبی را حذف کردن طاس گرفتن
overestimate U غلو کردن دست بالا گرفتن
fuss U ایراد گرفتن خرده گیری کردن
fussed U ایراد گرفتن خرده گیری کردن
track down a person U رد پای کسی را گرفتن و او رادستگیر کردن
fusses U ایراد گرفتن خرده گیری کردن
overestimated U غلو کردن دست بالا گرفتن
overestimates U غلو کردن دست بالا گرفتن
overestimating U غلو کردن دست بالا گرفتن
to mediate a result U وسیله گرفتن نتیجهای فراهم کردن
boot U خراب کردن توپ هنگام گرفتن ان
fussing U ایراد گرفتن خرده گیری کردن
To take an invevtory. U صورت برداری کردن ( موجودی گرفتن )
To pick up (to lose) the thread of conversation. U رشته سخن را بدست گرفتن ( گم کردن )
throttles U جلو را گرفتن جریان بنزین را کنترل کردن
appose U موردانتقاد و ایراد قرار گرفتن رسیدگی کردن
to bolt somebody out U [با قفل کردن] جلوی راه کسی را گرفتن
question U موضوع قضیه شکنجه کردن به منظوراقرار گرفتن
emplace U جا گذاشتن موضع گرفتن مستقر کردن یاشدن
questioned U موضوع قضیه شکنجه کردن به منظوراقرار گرفتن
questions U موضوع قضیه شکنجه کردن به منظوراقرار گرفتن
throttle U جلو را گرفتن جریان بنزین را کنترل کردن
throttling U جلو را گرفتن جریان بنزین را کنترل کردن
throttled U جلو را گرفتن جریان بنزین را کنترل کردن
environ U دورزدن دورکسی یا چیزی را گرفتن محاصره کردن
interfered U توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
interferes U توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
to make a long arm [برای برداشتن یا گرفتن چیزی دست دراز کردن]
floats U ذخیره کردن انرژی برای سرعت گرفتن پایانی
lionize U مورد توجه زیاد قرار گرفتن شیر کردن
integrates U یکی کردن تابعه اولیه چیزی را گرفتن اختلاط
bear arms U سلاح به دست گرفتن خود را به خدمت معرفی کردن
integrate U یکی کردن تابعه اولیه چیزی را گرفتن اختلاط
interfere U توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
to secure a debtby a mortagage U با گرفتن گرو بستانکاری خودرا ازدیگران تامین کردن
integrating U یکی کردن تابعه اولیه چیزی را گرفتن اختلاط
float U ذخیره کردن انرژی برای سرعت گرفتن پایانی
floated U ذخیره کردن انرژی برای سرعت گرفتن پایانی
tackles U از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1گج
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1meaning of taking law
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com