Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
coparcener
U
شریک مشاع دارای حق مشاع
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
parcener
U
شریک مشاع
joint
U
مشاع
in common
U
مشاع
held in undivided shares
U
مشاع
held in common
U
مشاع
joint
U
شرکتی مشاع
collctive land
U
زمین مشاع
collective land
U
زمین مشاع
collective ownership
U
مالکیت مشاع
commonest
U
مشاع بودن
joint ownership
U
مالکیت مشاع
joint owner
U
مالک مشاع
estate in common
U
مالکیت مشاع
estate in joint tenancy
U
واگذاری مشاع
commoners
U
مشاع بودن
parcenary
U
شرکت مشاع
common
U
مشاع بودن
undivided share
U
حصه مشاع
tenancy in common
U
استیجارمشاع اجاره مشاع
severalty
U
زمین غیر مشاع
joint owner
U
در جمع مالکین مشاع
adjunction
U
ضمیمه مشاع سازی
in severalty
U
بطور غیر مشاع
estate in common
U
درCL حالتی را گویند که دو یاچند نفر در زمینی با عناوین مختلف و یا با عنوان واحدولی در ازمنه مختلف اشتراک منافع داشته باشند ملک مشاع
joint ownership
U
اشتراک در مالکیت مالکیت مشاع
preemptor
U
شریک دارای حق تقدم در خرید
partners
U
شریک کردن شریک
yokefellow
U
شریک شریک زندگی
partnered
U
شریک کردن شریک
partner
U
شریک کردن شریک
partnering
U
شریک کردن شریک
ostensible
U
شریک فاهری در CL کسی را گویند که اسمش در ضمن اسم شرکتی اعلام شود و یا عملا" در اداره ان دخالت کند که در این حالت مشئوولیت او در برابر کسانی که به ایت اعتبار او را شریک پنداشته اند درست مانند شرکاواقعی است هر چند که درواقع سهمی نداشته باشد
he was a partner with me
U
با من شریک یا انباز بود شریک من بود
associated
U
شریک
partner
U
شریک
backer
U
شریک
backers
U
شریک
associates
U
شریک
associating
U
شریک
pals
U
شریک
pal
U
شریک
counterpart
U
شریک
counterparts
U
شریک
joint
U
شریک
accessorial
U
شریک
compatriots
U
شریک
compatriot
U
شریک
privy
U
شریک
pardner
U
شریک
partaker
U
شریک
company
U
شریک
companies
U
شریک
conpanion
U
شریک
participant
U
شریک
accessory
U
شریک
consorted
U
شریک
associate
U
شریک
copratner
U
شریک
sharer
U
شریک
complier
U
شریک
copartner
U
شریک
coagent
U
شریک
consorting
U
شریک
coparcener
U
شریک
consorts
U
شریک
consort
U
شریک
partnering
U
شریک
participator
U
شریک
partnered
U
شریک
partners
U
شریک
participants
U
شریک
joint hands
U
شریک شدن
participate
U
شریک شدن
ostensible
U
شریک اسمی
participated
U
شریک شدن
half
U
شریک ناقص
participants
U
شریک در جرم
associating
U
شریک کردن
general partner
U
شریک ضامن
he partook of fare
U
در خوراک ما شریک شد
participant
U
شریک در جرم
chip in
<idiom>
U
شریک شدن
abetter
U
شریک جرم
cosignatory
U
شریک در امضا
joint heir
U
شریک ارث
devil's advocates
U
شریک شیطان
joint owner
U
شریک ملک
corespondent
U
شریک جرم
party
U
طرف شریک
aider and abettor
U
شریک در جرم
participates
U
شریک شدن
coheir
U
شریک ارث
associate
U
شریک کردن
duumvir
U
شریک مقام
associates
U
شریک کردن
partnered
U
شریک شدن
fellow or foint heir
U
شریک الارث
fellow heir
U
شریک ارث
associated
U
شریک کردن
partner
U
شریک شدن
devil's advocate
U
شریک شیطان
partners
U
شریک شدن
partnering
U
شریک شدن
particeps criminis
U
شریک جرم
coheir
U
شریک در ارث
conspirators
U
شریک فتنه
conspirator
U
شریک فتنه
nominal partner
U
شریک اسمی
fllowheir
U
شریک ارث
p in the second degree
U
شریک جرم
isobars
U
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobar
U
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobare
U
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
associate
U
شریک کردن همدست
accomplices
U
شریک یامعاون جرم
part owners
U
افراد شریک المال
jack on both sides
U
شریک دزدورفیق قافله
associated
U
شریک کردن همدست
associates
U
شریک کردن همدست
associating
U
شریک کردن همدست
accomplice
شریک یا معاون جرم
silent partner
U
شریک سرمایه رسان
sleeping partners
U
شریک سرمایه رسان
coauthor
U
شریک در تالیف ونگارش
cobelligerent
U
شریک درتجاوز یا خصومت
to be an accessory to murder
U
شریک در قتل بودن
enter into partnership with someone
U
با کسی شریک شدن
sleeping partner
U
شریک سرمایه رسان
soft shelled
U
دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم
cementitious
U
دارای مواد سمنتی یا سیمانی دارای خواص سیمان
ringent
U
دارای دهن باز دارای لبان برگشته
non-resident partner
U
شریک غیر مقیم
[اقتصاد]
partaking
U
شرکت کردن شریک شدن در
partakes
U
شرکت کردن شریک شدن در
partakes
U
شریک شدن بهره داشتن
partaken
U
شرکت کردن شریک شدن در
partaken
U
شریک شدن بهره داشتن
partake
U
شرکت کردن شریک شدن در
partake
U
شریک شدن بهره داشتن
A partner of the robber and a companion of the ca.
<proverb>
U
شریک دزد و رفیق قافله .
pools
U
شریک شدن باهم اتحادکردن
to be complicit in
[with]
something
U
[در جرمی]
شریک بودن
[قانون ]
pool
U
شریک شدن باهم اتحادکردن
pooled
U
شریک شدن باهم اتحادکردن
partaking
U
شریک شدن بهره داشتن
directed
U
مستقیم یابدون شریک سوم
duumvir
U
شریک رتبه حکومت دو نفری
direct
U
مستقیم یابدون شریک سوم
partook
U
شریک شدن سهم گرفتن
life long
U
شریک عمر مادام العمری
Why did you give away your business patern ?
U
چرا شریک خودت را لو دادی ؟
directs
U
مستقیم یابدون شریک سوم
to have an interest
[in]
U
سهم داشتن
[شریک بودن]
[در]
to become an accessory to a crime
U
در جرمی شریک شدن
[قانون ]
to p with others in something
U
درچیزی بادیگران شریک شدن
lifts
U
بلند کردن شریک رقص اززمین
to throw one's lot
U
با بخت یا سهم دیگران شریک شدن
sole tenant
U
مستاجر انحصاری مستاجری که شریک ندارد
lift
U
بلند کردن شریک رقص اززمین
double up
<idiom>
U
اتاق خود را باکسی شریک بودن
lifted
U
بلند کردن شریک رقص اززمین
lifting
U
بلند کردن شریک رقص اززمین
double up
U
در اطاق یاتختخواب یک نفره شریک شدن
galleried
U
دارای سرسرا دارای اطاق نقاشی
gravel blind
U
دارای چشم تار دارای دید کم
low tension
U
دارای فشار ضعیف دارای ولتاژکم
virile
U
دارای نیروی مردی دارای رجولیت
acinaseous
U
دارای تخم و بذر دارای تخمدان
pacer
U
شریک نوبتی بازیگروقتی که شرکت کننده کم باشد
corporative state
U
حکومتی که صاحبان کلیه مشاغل در ان شریک باشند
cohabitant
U
شریک زندگی یا عمل جنسی بغل خواب
king's evidence
U
گواهی واعتراف شریک گناه برضدهمدستان خودرادرامریکا.....گویند
A man who pays promplty shares in others .
<proverb>
U
آدم خوش یساب شریک مال مردم است .
outrigged
U
دارای تیر یا دیرک پیش امده دارای چوب یااهن اضافی برای بستن اسب اضافی
forwarding merchant
U
حق الزحمهای دریافت می دارد بدون انکه دروسیله حمل یا پرداخت کرایه شریک باشد
paces
U
شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
pace
U
شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
paced
U
شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
idiomorphic
U
دارای شکل مخصوص بخود دارای شکل صحیح خود
isotropic solutions
U
دارای خواص برابر از هرسو از هر سو دارای همان خواص
end stopped
U
دارای وقفه نهایی منطقی دارای سکته منطقی
Indo-persian rug
U
قالی هندی با طرح ایرانی
[اغلب دارای زمینه قرمز یا سبز بوده و از گل های کوچک، پیچک ها، پرندگان، حیوانات و طرح ابر بهره گرفته و دارای تارهای ابریشمی و پود پنبه ای است. به آن هندی-هراتی نیز می گویند.]
monadelphous
U
دارای میلههای یک پارچه دارای نافه یک پارچه
polyisotopic
U
دارای چند هم پایه دارای چند ایزوتوپ
off colored
U
دارای رنگ ناجور دارای رنگ مغایر
winy
U
شراب مانند دارای خصوصیات شراب دارای مزه شراب
winey
U
شراب مانند دارای خصوصیات شراب دارای مزه شراب
associating
U
شریک شدن همراه شدن
associates
U
شریک شدن همراه شدن
associated
U
شریک شدن همراه شدن
associate
U
شریک شدن همراه شدن
pentadactyl
U
دارای پنج پنجه دارای پنج زائده شبیه پنجه
odoriferous
U
دارای بو
iodic
U
دارای ید
fraught with
U
دارای
footy
U
دارای پا
three-legged
U
دارای سه پا
three legged
U
دارای سه پا
glochidiate
U
دارای مو
trilinear
U
دارای سه خط
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com