Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
difference tone
U
صورت افتراقی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
inventory
U
از چیزی صورت برداشتن صورت ریز مواد اولیه موجودی انبار صورت تحریرترکه متوفی
differential
U
افتراقی
differentials
U
افتراقی
discriminant validity
U
اعتبار افتراقی
differential reinforcement
U
تقویت افتراقی
differential threshold
U
استانه افتراقی
discriminal process
U
فرایند افتراقی
discriminatory response
U
پاسخ افتراقی
discriminated operant
U
کنش گر افتراقی
discriminal dispersion
U
پراکندگی افتراقی
differential diagnosis
U
تشخیص افتراقی
differential psychology
U
روانشناسی افتراقی
discrimination learning
U
یادگیری افتراقی
differential sensitivity
U
حساسیت افتراقی
differential validity
U
اعتبار افتراقی
discriminative stimulus
U
محرک افتراقی
differential scoring
U
نمره گذاری افتراقی
differential conditioning
U
شرطی سازی افتراقی
differential prediction
U
پیش بینی افتراقی
discriminated operant
U
رفتار عامل افتراقی
multiple differential prediction
U
پیش بینی افتراقی چند متغیری
local
U
چاپگری که به صورت فیزیکی به کامپیوتر وصل است و نه به صورت منبع اشتراکی در شبکه
locals
U
چاپگری که به صورت فیزیکی به کامپیوتر وصل است و نه به صورت منبع اشتراکی در شبکه
printers
U
وسیلهای که داده ورودی به صورت الکتریکی را به صورت قابل خواندن چاپ شده تبدیل میکند
printer
U
وسیلهای که داده ورودی به صورت الکتریکی را به صورت قابل خواندن چاپ شده تبدیل میکند
plastic bubble keyboard
U
صفحه کلید که کلیدهای آن به صورت حبابهای کوچک روی ورقه پلاستیکی هستند که در صورت انتخاب مدار را کامل می کنند
packets
U
روش ارسال داده روی شبکه گسترده به صورت بستههای کوچک که بعدا به صورت درست سوار می شوند در مرحله دریافت
packet
U
روش ارسال داده روی شبکه گسترده به صورت بستههای کوچک که بعدا به صورت درست سوار می شوند در مرحله دریافت
numeric
U
که در بسیاری صفحه کلیدهای کامپیوتر به صورت گروه جداگانه برای واد کردن حجم زیادی از داده به صورت اعداد به کار می رود
barrage jamming
U
تولید پارازیت به صورت پرده ممانعتی پخش پارازیت به صورت توده وسیع
watt
U
واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
watts
U
واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
discretionary
U
آنچه در صورت نیاز لازم و در صورت عدم نیاز زیادی باشد
rom
U
دیسک پلاستیکی کوچک که به عنوان قطعه ROM با فرفیت بالا استفاده میشود. داده به صورت دودویی ذخیره میشود به صورت سوراخهای حکاکی شده روی سطح آن که سپس توسط لیزر خوانده می شوند
line astern
U
صورت بندی ستون هوایی صورت بندی یک ستونه
chargeable accessions
U
استخدام به صورت پرسنل کادر استخدام به صورت پیمانی
dat
U
سیستم ضبط صورت به صورت اطلاعات دیجیتال روی نوار مغناطیسی که تولید مجدد با کیفیت بالا دارد ونیز نوار با فرفیت بالا برای سیستم پشتیبانی
basic
U
بخشی از سرویس ISDN که شامل دو کانال انتقال داده است . که داده را به صورت کیلو بایت در ثانیه ارسال میکند و یک کانال کنترلی دارد که میتواند اطلاعات کنترلی جانبی را به صورت کیلو بایت در ثاینه منتقل کند
basics
U
بخشی از سرویس ISDN که شامل دو کانال انتقال داده است . که داده را به صورت کیلو بایت در ثانیه ارسال میکند و یک کانال کنترلی دارد که میتواند اطلاعات کنترلی جانبی را به صورت کیلو بایت در ثاینه منتقل کند
approach formation
U
صورت بندی تقرب به باند صورت بندی تقرب به دشمن
automatic programming
U
روندی که طی ان کامپیوتر به صورت خودکار برنامه مبدابه زبان برنامه نویسی را به برنامه مقصد به کد ماشین ترجمه میکند برنامه نویسی به صورت خودکار برنامه سازی خودکار
hues
U
صورت
medal
U
صورت
phases
U
صورت
kalendar
U
صورت
physiognomies
U
صورت
list
U
صورت
slips
U
صورت
hue
U
صورت
slip
U
صورت
physiognomy
U
صورت
formed
U
صورت
forms
U
صورت
image
U
صورت
images
U
صورت
constellations
U
صورت
form
U
صورت
effigy
U
صورت
versions
U
صورت
face
U
صورت
faces
U
صورت
figure
U
صورت
version
U
صورت
facies
U
صورت
figuring
U
صورت
figures
U
صورت
effigies
U
صورت
constellation
U
صورت
statement
U
صورت
filed
U
صورت
visage
U
رو صورت
visages
U
رو صورت
circumstantially
U
در صورت
roll
U
صورت
shape
U
صورت
shapes
U
صورت
file
U
صورت
rosters
U
صورت
invoice
U
صورت
statements
U
صورت
invoices
U
صورت
invoicing
U
صورت
coat card
U
صورت
roster
U
صورت
slipped
U
صورت
freckle
U
لک صورت
medals
U
صورت
rolled
U
صورت
listing
U
صورت
phased
U
صورت
phase
U
صورت
mazard
U
صورت
invoiced
U
صورت
conformational isomers
U
هم صورت
conformer
U
هم صورت
rolls
U
صورت
providing
U
در صورت
listings
U
صورت
clear text
U
به صورت کشف
normalized form
U
صورت هنجار
At any rate . In any case . Anyway .
U
درهر صورت
It didnt come off. It didnt take place.
U
صورت نگرفت
normal form
U
صورت هنجار
complement form
U
صورت متممی
constellations
U
صورت فلکی
statements
U
صورت وضعیت
complement form
U
صورت متمم
statements
U
صورت حساب
facial
U
مربوط به صورت
on the Q.T.
<idiom>
U
به صورت سری
ever
U
درهر صورت
court card
U
صورت :شاه
conditionality
U
صورت شرطی
semblance
U
صورت فاهر
in memory of
<idiom>
U
به صورت رایگان
crackling
U
صورت نمکی
bill of sale
U
صورت فروش
ever-
U
درهر صورت
bill of fare
U
صورت غذا
bills of fare
U
صورت غذا
a face-pack
U
ماسک صورت
normal form
U
صورت عادی
numerator
U
صورت کسر
face cream
U
کرم صورت
pictogram
U
صورت نگاشت
formation
U
صورت بندی
sales check
U
صورت فروش
outside appearance
U
صورت فاهر
sentential form
U
صورت جملهای
face card
U
ورق صورت
sick list
U
صورت بیماران
similitude
U
شباهت صورت
on foot
U
به صورت پیاده
standard form
U
صورت متعارف
stop list
U
صورت متخلفین
formalism
U
صورت گرایی
the brush
U
صورت گری
powders
U
پودر صورت
rosters
U
صورت کار
rosters
U
صورت نگهبانی
programme of work
U
صورت کارها
pictograph
U
صورت نگاره
archetypes
U
صورت ازلی
archetype
U
صورت ازلی
pictography
U
صورت نگاری
enumeration
U
صورت ریز
erythema
U
گل انداختن صورت
outward show
U
صورت فاهر
externallze
U
صورت فاهردادن
f.artery
U
شریان صورت
primordial image
U
صورت ازلی
proces verbal
U
صورت مجلس
roster
U
صورت نگهبانی
roster
U
صورت کار
powdering
U
پودر صورت
powder
U
پودر صورت
formed
U
صورت دیس
constellation
U
صورت فلکی
decrepitation
U
صورت نمکی
forms
U
صورت دیس
waveform
U
به صورت موج
white face
U
جانورسفید صورت
greasepaint
U
صورت گرتماشاخانه
BS
U
صورت فروش
face powder
U
پودر صورت
face powders
U
پودر صورت
faceless
U
بدون صورت
form
U
صورت دیس
apparitions
U
صورت وهمی
record
U
صورت مذاکرات
to put in to shape
U
سر و صورت دادن
to take an inventory of
U
صورت دارایی
transfiguration
U
تبدیل صورت
formulation
U
صورت بندی
serials
U
و به صورت سری
serial
U
و به صورت سری
unfigured
U
بی صورت ساده
processionize
U
صورت مجلس
veiling
U
تور صورت
apparition
U
صورت وهمی
statement
U
صورت وضعیت
put into practice
U
صورت گرفتن
put into effect
U
صورت گرفتن
list
U
صورت کردن
polls
U
صورت اراء
polled
U
صورت اراء
poll
U
صورت اراء
bring into being
U
صورت گرفتن
actualise
[British]
U
صورت دادن
actualize
U
صورت دادن
carry ineffect
U
صورت دادن
carry out
U
صورت دادن
implement
U
صورت دادن
impanel
U
در صورت نوشتن
imbody
U
صورت خارجی
put ineffect
U
صورت دادن
bill of material
U
صورت قطعات
make a reality
U
صورت گرفتن
fulfill
[American]
U
صورت گرفتن
execute
U
صورت گرفتن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com