English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (22 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
indemnify U صدمه زدن به غرامت دادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
indemnify U غرامت دادن به تامین مالی دادن به
compensation U غرامت عوض دادن
compensations U غرامت عوض دادن
purging U غرامت دادن جریمه دادن
pays U جبران کردن غرامت دادن کارسازی کردن مزد
paying U جبران کردن غرامت دادن کارسازی کردن مزد
pay U جبران کردن غرامت دادن کارسازی کردن مزد
gang up on someone <idiom> U دست به دست هم به کسی صدمه دادن
remunerations U غرامت
repayment U غرامت
fine U غرامت
fined U غرامت
finest U غرامت
bote U غرامت
compensation U غرامت
repayments U غرامت
compensations U غرامت
indemnities U غرامت
indemnity U غرامت
compensaion U غرامت
solatium U غرامت
penalties U غرامت
recompensed U غرامت
recompenses U غرامت
compensate some one losses U غرامت
considerations U غرامت
recompense U غرامت
recompensing U غرامت
compensatory amount U غرامت
consideration U غرامت
remuneration U غرامت
penalty U غرامت
loss of claim U فقدان غرامت
recompensed U غرامت پرداختن
compensations U غرامت تاوان
recompenses U غرامت پرداختن
damageable U غرامت بردار
recompensing U غرامت پرداختن
indemnitee U غرامت گیر
compensation U غرامت تاوان
indemnitor U غرامت پرداز
indemnification U پرداخت غرامت
indemnities U غرامت پرداختن
recompense U غرامت پرداختن
reparation U جبران غرامت
indemnify U غرامت پرداختن
letter of indemnity U غرامت نامه
war indemnity U غرامت جنگی
damage U غرامت ضرر
damage U خسارت غرامت
indemnificatory U غرامت امیز
indemnity U غرامت پرداختن
damage U غرامت معیوب کردن
ransoms U غرامت جنگی جزیه
indemnify U غرامت بیمه زیان
ransom U غرامت جنگی جزیه
cash collection voucher U سندپرداخت غرامت نقدی
solatium U غرامت برای ترضیه خاطر
harmfulness U صدمه
indemnity U صدمه
injury U صدمه
harm U صدمه
harmed U صدمه
indemnities U صدمه
harming U صدمه
scathe U صدمه
scot-free U بی صدمه
concussion U صدمه
shock U صدمه
tort U صدمه
hurt U صدمه
hurting U صدمه
hurtless U بی صدمه
hardship U صدمه
torts U صدمه
hardships U صدمه
casualties U صدمه
hurts U صدمه
casualty U صدمه
injuriousness U صدمه
harms U صدمه
maimed U صدمه
blow U صدمه
scot free U بی صدمه
blows U صدمه
displeasure U صدمه
shocks U صدمه
maiming U صدمه
maims U صدمه
maim U صدمه
shocked U صدمه
safe U صدمه نخورده
occupational hazards U صدمه شغلی
harming U صدمه زدن
damnify U صدمه زدن
occupational hazard U صدمه شغلی
disservice U صدمه بدخدمتی
concuss U صدمه زدن
bodily harm U صدمه جسمانی
scathe U صدمه زدن
safest U صدمه نخورده
safes U صدمه نخورده
hurts U صدمه اذیت
safer U صدمه نخورده
damage U صدمه دیدن
endamage U صدمه زدن
harmlessly U بدون صدمه
shocks U صدمه ضربت
hurtfulness U مضرت صدمه
offended U صدمه زدن
offend U صدمه زدن
harms U صدمه زدن
hurt U صدمه اذیت
shock U صدمه ضربت
harm U صدمه زدن
harmed U صدمه زدن
offends U صدمه زدن
mauled U صدمه زدن
mauling U صدمه زدن
mauls U صدمه زدن
lay hands on someone <idiom> U صدمه زدن
concussion U تصادم صدمه
hurting U صدمه اذیت
intact U صدمه ندیده
maul U صدمه زدن
unscathed U صدمه ندیده
shocked U صدمه ضربت
smart money U غرامت پولی که دولت بسربازان وملوانان زخمی ومصدوم میدهد
damage U صدمه دیدن ازون
conserved U از صدمه محفوظ داشتن
mar U صدمه زدن اسیب
marred U صدمه زدن اسیب
conserving U از صدمه محفوظ داشتن
conserves U از صدمه محفوظ داشتن
injured party U طرف صدمه دیده
injured parties U طرف صدمه دیده
conserve U از صدمه محفوظ داشتن
marring U صدمه زدن اسیب
malignant U زیان اور صدمه رسان
injuring U اذیت کردن صدمه زدن
injures U اذیت کردن صدمه زدن
let (someone) have it <idiom> U شخصی را به سختی صدمه زدن
damage U صدمه [شوخی] [اصطلاح روزمره]
injure U اذیت کردن صدمه زدن
nip U صدمه زدن دردناک بودن
nips U صدمه زدن دردناک بودن
miscarries U صدمه دیدن اشتباه کردن
nipped U صدمه زدن دردناک بودن
damaged in transit U صدمه دیده هنگام ترانزیت
miscarry U صدمه دیدن اشتباه کردن
miscarrying U صدمه دیدن اشتباه کردن
constructive total loss U صدمه کلی خسارت بنیانی
get back at <idiom> U صدمه زدن شخص ،برگشتن به چیزی
knock one's block off <idiom> U خیلی سخت به کسی صدمه زدن
hurting U اذیت کردن صدمه زدن اسیب
hurts U اذیت کردن صدمه زدن اسیب
hurt U اذیت کردن صدمه زدن اسیب
concussion U صدمه وتکان مغز که منجر به بیهوشی میشود
compounding a felony U سازش کردن در دعوی ناشی از جنایت با پرداخت مبلغی به عنوان غرامت به مجنی علیه یا قائم مقام او
purging a contempt of court U جریمه اهانت به دادگاه غرامت توهین به دادگاه
reducing U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reconstituted U برگرداندن فایل به وضعیت قبلی , ذخیره سازی فایل پس از خرابی یا صدمه
reconstitutes U برگرداندن فایل به وضعیت قبلی , ذخیره سازی فایل پس از خرابی یا صدمه
reconstitute U برگرداندن فایل به وضعیت قبلی , ذخیره سازی فایل پس از خرابی یا صدمه
reconstituting U برگرداندن فایل به وضعیت قبلی , ذخیره سازی فایل پس از خرابی یا صدمه
consents U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
concussive U ضربت زننده صدمه زننده
claim for indemnification U ادعای تضمین خسارت مطالبه پرداخت خسارت مطالبه پرداخت غرامت
ferries U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferry U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferried U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferrying U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
example is better than precept U نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
to sue for damages U عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
to put any one up to something U کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
defined U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defines U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defining U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
televising U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
shifted U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
televises U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televised U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
shifts U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
televise U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
formation U سازمان دادن نیرو تشکیل دادن صورت بندی
conducting U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducts U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
expanding U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expands U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
conduct U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
expand U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
shift U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
conducted U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
adjudges U با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com