Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
expatriate
U
شهروند مقیم خارج
expat
[colloquial]
U
شهروند مقیم خارج
citizen abroad
U
شهروند مقیم خارج
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
non-resident citizen
[American E]
U
شهروند غیر مقیم
German expatriates
U
شهروندهای آلمانی مقیم خارج
national
U
شهروند
citizen
U
شهروند
citizens
U
شهروند
senior citizens
U
شهروند سالخورده
senior citizen
U
شهروند سالخورده
citizen
U
تبعه یک کشور شهروند
citizens
U
تبعه یک کشور شهروند
Chicano
U
شهروند امریکایی مکزیکی تبار
Chicanos
U
شهروند امریکایی مکزیکی تبار
As the debate unfolds citizens will make up their own minds.
U
در طول بحث شهروند ها خودشان تصمیم خواهند گرفت.
out of bounds
U
خارج از خط کناری یا پایان یا خط دروازه توپ خارج از میدان واترپولو توپ مرده
hooked medallion
U
ترنج قلاب شکل
[در این ترنج سر قلاب ها می تواند به سمت خارج و یا ترکیبی از داخل و خارج طراحی شود.]
termer
U
مقیم
stator
U
مقیم
resider
U
مقیم
residents
U
مقیم
settlor
U
مقیم
denizens
U
مقیم
residing
U
مقیم
denizen
U
مقیم
inmates
U
مقیم
resident
U
مقیم
settled
U
مقیم
domiciled
U
مقیم
inmate
U
مقیم
dweller
U
مقیم
abider
U
مقیم
settlers
U
مقیم
settler
U
مقیم
inhabitant
U
مقیم
in residence
U
مقیم
non-resident
U
مقیم موقتی
domiciled in tehran
U
مقیم تهران
resident program
U
برنامه مقیم
residentiary
U
کشیش مقیم
residentiary
U
روحانی مقیم
won
U
مقیم شدن .
domiciliate
U
مقیم ساختن
to station oneself
U
مقیم شدن
residing abroad
U
مقیم خارجه
non-residents
U
مقیم موقتی
resident loader
U
بارکننده مقیم
resided
U
مقیم شدن
non resident
U
مقیم موقتی
non resident
U
غیر مقیم
resident segment
U
قطعه مقیم
resides
U
مقیم شدن
reside
U
مقیم شدن
italiot or ote
U
مقیم ایتالیا
minister resident
U
وزیر مقیم
house physician
U
پزشک مقیم
settles
U
مقیم کردن
settle
U
مقیم کردن
sedentary
U
مقیم دریک جا
memory resident program
U
برنامه مقیم در حافظه
maronite
U
مسیحی مقیم لبنان
non-resident alien
[NRA]
U
بیگانه غیر مقیم
Foreign residents in tehran.
U
خارجیان مقیم تهران
to be in residence
U
مقیم یا ماندنی بودن
non-resident shareholder
U
سهامدار غیر مقیم
house surgeon
U
جراح مقیم بیمارستان
hosteler
U
مقیم شبانه روزی
terminal and stay resident program
U
برنامه مقیم پایانی ایستا
tsr
U
برنامه مقیم پایانی ایستا
intern
[American English]
U
انترن پزشک
[مقیم بیمارستان]
Foundation
[junior]
house officer
[British English]
U
انترن پزشک
[مقیم بیمارستان]
first year resident
[American English]
U
انترن پزشک
[مقیم بیمارستان]
non-resident partner
U
شریک غیر مقیم
[اقتصاد]
intern
U
انترن پزشک مقیم بیمارستان
interning
U
انترن پزشک مقیم بیمارستان
interns
U
انترن پزشک مقیم بیمارستان
nonresidency
U
عدم اقامت غیر مقیم
nonresidence
U
عدم اقامت غیر مقیم
conus residents
U
پرسنل ارتشی مقیم قاره امریکا
dirty bit
U
بیت پرچم که توسط برنامههای مقیم حافظه تنظیم شده است .
monitor
U
برنامهای مقیم در ROM برای بار کردن سیستم عامل پس ا ز روشن شدن ماشین
monitored
U
برنامهای مقیم در ROM برای بار کردن سیستم عامل پس ا ز روشن شدن ماشین
monitors
U
برنامهای مقیم در ROM برای بار کردن سیستم عامل پس ا ز روشن شدن ماشین
compression
U
نرم افزار مقیم که داده را موقع نوشتن فشرده میکند و هنگام خواندن به حالت اولیه بر می گرداند
extraditing
U
مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extradite
U
مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extradites
U
مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extradited
U
مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
installable device driver
U
درایور وسیلهای که در حافظه بار شده است و مقیم است و با تابع مشابه به درون سیستم عامل جایگزین میشود
resides
U
ساکن بودن مقیم بودن
reside
U
ساکن بودن مقیم بودن
resided
U
ساکن بودن مقیم بودن
garrisons
U
مقیم کردن مستقر کردن
garrison
U
مقیم کردن مستقر کردن
out-of-
U
خارج از
out of tune
U
خارج
forth of
U
خارج از
off
U
خارج از
off side
U
خارج از خط
out of
U
خارج از
external
U
خارج
non-combatant
U
خارج از صف
non-combatants
U
خارج از صف
aroint
U
خارج شو
outwith
[Scotish E]
<adv.>
U
خارج
[از]
out
[of]
<adv.>
U
خارج
[از]
outside
[of]
<adv.>
U
خارج
[از]
externals
U
خارج
outed
U
خارج
per
U
خارج از
abroad
U
خارج
out
U
خارج
non combatant
U
خارج از صف
outsides
U
در خارج
outside
U
خارج
out-
U
خارج
externally
U
از خارج
outsides
U
خارج
outside
U
در خارج
outside
U
به سمت خارج
beside the question
U
خارج از موضوع
out of turn
U
خارج از نوبت
blow out
U
به خارج دمیدن
begone
U
خارج شو عزیمت کن
out of door
U
خارج ازمنزل
outbye
U
خارج از دور از
outboard bearing
U
یاتاقان خارج
neither here nor there
U
خارج ازموضوع
outsides
U
به سمت خارج
beside the mark
U
خارج ازموضوع
from the outside
U
از خارج
[از جایی]
not to the point
U
خارج از موضوع
out of line
U
خارج از خط جبهه
out of action
U
خارج ازنبرد
out of phase
U
خارج از فاز
expulse
U
خارج کردن
ejected
U
خارج کردن
ejecting
U
خارج کردن
ejects
U
خارج کردن
out of proportion
U
خارج از اندازه
nonsense
U
خارج از منطق
off duty
U
خارج از نگهبانی
off center
U
خارج از مرکز
out of question
U
خارج از موضوع
off duty
U
خارج از خدمت
emigration
U
مهاجرت به خارج
inaccessible
<adj.>
U
خارج از دسترس
exit
U
خارج شدن
exits
U
خارج شدن
extraterritorial
U
خارج الارضی
extrauterine
U
خارج رحمی
extravascular
U
خارج رگی
without
U
بطرف خارج
extra spectral
U
خارج طیفی
fescennine
U
خارج ازاخلاق
extramundane
U
خارج دنیایی
outdoors
U
خارج از منزل
outbound
U
خارج ازمحدوده
extracellular
U
خارج سلولی
extragalactic
U
خارج کهکشانی
abaxile
U
خارج از مرکز
extramarital
U
خارج ازدواجی
extramarital
U
خارج از زناشویی
foreign market
U
بازار خارج
extra regular
U
خارج ازقاعده
void
U
خارج شدن
popping
U
خارج شدن
extra cosmical
U
خارج ازعالم
exterritorial
U
خارج الملکتی
from outside
U
از خارج
[از شهر]
from out of town
U
از خارج
[از شهر]
ungracious
U
خارج از نزاکت
extraction
U
خارج کردن
acentric
U
خارج از مرکز
outbound
U
مربوط به خارج
anieoro
U
از داخل به خارج
extra professional
U
خارج حرفهای
overseas
U
خارج ازکشور
eject
U
خارج کردن
abroad
خارج از کشور
to pass off
U
خارج شدن
to fall out
U
خارج شدن
tort
U
خارج از قرارداد
torts
U
خارج از قرارداد
outed
U
خارج از حدود
outed
U
خارج بیرون
out-
U
خارج از حدود
out-
U
خارج بیرون
out
U
خارج از حدود
out
U
خارج بیرون
bring out
U
خارج کردن
submultiple
U
خارج قسمت
inaccessible
U
خارج از دسترس
to rule out
U
خارج کردن
quotient
U
خارج قسمت
off season
U
خارج از فصل
extra-marital
U
خارج از زناشویی
irrelevant
U
خارج از موضوع
alfresco
U
خارج از منزل
extraneous
U
خارج از قلمروچیزی
off key
خارج از مایه
quotients
U
خارج قسمت
unship
U
خارج کردن
Recent search history
Forum search
Search history is
off
.
Activate
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
✘
ض
ص
ث
ق
ف
غ
ع
ه
خ
ح
ج
چ
◀—
ش
س
ئ
ی
ب
ل
أ
آ
ا
ت
ن
م
ک
گ
[]
ظ
ط
ژ
ز
ر
ذ
د
پ
ؤ
و
ء
.
!
؟
()
نیم فاصله
Space
نیم فاصله
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com
Close
Previous
Next
Loading...