English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
foliate mask U صورت مجسمه انسان
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
statuesque U شبیه مجسمه سبک مجسمه
anthropo U پیشوند بمعانی >انسان < و > جنس انسان <
anthrop U پیشوند بمعانی > انسان < و > جنس انسان <
artificial intelligence U طراحی برنامههای کامپیوتری که ازهوش انسان و توابع تصمیم گیری تقلید میکند و ارائه کننده دلایل پایه و خصوصیات انسان است
intelligence U طراحی برنامههای کامپیوتری که ازهوش انسان و توابع تصمیم گیری تقلید میکند و ارائه کننده دلایل پایه و خصوصیات انسان است
inventory U از چیزی صورت برداشتن صورت ریز مواد اولیه موجودی انبار صورت تحریرترکه متوفی
id U مجموع تمایلات انسان که نفس یا شخصیت انسان و تمایلات شهوانی وجنسی ازان ناشی میشود
anthropography U علم ساختمان بدن انسان رشتهای از علم انسان شناسی که درباره تاثیراوضاع جغرافیایی بر روی نژادها صحبت میکند
feelings indigenous to man U احساسات طبیعی انسان احساساتی که در انسان بومی یا طبیعی هستند
Neanderthal U وابسته به انسان غارنشین وابسته به انسان وحشی واولیه
sculptor work U مجسمه
image U مجسمه
images U مجسمه
statues U مجسمه
image U مجسمه
statue U مجسمه
locals U چاپگری که به صورت فیزیکی به کامپیوتر وصل است و نه به صورت منبع اشتراکی در شبکه
local U چاپگری که به صورت فیزیکی به کامپیوتر وصل است و نه به صورت منبع اشتراکی در شبکه
mannequins U مجسمه چوبی
sculptures U مجسمه سازی
sculpture U مجسمه سازی
mannequin U مجسمه چوبی
acropodium U پایهء مجسمه
statuettes U مجسمه کوچک
footpath U پایه مجسمه
statuette U مجسمه کوچک
plaster of Paris U گچ مجسمه سازی
entablement U سکوی مجسمه
statue of liberty U مجسمه ازادی
sphinxes U مجسمه ابوالهول
sculpturesque U شبیه مجسمه
statuary U مجسمه سای
sphinx مجسمه ابوالهول
antique statue U مجسمه عتیقه
images U مجسمه شکل
image U مجسمه شکل
imagery U شکل و مجسمه
footpaths U پایه مجسمه
printer U وسیلهای که داده ورودی به صورت الکتریکی را به صورت قابل خواندن چاپ شده تبدیل میکند
printers U وسیلهای که داده ورودی به صورت الکتریکی را به صورت قابل خواندن چاپ شده تبدیل میکند
entablement U صفحه زیر مجسمه
plinths U ازاره پایه مجسمه
insculp U مجسمه سازی کردن
sculptors U مجسمه ساز حجار
sculptor U مجسمه ساز حجار
idol U خدای دروغی مجسمه
caryatid U ستونی که مجسمه زن باشد
taille U شکل وساخت مجسمه
pedestals U پایه مجسمه شالوده
pedestal U پایه مجسمه شالوده
plastic U پلاستیک مجسمه سازی
busted U مجسمه نیم تنه
figurin U مجسمه سفالین رنگی
banderol U [نوار تزئینی مجسمه]
banderole U [نوار تزئینی مجسمه]
sculptress U مجسمه ساز حجار
socle U پایه ستون یا مجسمه
waxworks U مجسمه سازی ازموم
waxwork U مجسمه سازی ازموم
bust U مجسمه نیم تنه
plinth U ازاره پایه مجسمه
figurines U مجسمه سفالین رنگی
figurine U مجسمه سفالین رنگی
muscling U در پیکرنگاری و مجسمه سازی
busts U مجسمه نیم تنه
busting U مجسمه نیم تنه
busts U مجسمه نیم تنه بالاتنه
pedestals U پایه ستون یا مجسمه یا چراغ
statuesque U خوش هیکل مجسمه وار
telamon U ستونی که مجسمه مرد باشد
statuary U مجسمه ساز هیکل تراشی
sculpturesque U ساخته شده بشکل مجسمه
busted U مجسمه نیم تنه بالاتنه
busting U مجسمه نیم تنه بالاتنه
bust U مجسمه نیم تنه بالاتنه
pedestal U پایه ستون یا مجسمه یا چراغ
plastic bubble keyboard U صفحه کلید که کلیدهای آن به صورت حبابهای کوچک روی ورقه پلاستیکی هستند که در صورت انتخاب مدار را کامل می کنند
packets U روش ارسال داده روی شبکه گسترده به صورت بستههای کوچک که بعدا به صورت درست سوار می شوند در مرحله دریافت
packet U روش ارسال داده روی شبکه گسترده به صورت بستههای کوچک که بعدا به صورت درست سوار می شوند در مرحله دریافت
paris doll U مجسمه برای ازمایش جامه زنانه
Make sure the statuette doesnt topple over . U هوای مجسمه را داشته باش که نیافتد
caster for pedestal U چرخ پایه [میز یا مجسمه یا چراغ]
numeric U که در بسیاری صفحه کلیدهای کامپیوتر به صورت گروه جداگانه برای واد کردن حجم زیادی از داده به صورت اعداد به کار می رود
acroter U انتهای پایهء مجسمه کنگرههای زینتی عمارات
cynocephalus U [مجسمه حیوانی با بدن میمون و سری شبیه سگ]
the statue was well niched U مجسمه خوب در دیوارجا داده شده بود
corpe U [برآمدگی در مجسمه سازی سبک گوتیک به شکل برگ]
Liberty U [مجسمه زن نماد آزادی که توسط هنرمندان فرانسوی ساخته شد.]
acrolith U [مجسمه ای که سر و دست و پای آن سنگی و بقیه چوبی است.]
figure head مجسمه ای که بر دماغه کشتی نصب میکنند [رئیس پوشالی]
acrolithus U [مجسمه ای که سر و دست و پای آن سنگی و بقیه چوبی است.]
corp U [برآمدگی در مجسمه سازی سبک گوتیک به شکل برگ]
barrage jamming U تولید پارازیت به صورت پرده ممانعتی پخش پارازیت به صورت توده وسیع
watt U واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
watts U واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
discretionary U آنچه در صورت نیاز لازم و در صورت عدم نیاز زیادی باشد
His sculptures blend into nature as if they belonged there. U مجسمه های او به طبیعت طوری آمیخته میشوند انگاری که آنها به آنجا تعلق دارند.
rom U دیسک پلاستیکی کوچک که به عنوان قطعه ROM با فرفیت بالا استفاده میشود. داده به صورت دودویی ذخیره میشود به صورت سوراخهای حکاکی شده روی سطح آن که سپس توسط لیزر خوانده می شوند
chargeable accessions U استخدام به صورت پرسنل کادر استخدام به صورت پیمانی
line astern U صورت بندی ستون هوایی صورت بندی یک ستونه
man U انسان
mans U انسان
human beings U انسان
human being U انسان
mortal U انسان
mortals U انسان
homosapiens U انسان
loard of creation U انسان
homo U انسان
in human shape U انسان
humanitarian U انسان گرایانه
misanthropes U انسان گریز
the outward man U انسان فاهر
egalitarian U طرفدارتساوی انسان
humankind U نوع انسان
anthropologist U انسان شناس
atomy U اسکلت انسان
cannibalism U ادمخواری انسان
humanoid U شبیه انسان
misanthrope U انسان گریز
hominid U جنس انسان
palms U کف دست انسان
rumps U کفل انسان
homo economicus U انسان اقتصادی
rump U کفل انسان
subhuman U مادون انسان
palm U کف دست انسان
dewlap U غبغب انسان
The human body U بدن انسان
dewlaps U غبغب انسان
anthropomorphic U شبیه انسان
superhuman U برتر از انسان
homo faber U انسان ابزارساز
humanoids U شبیه انسان
kindlity U انسان وار
infrahuman U پایین تر از انسان
infrahuman U مادون انسان
manward U بطرف انسان
humanist U انسان گرا
anthropology U انسان شناسی
anthropoid U شبه انسان
anthropoid U انسان نما
human nature U طبیعت انسان
mankind U نوع انسان
voices U صدای انسان
humanly U مثل انسان
eudemonology U گفتاردرسعادت انسان
voicing U صدای انسان
voice U صدای انسان
bods U بدن انسان
anthropocentrism U انسان محوری
bod U بدن انسان
economic man U انسان اقتصادی
pithecanthrope U انسان میمونی
anthropomorphism U انسان انگاری
homosapiens U نوع انسان
godman U انسان خداوار
homo politicus U انسان اجتماعی
heidelberg man U انسان هایدلبرگ
human movement U حرکت انسان
misanthropy U انسان بیزاری
humansit U انسان دوست
anthropoids U انسان نما
brisket U سینه انسان
marginal man U انسان حاشیهای
anthropoids U شبه انسان
anthropophobia U انسان هراسی
primitive U انسان اولیه
dat U سیستم ضبط صورت به صورت اطلاعات دیجیتال روی نوار مغناطیسی که تولید مجدد با کیفیت بالا دارد ونیز نوار با فرفیت بالا برای سیستم پشتیبانی
theophany U فهور خدابه انسان
theophany U تجلی خدا به انسان
trunks U خرطوم بینی انسان
humankind U بشریت نژاد انسان
trunk U خرطوم بینی انسان
superman U موجود مافوق انسان
feces U مدفوع انسان وحیوان
buff U جلا پوست انسان
ethos U صفات وشخصیت انسان
manxman U اهل جزیره انسان
varmint U انسان یاحیوان مزاحم
varment U انسان یاحیوان مزاحم
man trap U دام برای انسان
cultural anthropology U انسان شناسی فرهنگی
buffs U جلا پوست انسان
man of mould U انسان خاکی یا فانی
equalitarian U طرفدار تساوی انسان
anthropomorphic U دارای شکل انسان
prehuman U پیش از پیدایش انسان
homo sapiens U انسان اندیشه ورز
neoanthropic U وابسته به انسان جدید
aped U میمون انسان نما
anthropology U علم انسان شناسی
ape U میمون انسان نما
apes U میمون انسان نما
aping U میمون انسان نما
hypomorph U انسان سرگرد وپاکوتاه
misanthropic U مربوط به انسان گریزی
homosapiens U نام علمی انسان
physical anthropology U انسان شناسی جسمانی
hu man U وابسته ب ه انسان بشری
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com