English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
come to <idiom> U شروع کاری
touch off <idiom> U شروع کاری
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
back to the drawing board <idiom> U کاری را از اول شروع کردن
Back to the drawing board <idiom> U [زمانی که کاری با شکست روبرو میشود و دوباره باید از اول شروع کرد]
to tie into something [ American E] U با هیجان و پر انرژی کاری را شروع کردن
to get cracking U شروع کردن [به کاری] [اصطلاح روزمره]
Other Matches
set up U مدت زمان بین سیگنال شروع یک برنامه و شروع آن
start off U شروع کردن شروع شدن
launching area U منطقه شروع پرواز منطقه شروع عملیات اب خاکی
torches U کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
to know the ropes U راههای کاری را بلد بودن لم کاری رادانستن
torch U کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torched U کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
blow torch U کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torching U کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
initiation U شروع کار شروع
stringing U خطوط خاتم کاری و منبت کاری
pence for any thing U میل بچیزی یا کاری یااستعدادبرای کاری
glid U تذهیب کاری [در زمینه فرش بوسیله نخ طلا، نقره و یا جواهرات. نوعی از این تذهیب کاری به صوفی بافی معروف است.]
drilling pattern U نمونه مته کاری الگوی مته کاری
beginnings U شروع
kick off U شروع
right of begin U حق شروع
onset U شروع
beginning U شروع
kick-off <idiom> U شروع
open fire U شروع
inchoation U شروع
incipience or ency U شروع
inception U شروع
Redo it. Do it over again. U از سر شروع کن
openings U شروع
opening U شروع
get-go <idiom> U شروع
plumbery U سرب کاری کارخانه سرب کاری
mosaics U موزاییک کاری معرق معرق کاری
take up <idiom> U شروع کردن
starting platform U سکوی شروع
jump off U شروع بحمله
kick off U شروع حمله
jump off U شروع حمله
initial point U نقطه شروع
attempt U شروع به جرم
attempts U شروع به جرم
attempting U شروع به جرم
beginning of message U شروع پیام
attempted U شروع به جرم
launch an attack U شروع حمله
terminus a que U نقطه شروع
start of taxt U شروع متن
start of heading U شروع عنوان
start key کلید شروع
warm start U شروع گرم
start bit U بیت شروع
starter U شروع کننده
starters U شروع کننده
splash line U خط شروع غواصی
trig U خط شروع مسابقه
start signal U علامت شروع
zeros U محل شروع
zeroes U محل شروع
zero U محل شروع
tee off U شروع کردن
streek U شروع کردن
to strike into U شروع کردن
starting gate U دروازه شروع
starting block U سکوی شروع
here goes nothing <idiom> U آماده شروع
set out U شروع بکارکردن
set in U شروع کردن
proceed with deliberations U شروع مذاکرات
kick off <idiom> U شروع کردن
set about <idiom> U شروع کردن
lis mota U شروع دعوی
shove off <idiom> U شروع ،ترک
start in <idiom> U شروع کار
line of departure U خط شروع حمله
take on <idiom> U شروع به همکاری
get the ball rolling <idiom> U شروع چیزی
put in hand U شروع کردن
scratch line U خط شروع مسابقه
start element U عنصر شروع
rise and shine U شروع بیداری
get off on the wrong foot <idiom> U بد شروع کردن
get one's feet wet <idiom> U شروع کردن
restart U شروع مجدد
restart U شروع دوباره
take up <idiom> U شروع یک سرگرمی
origin U نقطه شروع
embark upon U شروع کردن
initials U نقط ه شروع
value U نقط ه شروع
values U نقط ه شروع
valuing U نقط ه شروع
dozier U شروع به فسادکرده
doziest U شروع به فسادکرده
burgeon U شروع برشدکردن
dozy U شروع به فسادکرده
burgeoned U شروع برشدکردن
commence U شروع کردن
beginning of negotiations U شروع مذاکره
commenced U شروع کردن
origins U نقطه شروع
alpha U اغاز شروع
alphas U اغاز شروع
resumption U تجدید شروع
sortie U شروع حرکت
beginning of message U شروع پیغام
sorties U شروع حرکت
commencing U شروع کردن
commences U شروع کردن
burgeons U شروع برشدکردن
began U شروع کرده
embarked U شروع کردن
embark U شروع کردن
outbreak U شروع حادثه
initial U نقط ه شروع
germinate U شروع به رشدکردن
germinated U شروع به رشدکردن
firing line U خط شروع تیراندازی
germinates U شروع به رشدکردن
germinating U شروع به رشدکردن
hash mark U خط شروع مسابقه
burgeoning U شروع برشدکردن
headstart U امتیاز در شروع
incipit U شروع و اغاز
embarks U شروع کردن
commencer U شروع کننده
embarking U شروع کردن
initialled U نقط ه شروع
cold start U شروع سرد
initialing U نقط ه شروع
initialling U نقط ه شروع
outbreaks U شروع حادثه
initialed U نقط ه شروع
attempted theft U شروع به سرقت
open fire U شروع به تیراندازی کردن
som U شروع پیام essage
point U محل شروع چیزی
redid U شروع مجدد از ابتدا
redo U شروع مجدد از ابتدا
playtime U موقع شروع نمایش
gambits U شروع بازی شطرنج
gambit U شروع بازی شطرنج
staging area U منطقه شروع عملیات
redoes U شروع مجدد از ابتدا
redone U شروع مجدد از ابتدا
thrust line U خط شروع حمله ناگهانی
redoing U شروع مجدد از ابتدا
force U شروع به عمل یا کار
atemmpting the imposible U شروع به جرم محال
attempted murder U شروع به قتل عمد
launching area U منطقه شروع حمله
attempter U شروع کننده به جرم
attempting to inflict injury U شروع به ایراد جرح
bomb out U شروع شیرجه از هواپیما
burst advertising U شروع تبلیغات شدید
attempting to steal U شروع کردن به سرقت
launch an attack U اجرای حمله شروع تک
kick off U شروع مسابقه فوتبال
dday U روز شروع بکاری
do up U شروع بکار کردن
flying start U شروع مسابقه اتومبیلرانی
gather headway U شروع به جلو رفتن
gather sternway U شروع به عقب رفتن
h hour U ساعت شروع عملیات
begun U شروع کرده یا شده
line haul U کشیدن نخ در شروع ماهیگیری
blast off U شروع بپرواز کردن
forces U شروع به عمل یا کار
forcing U شروع به عمل یا کار
set-tos U با اشتیاق شروع کردن
set-to U با اشتیاق شروع کردن
set to U با اشتیاق شروع کردن
proem U مقدمه سخنرانی شروع
d day U روز شروع عملیات
preflight U قبل از شروع پرواز
postponemnet of inception U تعویق شروع کار
post time U زمان شروع اسبدوانی
post position U محل اسب در شروع
pitch in U شروع به خوردن غذاکردن
pipe up U شروع به نی زدن کردن
gate U دروازه شروع اسکی
gates U دروازه شروع اسکی
blast-off U شروع بپرواز کردن
initial point U نقطه شروع عملیات
to f. a laughing U شروع بخنده کردن
launching U شروع کردن حمله
commencement of employment U زمان شروع اشتغال
get set <idiom> U آماده شروع شدن
get off the ground <idiom> U شروع خوب داشتن
to go [fall] together by the ears [outdated] <idiom> U شروع به دعوی کردن
get in on the ground floor <idiom> U ازابتدا شروع کردن
launch U شروع کردن حمله
get down to <idiom> U رسیدن به نقطه شروع
launching U شروع یا اجرای یک برنامه
launches U شروع یا اجرای یک برنامه
start the ball rolling <idiom> U شروع انجام کار
launches U شروع کردن حمله
knuckle down <idiom> U مشتاقانه شروع به کارکردن
to start U شروع کردن به دویدن
zero hour U ساعت شروع عملیات
launched U شروع کردن حمله
launch U شروع یا اجرای یک برنامه
to start [for] U شروع کردن رفتن [به]
start up <idiom> U بازی را شروع کردن
Recent search history Forum search
Search history is off. Activate
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com