Perdic | صافی هماهنگ کننده نور صافی تطبیق نور | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (19 milliseconds)	ارسال یک معنی جدید

Menu	English	Persian	Menu
	antivignetting filter U	صافی هماهنگ کننده نور صافی تطبیق نور

معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches

	absolute filter U	صافی میکرونی صافی میکروسکپی
	integrating filter U	صافی جمع کننده
	absolute filter U	صافی صد در صد
	limpidity U	صافی
	strainers U	صافی
	strainer U	صافی
	colanders U	صافی
	water filter U	صافی اب
	planeness U	صافی
	filters U	صافی
	defecator U	صافی
	oaleaceous U	صافی
	limpidity or limpidness U	صافی
	colander U	صافی
	filter U	صافی
	smoothness U	صافی
	pureness U	صافی
	line filter U	صافی خط
	leach U	صافی
	sleekness U	صافی
	filter bed U	صافی اب
	scumble U	صافی
	filter packing U	لایی صافی
	filters U	فیلتر صافی
	filter packing U	پوشش صافی
	filter network U	شبکه ی صافی
	filter paper U	کاغذ صافی
	filters U	صافی پالایه
	filter press U	صافی فشاری
	scratch filter U	صافی پیکاپ
	filterable U	صافی کردنی
	filtrable U	صافی کردنی
	glassiness U	صافی زلالی
	gravel filter U	صافی شنی
	gas mask canister U	صافی گاز
	filter characteristic U	مشخصه صافی
	filter chock U	چوک صافی
	frequency filter U	صافی فرکانس
	filter circuit U	مدار صافی
	filter crystal U	کریستال صافی
	nominal filter U	صافی میکرونی
	filter disc U	قرص صافی
	filter disk U	قرص صافی
	filter flask U	بالن صافی
	noise filter U	صافی همهمه
	filter layer U	لایه صافی
	fineness U	موشکافی صافی
	killer stage U	صافی رنگ
	filter capacitor U	خازن صافی
	filter bed U	صافی شنی
	filter U	فیلتر صافی
	interference eliminator U	صافی تداخل
	filter condenser U	خازن صافی
	filter U	صافی پالایه
	interference filter U	صافی تداخل
	interference filter U	صافی پارازیت
	fuel filter U	صافی بنزین
	fuel filter U	صافی سوخت
	filtration U	از صافی گذراندن
	gloss U	صافی براقی
	filrate U	از صافی گذشتن
	filrate U	از صافی گذراندن
	filter add U	کمک صافی
	color killer U	صافی رنگ
	filter curve U	منحنی صافی
	porous filter U	صافی متخلخل
	light filter U	صافی نور
	oil filter U	صافی روغن
	absorbent filter U	صافی جذب
	line filter U	صافی همهمه
	electric filter U	صافی الکتریکی
	line filter U	صافی شبکه
	edge fillter U	صافی چاکدار
	accelofilter U	صافی سریع
	filtering U	از صافی گذراندن
	petrol filter U	صافی بنزین
	suction filter U	صافی مکنده
	differentiating filter U	صافی ممیز
	acoustic filter U	صافی صوتی
	purity U	صافی پاکدامنی
	crystal filter U	صافی بلورین
	serenity U	بی سر وصدایی صافی
	leach U	از صافی گذراندن
	break even U	صافی درامدن
	leach U	صافی کردن
	polarizing filter U	صافی قطبی
	band screen U	صافی مخازن
	flexible oil filter line U	لوله صافی روغن
	serene U	صافی صاف کردن
	strainer well U	چاه صافی دار
	low pass filter U	صافی پایین گذر
	low frequency filter U	صافی فرکانس پایین
	filtrate U	مایع زیر صافی
	impedance transforming filter U	صافی تبدیل امپدانس
	band pass U	صافی میان گذر
	band stop U	صافی میان نگذر
	narrow band filter U	صافی فلزات باریک
	filter stick U	لوله صافی دار
	infltrate U	از سوراخهای صافی گذراندن
	high pass filter U	صافی بالا گذر
	power line filter U	صافی جریان برق
	filter insert U	دریچه یا مدخل صافی
	nominal filter U	صافی به اندازه عبور معین
	lawn U	مرغزار باپارچه صافی کردن
	diesel fuel oil filter U	صافی سوخت موتور دیزل
	intermediate frequency band filter U	صافی باند فرکانس میانی
	lawns U	مرغزار باپارچه صافی کردن
	low pass acoustical filter U	صافی پایین گذر صوتی
	band pass filter circuit U	مدار صافی باند پاس
	high pass acoustical filter U	صافی صوتی بالا گذر
	fluted filter paper U	کاغذ صافی چین دار
	leachate U	مایعی که از صافی گرفته شده [شیمی]
	leach [liquid formed by leaching] U	مایعی که از صافی گرفته شده [شیمی]
	hypostyle hall U	[اتاق بزرگ با سقف صافی که ردیفی از ستون ها در آن قرار دارد.]
	Indian summers U	هوای ارام و خشک و صافی که در اواخر پاییز در شمال ایالات متحده امریکامشاهده میشود
	Indian summer U	هوای ارام و خشک و صافی که در اواخر پاییز در شمال ایالات متحده امریکامشاهده میشود
	fire coordination U	هماهنگ کردن اتش تطبیق کردن اتشها
	coordinator U	هماهنگ کننده
	coordinator U	هم اهنگ کننده هماهنگ کننده
	coordinating authority U	مقام هماهنگ کننده
	sequence valve U	شیر هماهنگ کننده
	autosyn U	هماهنگ کننده خودکار
	antialiasing U	تکنیک افزایش دقت نمایش گرافیک کامپیوتری یک روش بکارگیری صافی که باعث فهور خطها و لبههای صاف در محل تصویر صفحه نمایش میشود
	area coordination group U	گروه هماهنگ کننده عملیات منطقه
	adapter U	تطبیق کننده
	coordinator U	تطبیق کننده
	fire support coordination U	هماهنگ کردن پشتیبانی اتش تطبیق پشتیبانی اتش
	cullender U	صافی- ابکش- پالودن-ابکش کردن- صاف کردن
	homing adaptor U	تطبیق کننده مسیر پروازهواپیما با جهت امواج راداریا ایستگاه کنترل
	synchronises U	هماهنگ کردن هماهنگ شدن
	synchronize U	هماهنگ کردن هماهنگ شدن
	synchronised U	هماهنگ کردن هماهنگ شدن
	synchronizes U	هماهنگ کردن هماهنگ شدن
	synchronising U	هماهنگ کردن هماهنگ شدن
	market socialism U	سوسیالیسم مبتنی بر بازار سیستم اقتصادی که در ان وسایل تولید در مالکیت عمومی بوده اما نیروهای بازار در این سیستم مکانیسم هماهنگ کننده را بوجود می اورند . سیستم اقتصادی یوگسلاوی مثال مشخصی ازاین نوع سیستم میباشد
	monotone U	هماهنگ
	coordinated U	هماهنگ
	consonant U	هماهنگ
	consonants U	هماهنگ
	harmonious U	هماهنگ
	harmonic U	هماهنگ
	synchronous U	هماهنگ
	subharmonic U	هماهنگ فرعی
	sequencer U	شیر هماهنگ
	coordination U	هماهنگ سازی
	cooperating bishop U	دو فیل هماهنگ
	coordinate U	هماهنگ ساختن
	harmonic U	هماهنگ همساز
	proportional U	متقابل یا هماهنگ
	harmonizing U	هماهنگ کردن
	harmonizes U	هماهنگ کردن
	harmonized U	هماهنگ کردن
	harmonize U	هماهنگ کردن
	harmonic motion U	حرکت هماهنگ
	harmonising U	هماهنگ کردن
	harmonises U	هماهنگ کردن
	harmonised U	هماهنگ کردن
	harmonic wave U	موج هماهنگ
	harmonic vibration U	ارتعاش هماهنگ
	harmonic oscillator U	نوسانگر هماهنگ
	executive area U	ناحیه هماهنگ ساز
	damped harmonic motion U	حرکت هماهنگ میرا
	simple harmonic motion U	حرکت هماهنگ ساده
	synchronizing mechanism U	ساز و کار هماهنگ
	damped harmonic oscillator U	نوسانگر هماهنگ میرا
	coordinate U	متناسب یا هماهنگ کردن
	creeping attack U	تک هماهنگ شده ضد زیردریایی
	fire support coordinator U	هماهنگ کنند پشتیبانی اتش
	concrescent U	دارای رشد مشترک یا هماهنگ
	bsc U	SynchronousCommunication Binaryارتباطات هماهنگ دودویی
	screen coordinator U	هماهنگ کنند پوشش دریایی
	monotone U	صدای یکنواخت تکرار هماهنگ
	synchronize U	همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
	synchronising U	همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
	synchronises U	همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
	synchronised U	همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
	compatability U	قابلیت انطباق کار هماهنگ با سایردستگاهها
	synchronizes U	همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
	orienting U	توجیه دستگاههای مغناطیسی هماهنگ کردن دستگاهها
	orient U	توجیه دستگاههای مغناطیسی هماهنگ کردن دستگاهها
	orients U	توجیه دستگاههای مغناطیسی هماهنگ کردن دستگاهها
	cim U	استفاده هماهنگ از کامپیوتر در هر مرحله از طراحی و ساخت
	pseudostereo U	ناوبری همزمان و هماهنگ موشک در سمت و ارتفاع
	proportional clothing U	لباس هماهنگ یا همرنگ زمین یا منطقه عملیات
	adjustments U	تطبیق
	match U	تطبیق
	collations U	تطبیق
	adjustment U	تطبیق
	adaptation U	تطبیق
	comparisons U	تطبیق
	confirmation U	تطبیق
	harmony U	تطبیق
	accommodating U	تطبیق
	check U	تطبیق
	checked U	تطبیق
	matching U	تطبیق
	conformation U	تطبیق
	checks U	تطبیق
	adaptations U	تطبیق
	harmonies U	تطبیق