English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
originate U شروع شدن یا نشات گرفتن
originated U شروع شدن یا نشات گرفتن
originates U شروع شدن یا نشات گرفتن
originating U شروع شدن یا نشات گرفتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
initial setting time of concrete U زمان شروع گرفتن سیمان
to get to U شروع کردن دست گرفتن
catch U نیروی اولیه بازوی شناگر در شروع حرکت ماهی گرفتن
resume command U به دست گرفتن فرماندهی شروع فرماندهی
set up U مدت زمان بین سیگنال شروع یک برنامه و شروع آن
SX U نوعی قطعه پردازنده که از پردازنده یا پایهای نشات گرفته است که تولید و خرید آن ارزانتر است
start off U شروع کردن شروع شدن
launching area U منطقه شروع پرواز منطقه شروع عملیات اب خاکی
initiation U شروع کار شروع
to take medical advice U دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
grips U طرز گرفتن وسیله گرفتن
clam U بچنگال گرفتن محکم گرفتن
clams U بچنگال گرفتن محکم گرفتن
grip U طرز گرفتن وسیله گرفتن
take in <idiom> U زود گرفتن ،مطالب را گرفتن
gripping U طرز گرفتن وسیله گرفتن
to seal up U درز گرفتن کاغذ گرفتن
gripped U طرز گرفتن وسیله گرفتن
calebrate U جشن گرفتن عید گرفتن
slag U کفه گرفتن تفاله گرفتن
kick-off <idiom> U شروع
beginnings U شروع
opening U شروع
openings U شروع
beginning U شروع
incipience or ency U شروع
kick off U شروع
onset U شروع
inchoation U شروع
get-go <idiom> U شروع
inception U شروع
right of begin U حق شروع
Redo it. Do it over again. U از سر شروع کن
open fire U شروع
beginning of negotiations U شروع مذاکره
jump off U شروع حمله
attempt U شروع به جرم
attempted U شروع به جرم
beginning of message U شروع پیام
beginning of message U شروع پیغام
starting platform U سکوی شروع
starting block U سکوی شروع
initial point U نقطه شروع
start signal U علامت شروع
initial U نقط ه شروع
attempts U شروع به جرم
incipit U شروع و اغاز
starting gate U دروازه شروع
start of taxt U شروع متن
streek U شروع کردن
dozier U شروع به فسادکرده
start of heading U شروع عنوان
start key کلید شروع
launch an attack U شروع حمله
headstart U امتیاز در شروع
hash mark U خط شروع مسابقه
line of departure U خط شروع حمله
embarks U شروع کردن
jump off U شروع بحمله
cold start U شروع سرد
proceed with deliberations U شروع مذاکرات
firing line U خط شروع تیراندازی
embarking U شروع کردن
lis mota U شروع دعوی
embarked U شروع کردن
embark U شروع کردن
put in hand U شروع کردن
kick off U شروع حمله
start element U عنصر شروع
doziest U شروع به فسادکرده
dozy U شروع به فسادکرده
start bit U بیت شروع
splash line U خط شروع غواصی
commencer U شروع کننده
set out U شروع بکارکردن
set in U شروع کردن
scratch line U خط شروع مسابقه
rise and shine U شروع بیداری
attempted theft U شروع به سرقت
restart U شروع مجدد
restart U شروع دوباره
embark upon U شروع کردن
initialled U نقط ه شروع
origin U نقطه شروع
origins U نقطه شروع
alpha U اغاز شروع
initialling U نقط ه شروع
trig U خط شروع مسابقه
alphas U اغاز شروع
warm start U شروع گرم
attempting U شروع به جرم
get off on the wrong foot <idiom> U بد شروع کردن
get one's feet wet <idiom> U شروع کردن
germinate U شروع به رشدکردن
burgeons U شروع برشدکردن
come to <idiom> U شروع کاری
initialing U نقط ه شروع
initials U نقط ه شروع
initialed U نقط ه شروع
outbreak U شروع حادثه
outbreaks U شروع حادثه
to strike into U شروع کردن
began U شروع کرده
burgeon U شروع برشدکردن
burgeoned U شروع برشدکردن
starter U شروع کننده
starters U شروع کننده
burgeoning U شروع برشدکردن
germinated U شروع به رشدکردن
commencing U شروع کردن
tee off U شروع کردن
start in <idiom> U شروع کار
sortie U شروع حرکت
sorties U شروع حرکت
germinating U شروع به رشدکردن
resumption U تجدید شروع
zeroes U محل شروع
take on <idiom> U شروع به همکاری
value U نقط ه شروع
terminus a que U نقطه شروع
values U نقط ه شروع
take up <idiom> U شروع یک سرگرمی
valuing U نقط ه شروع
take up <idiom> U شروع کردن
touch off <idiom> U شروع کاری
shove off <idiom> U شروع ،ترک
zero U محل شروع
here goes nothing <idiom> U آماده شروع
set about <idiom> U شروع کردن
get the ball rolling <idiom> U شروع چیزی
kick off <idiom> U شروع کردن
germinates U شروع به رشدکردن
commence U شروع کردن
zeros U محل شروع
commences U شروع کردن
commenced U شروع کردن
pipe up U شروع به نی زدن کردن
post position U محل اسب در شروع
gambits U شروع بازی شطرنج
open fire U شروع به تیراندازی کردن
kick off U شروع مسابقه فوتبال
pitch in U شروع به خوردن غذاکردن
zero hour U ساعت شروع عملیات
forcing U شروع به عمل یا کار
forces U شروع به عمل یا کار
trailhead U نقطه شروع مسیر
track production U شروع تعقیب هدف
launching area U منطقه شروع حمله
launch an attack U اجرای حمله شروع تک
gambit U شروع بازی شطرنج
tune up U شروع باواز کردن
line haul U کشیدن نخ در شروع ماهیگیری
force U شروع به عمل یا کار
self-starter U خودبخود شروع شونده
self-starters U خودبخود شروع شونده
warm up U شروع کردن به کار
post time U زمان شروع اسبدوانی
to start U شروع کردن به دویدن
postponemnet of inception U تعویق شروع کار
get down to <idiom> U رسیدن به نقطه شروع
playtime U موقع شروع نمایش
to f. a laughing U شروع بخنده کردن
dig in <idiom> U شروع به خوردن کردن
come to blows <idiom> U شروع به جنگیدن کردن
get in on the ground floor <idiom> U ازابتدا شروع کردن
som U شروع پیام essage
start up <idiom> U بازی را شروع کردن
start the ball rolling <idiom> U شروع انجام کار
knuckle down <idiom> U مشتاقانه شروع به کارکردن
get set <idiom> U آماده شروع شدن
staging area U منطقه شروع عملیات
get off the ground <idiom> U شروع خوب داشتن
to gather way U شروع بحرکت کردن
To start from scratch . U از هیچ شروع کردن
to break into a run U شروع کردن به دویدن
proem U مقدمه سخنرانی شروع
to go [fall] together by the ears [outdated] <idiom> U شروع به دعوی کردن
preflight U قبل از شروع پرواز
to start from the beginning [to start afresh] U از آغاز شروع کردن
start U آغاز [ابتدا] [شروع]
to open fire U شروع به اتش کردن
thrust line U خط شروع حمله ناگهانی
bomb out U شروع شیرجه از هواپیما
do up U شروع بکار کردن
atemmpting the imposible U شروع به جرم محال
redoes U شروع مجدد از ابتدا
redo U شروع مجدد از ابتدا
launches U شروع یا اجرای یک برنامه
redid U شروع مجدد از ابتدا
launches U شروع کردن حمله
to start [for] U شروع کردن رفتن [به]
gate U دروازه شروع اسکی
gates U دروازه شروع اسکی
redoing U شروع مجدد از ابتدا
redone U شروع مجدد از ابتدا
blast-off U شروع بپرواز کردن
burst advertising U شروع تبلیغات شدید
attempting to steal U شروع کردن به سرقت
blast off U شروع بپرواز کردن
set to U با اشتیاق شروع کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com