Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to take an inventory of
U
صورت دارایی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
inventory
U
صورت دارایی موجودی
draw up inventory
U
تنظیم صورت دارایی
Other Matches
economizing
U
صرفه جویی در دارایی حداکثر استفاده را از دارایی موجود کردن
foreign attachment
U
توقیف دارایی شخص بیگانه یاغائب ازمحل دارایی
he inherited a large fortune
U
دارایی زیادی بمیراث برد دارایی زیادی به او رسید
inventory
U
از چیزی صورت برداشتن صورت ریز مواد اولیه موجودی انبار صورت تحریرترکه متوفی
finance
U
رسته دارایی دارایی
financing
U
رسته دارایی دارایی
financed
U
رسته دارایی دارایی
finances
U
رسته دارایی دارایی
local
U
چاپگری که به صورت فیزیکی به کامپیوتر وصل است و نه به صورت منبع اشتراکی در شبکه
locals
U
چاپگری که به صورت فیزیکی به کامپیوتر وصل است و نه به صورت منبع اشتراکی در شبکه
printer
U
وسیلهای که داده ورودی به صورت الکتریکی را به صورت قابل خواندن چاپ شده تبدیل میکند
printers
U
وسیلهای که داده ورودی به صورت الکتریکی را به صورت قابل خواندن چاپ شده تبدیل میکند
plastic bubble keyboard
U
صفحه کلید که کلیدهای آن به صورت حبابهای کوچک روی ورقه پلاستیکی هستند که در صورت انتخاب مدار را کامل می کنند
packets
U
روش ارسال داده روی شبکه گسترده به صورت بستههای کوچک که بعدا به صورت درست سوار می شوند در مرحله دریافت
packet
U
روش ارسال داده روی شبکه گسترده به صورت بستههای کوچک که بعدا به صورت درست سوار می شوند در مرحله دریافت
numeric
U
که در بسیاری صفحه کلیدهای کامپیوتر به صورت گروه جداگانه برای واد کردن حجم زیادی از داده به صورت اعداد به کار می رود
portfolios
U
دارایی
property
U
دارایی
estate
U
دارایی
estates
U
دارایی
asset
U
دارایی
means
U
دارایی
pursing
U
دارایی
possession
U
دارایی
purses
U
دارایی
pursed
U
دارایی
financing
U
دارایی
finances
U
دارایی
financed
U
دارایی
purse
U
دارایی
finance
U
دارایی
holding
U
دارایی
fortunes
U
دارایی
portfolio
U
دارایی
wealth
U
دارایی
fortune
U
دارایی
circulating asset
U
دارایی در گردش
current assets
U
دارایی جاری
current asset
U
دارایی جاری
thing
U
اسباب دارایی
finance officer
U
افسر دارایی
ministry of f.
U
وزارت دارایی
equities
U
دارایی شرکاء
circulating asset
U
دارایی جاری
weal
U
ثروت دارایی
weals
U
ثروت دارایی
Chancellors of the Exchequer
U
وزیر دارایی
Chancellor of the Exchequer
U
وزیر دارایی
fortune
U
دارایی ثروت
assets and equities
U
دارایی ودیون
capital goods
U
دارایی ثابت
fortunes
U
دارایی ثروت
cham cell or of the e.
U
وزیر دارایی
finance ministry
U
وزارت دارایی
assets
U
مایملک دارایی
possession
U
دارایی متصرفات
installation property
U
دارایی قسمت
money bag
U
دارایی دولت
intendant
U
پیشکار دارایی
property tax
U
مالیات دارایی
private property
U
دارایی شخصی
liabilities and assets
U
بدهی و دارایی
personalty
U
دارایی شخصی
personal state
U
دارایی منقول
personal chattels
U
دارایی منقول
hereditament
U
دارایی غیرمنقول
finance office
U
اداره دارایی
inventory
U
دفتر دارایی
temporality
U
دارایی دینوی
equity
U
دارایی شرکاء
the furniture of ones pocket
U
دارایی جیب
hab
U
داشتن دارایی
financial agency
U
اداره دارایی
barrage jamming
U
تولید پارازیت به صورت پرده ممانعتی پخش پارازیت به صورت توده وسیع
jointure
U
دارایی مشترک زن و شوهر
financing
U
قسمت مالی یا دارایی
financed
U
قسمت مالی یا دارایی
belonging
U
متعلقات واموال دارایی
personal chattels
U
دارایی شخصی منقول
disinvestment
U
خرج دارایی بی چیزی
private property
U
دارایی شخصی بلامعارض
to come into a property
U
دارایی را بدست اوردن
personal property
U
دارایی شخصی منقول
finances
U
قسمت مالی یا دارایی
immovable
U
دارایی غیر منقول
property book
U
دفتر دارایی یکان
hereditaments
U
دارایی غیر منقول
finance
U
قسمت مالی یا دارایی
hotch
U
سرجمع کردن دارایی
dedicated assets
U
دارایی وقف شده
church warden
U
متصدی دارایی کلیسا
paraphernal
U
وابسته به دارایی شخصی زن
real account
U
حساب دارایی غیرمنقول
real property
U
دارایی غیر منقول
capital account
U
حساب دارایی وسرمایه
holding
U
دراختیار داشتن دارایی
watt
U
واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
watts
U
واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
discretionary
U
آنچه در صورت نیاز لازم و در صورت عدم نیاز زیادی باشد
appreciations
U
افزایش ارزش دارایی و موجودی
appreciation
U
افزایش ارزش دارایی و موجودی
The ministry of economic affairs and finance
U
وزارت امور اقتصاد و دارایی
assets
U
ابزار تجهیزات مایملک و دارایی
chattel
U
مال منقول دارایی شخصی
contents of a vessel
U
دارایی یامحتویات فرف مظروف
to sell up a debtor
U
دارایی بدهکاری راگروکشیدن وفروختن
realty
U
دارایی غیر منقول ملک
impropriator
U
تفریط کننده دارایی کلیسا
realty
U
دارایی غیرمنقول و نمائات و منضمات ان
state of in her itance
U
ملک یا دارایی قابل توارث
benefical owner of an estate
U
مالک بهره برداریک دارایی
installation property book
U
دفتر دارایی قسمت یا یکان
inventorial
U
مربوط به دفتر دارایی فهرستی
inventory reconciliation
U
تطابق موجودی با دارایی یکان
heir in tail
U
وارث دارایی حبس شده
i parted from
U
تمام ان دارایی یا مال را ازدست دادم
finance
U
علم دارایی تهیه پول کردن
financed
U
علم دارایی تهیه پول کردن
financing
U
علم دارایی تهیه پول کردن
capitalization unit
U
هزینهای که صرف دارایی ثابت میشود
finances
U
علم دارایی تهیه پول کردن
jus mariti
U
حق مرد نسبت به دارایی منقول زنش
sell up a debtor
U
دارایی بدهکاری را گرو کشیدن و فروختن
heirlooms
U
دارایی منقولی که بارث رسیده باشد
heirloom
U
دارایی منقولی که بارث رسیده باشد
adventitious property
U
دارایی که بطورغیر مستقیم به ارث برسد
all that property
U
تمام ان دارایی یامال داازدست دادم
insured
U
کسی که زندگی و دارایی اش بیمه شده باشد
impropriation
U
دادنی دارایی کلیسا و مانند ان بغیر روحانیون
capitalized expense
U
در ضمن اصل دارایی نیز منظور میشود
hotchpot
U
سرجمع کردن دارایی رویهم ریختن اموال
capital assets
U
دارایی طویل المده اعم ازمالی واعتباری
to make a f.
U
دارایی یاثروت بهم زدن متمول شدن
chancery
U
مقام وزارت دارایی دفتر مهردار سلطنتی
parapherna
U
بخشی از دارایی زن که جزوجهیزیه نبود بلکه در اختیارخود زن بود
dowager
U
بیوه زنی که دارایی ازشوهرش به او ارث رسیده باشد
dowagers
U
بیوه زنی که دارایی ازشوهرش به او ارث رسیده باشد
onerous property
U
دارایی یا ملکی که مستلزم انجام تعهد یا التزامی است
levy a sum on a person's property
U
به منظور تامین مدعی به دارایی کسی را توقیف کردن
an insolvent estate
U
دارایی یا ملکی که برای پرداخت بدهی بسنده نباشد
rom
U
دیسک پلاستیکی کوچک که به عنوان قطعه ROM با فرفیت بالا استفاده میشود. داده به صورت دودویی ذخیره میشود به صورت سوراخهای حکاکی شده روی سطح آن که سپس توسط لیزر خوانده می شوند
chargeable accessions
U
استخدام به صورت پرسنل کادر استخدام به صورت پیمانی
line astern
U
صورت بندی ستون هوایی صورت بندی یک ستونه
asset
U
جمع دارایی شخص که بایستی بابت دیون او پرداخت گردد
current liability
U
اقلامی از بدهی که پرداخت انها از محل دارایی جاری باشد
paraphernalia
U
دارایی شخصی زن که بعد ازمرگ شوهر علاوه بر جهیزیه و منضمات ان به وی می رسد
assessed value
U
ارزشی که به منظور خاص برای یکی از اقلام دارایی معین میشود
dat
U
سیستم ضبط صورت به صورت اطلاعات دیجیتال روی نوار مغناطیسی که تولید مجدد با کیفیت بالا دارد ونیز نوار با فرفیت بالا برای سیستم پشتیبانی
dower
U
درCL این مقدار معادل ثلث کل دارایی مرد اعم از اعیان وعرصه است که به طریق عمری به زوجه اش واگذار میشود
accelerated depreciation
U
استهلاک زودرس
[روش استهلاک دارایی در مدتی کمتر از زمان مقرر]
current maturity
U
قیمت دفتری دارایی در موقع فروش یا تبدیل مظنه روز نرخ روز
basics
U
بخشی از سرویس ISDN که شامل دو کانال انتقال داده است . که داده را به صورت کیلو بایت در ثانیه ارسال میکند و یک کانال کنترلی دارد که میتواند اطلاعات کنترلی جانبی را به صورت کیلو بایت در ثاینه منتقل کند
basic
U
بخشی از سرویس ISDN که شامل دو کانال انتقال داده است . که داده را به صورت کیلو بایت در ثانیه ارسال میکند و یک کانال کنترلی دارد که میتواند اطلاعات کنترلی جانبی را به صورت کیلو بایت در ثاینه منتقل کند
approach formation
U
صورت بندی تقرب به باند صورت بندی تقرب به دشمن
automatic programming
U
روندی که طی ان کامپیوتر به صورت خودکار برنامه مبدابه زبان برنامه نویسی را به برنامه مقصد به کد ماشین ترجمه میکند برنامه نویسی به صورت خودکار برنامه سازی خودکار
escheat
U
حق تصرف دارایی متوفی ازطرف دولت یا پادشاه درموردی که متوفی بی وارث یابی وصیت مرده باشد مصادره کردن
current ratio
U
نسبت دارایی موجود به بدهی موجود
inventory control
U
کنترل ذخایرموجودی انبار کنترل دارایی
capital gain
U
منافع حاصل از فروش یاتعویض اقلام دارایی به قیمتی بیش از ارزش دفتری اضافه ارزش سرمایه سرمایه باز یافته
he was proud of his wealth
U
بدارایی خود مغرور بود مست دارایی خود بود
formed
U
صورت
rosters
U
صورت
version
U
صورت
forms
U
صورت
medal
U
صورت
medals
U
صورت
providing
U
در صورت
roster
U
صورت
versions
U
صورت
figures
U
صورت
physiognomies
U
صورت
physiognomy
U
صورت
image
U
صورت
images
U
صورت
form
U
صورت
effigy
U
صورت
hues
U
صورت
rolled
U
صورت
freckle
U
لک صورت
facies
U
صورت
roll
U
صورت
conformer
U
هم صورت
conformational isomers
U
هم صورت
coat card
U
صورت
hue
U
صورت
rolls
U
صورت
mazard
U
صورت
effigies
U
صورت
figure
U
صورت
figuring
U
صورت
kalendar
U
صورت
constellation
U
صورت
constellations
U
صورت
phases
U
صورت
phased
U
صورت
phase
U
صورت
circumstantially
U
در صورت
statements
U
صورت
listings
U
صورت
shape
U
صورت
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com