Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
get off the ground
<idiom>
U
شروع خوب داشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
click
U
دو عمل سریع نگه داشتن و آزاد کردن دکمه mouse برای شروع یک برنامه یا انتخاب
clicked
U
دو عمل سریع نگه داشتن و آزاد کردن دکمه mouse برای شروع یک برنامه یا انتخاب
clicks
U
دو عمل سریع نگه داشتن و آزاد کردن دکمه mouse برای شروع یک برنامه یا انتخاب
Other Matches
set up
U
مدت زمان بین سیگنال شروع یک برنامه و شروع آن
start off
U
شروع کردن شروع شدن
launching area
U
منطقه شروع پرواز منطقه شروع عملیات اب خاکی
initiation
U
شروع کار شروع
longed
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn
<idiom>
U
بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
long
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long-
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
to keep down
U
زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
to keep up
U
از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
differed
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
proffered
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
differ
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
mean
U
مقصود داشتن هدف داشتن
abhorring
U
بیم داشتن از ترس داشتن از
differing
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
meaner
U
مقصود داشتن هدف داشتن
reside
U
اقامت داشتن مسکن داشتن
resided
U
اقامت داشتن مسکن داشتن
resides
U
اقامت داشتن مسکن داشتن
hope
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
hoped
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
hopes
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
hoping
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
abhorred
U
بیم داشتن از ترس داشتن از
cost
U
قیمت داشتن ارزش داشتن
meanest
U
مقصود داشتن هدف داشتن
differs
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
abhors
U
بیم داشتن از ترس داشتن از
proffering
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffer
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
to have by heart
U
ازحفظ داشتن درسینه داشتن
proffers
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
upkeep
U
بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
long for
U
اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
to have something in reserve
U
چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
lead a dog's life
<idiom>
U
زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
onset
U
شروع
kick off
U
شروع
open fire
U
شروع
inception
U
شروع
get-go
<idiom>
U
شروع
Redo it. Do it over again.
U
از سر شروع کن
kick-off
<idiom>
U
شروع
openings
U
شروع
beginning
U
شروع
beginnings
U
شروع
opening
U
شروع
incipience or ency
U
شروع
inchoation
U
شروع
right of begin
U
حق شروع
germinates
U
شروع به رشدکردن
resumption
U
تجدید شروع
initial point
U
نقطه شروع
shove off
<idiom>
U
شروع ،ترک
beginning of message
U
شروع پیام
alphas
U
اغاز شروع
burgeons
U
شروع برشدکردن
set about
<idiom>
U
شروع کردن
outbreaks
U
شروع حادثه
to strike into
U
شروع کردن
outbreak
U
شروع حادثه
incipit
U
شروع و اغاز
germinating
U
شروع به رشدکردن
beginning of negotiations
U
شروع مذاکره
cold start
U
شروع سرد
beginning of message
U
شروع پیغام
origin
U
نقطه شروع
hash mark
U
خط شروع مسابقه
initials
U
نقط ه شروع
commencer
U
شروع کننده
initialling
U
نقط ه شروع
take up
<idiom>
U
شروع یک سرگرمی
touch off
<idiom>
U
شروع کاری
initial
U
نقط ه شروع
initialled
U
نقط ه شروع
initialing
U
نقط ه شروع
proceed with deliberations
U
شروع مذاکرات
embarks
U
شروع کردن
embarking
U
شروع کردن
start in
<idiom>
U
شروع کار
restart
U
شروع مجدد
take up
<idiom>
U
شروع کردن
headstart
U
امتیاز در شروع
origins
U
نقطه شروع
initialed
U
نقط ه شروع
firing line
U
خط شروع تیراندازی
take on
<idiom>
U
شروع به همکاری
put in hand
U
شروع کردن
embark
U
شروع کردن
began
U
شروع کرده
embarked
U
شروع کردن
dozier
U
شروع به فسادکرده
terminus a que
U
نقطه شروع
lis mota
U
شروع دعوی
scratch line
U
خط شروع مسابقه
sorties
U
شروع حرکت
kick off
U
شروع حمله
get off on the wrong foot
<idiom>
U
بد شروع کردن
streek
U
شروع کردن
burgeon
U
شروع برشدکردن
starters
U
شروع کننده
warm start
U
شروع گرم
starter
U
شروع کننده
jump off
U
شروع حمله
jump off
U
شروع بحمله
attempted theft
U
شروع به سرقت
starting platform
U
سکوی شروع
tee off
U
شروع کردن
line of departure
U
خط شروع حمله
value
U
نقط ه شروع
set in
U
شروع کردن
set out
U
شروع بکارکردن
get the ball rolling
<idiom>
U
شروع چیزی
doziest
U
شروع به فسادکرده
dozy
U
شروع به فسادکرده
valuing
U
نقط ه شروع
launch an attack
U
شروع حمله
values
U
نقط ه شروع
commencing
U
شروع کردن
commences
U
شروع کردن
commenced
U
شروع کردن
get one's feet wet
<idiom>
U
شروع کردن
burgeoned
U
شروع برشدکردن
burgeoning
U
شروع برشدکردن
starting gate
U
دروازه شروع
restart
U
شروع دوباره
zeros
U
محل شروع
come to
<idiom>
U
شروع کاری
start of taxt
U
شروع متن
commence
U
شروع کردن
start bit
U
بیت شروع
zeroes
U
محل شروع
zero
U
محل شروع
start of heading
U
شروع عنوان
germinate
U
شروع به رشدکردن
splash line
U
خط شروع غواصی
start key
کلید شروع
start element
U
عنصر شروع
germinated
U
شروع به رشدکردن
rise and shine
U
شروع بیداری
attempts
U
شروع به جرم
alpha
U
اغاز شروع
kick off
<idiom>
U
شروع کردن
starting block
U
سکوی شروع
trig
U
خط شروع مسابقه
attempted
U
شروع به جرم
attempting
U
شروع به جرم
here goes nothing
<idiom>
U
آماده شروع
embark upon
U
شروع کردن
sortie
U
شروع حرکت
start signal
U
علامت شروع
attempt
U
شروع به جرم
redid
U
شروع مجدد از ابتدا
dday
U
روز شروع بکاری
forcing
U
شروع به عمل یا کار
d day
U
روز شروع عملیات
redoes
U
شروع مجدد از ابتدا
force
U
شروع به عمل یا کار
som
U
شروع پیام essage
do up
U
شروع بکار کردن
to gather way
U
شروع بحرکت کردن
commencement of employment
U
زمان شروع اشتغال
to break into a run
U
شروع کردن به دویدن
redo
U
شروع مجدد از ابتدا
forces
U
شروع به عمل یا کار
gate
U
دروازه شروع اسکی
to start
[for]
U
شروع کردن رفتن
[به]
to start
U
شروع کردن به دویدن
bomb out
U
شروع شیرجه از هواپیما
staging area
U
منطقه شروع عملیات
start
U
آغاز
[ابتدا]
[شروع]
burst advertising
U
شروع تبلیغات شدید
to start from the beginning
[to start afresh]
U
از آغاز شروع کردن
to go
[fall]
together by the ears
[outdated]
<idiom>
U
شروع به دعوی کردن
thrust line
U
خط شروع حمله ناگهانی
attempting to steal
U
شروع کردن به سرقت
attempting to inflict injury
U
شروع به ایراد جرح
redoing
U
شروع مجدد از ابتدا
begun
U
شروع کرده یا شده
playtime
U
موقع شروع نمایش
gambits
U
شروع بازی شطرنج
gambit
U
شروع بازی شطرنج
redone
U
شروع مجدد از ابتدا
to f. a laughing
U
شروع بخنده کردن
gates
U
دروازه شروع اسکی
atemmpting the imposible
U
شروع به جرم محال
attempted murder
U
شروع به قتل عمد
attempter
U
شروع کننده به جرم
launches
U
شروع کردن حمله
start the ball rolling
<idiom>
U
شروع انجام کار
tune up
U
شروع باواز کردن
start up
<idiom>
U
بازی را شروع کردن
blast off
U
شروع بپرواز کردن
blast-off
U
شروع بپرواز کردن
warm up
U
شروع کردن به کار
point
U
محل شروع چیزی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com