English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
pitch in U شروع به خوردن غذاکردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
dig in <idiom> U شروع به خوردن کردن
off the wagon <idiom> U دوباره شروع به خوردن الکل کردن
set up U مدت زمان بین سیگنال شروع یک برنامه و شروع آن
swag U تاب خوردن تلوتلو خوردن بنوسان دراوردن
to play a good knife and fork U ازروی اشتهاخوراک خوردن خوب چیز خوردن
start off U شروع کردن شروع شدن
tumbled U غلت خوردن معلق خوردن
tumble U غلت خوردن معلق خوردن
tripped U لغزش خوردن سکندری خوردن
trip U لغزش خوردن سکندری خوردن
tumbles U غلت خوردن معلق خوردن
trips U لغزش خوردن سکندری خوردن
launching area U منطقه شروع پرواز منطقه شروع عملیات اب خاکی
grog U دستهای از مردم که برای خوردن عرق گرد هم نشینند عرق خوردن
initiation U شروع کار شروع
to drink wine U می خوردن شراب خوردن
kick off U شروع
beginning U شروع
beginnings U شروع
incipience or ency U شروع
get-go <idiom> U شروع
onset U شروع
inchoation U شروع
Redo it. Do it over again. U از سر شروع کن
openings U شروع
right of begin U حق شروع
opening U شروع
inception U شروع
open fire U شروع
kick-off <idiom> U شروع
sorties U شروع حرکت
beginning of message U شروع پیام
get one's feet wet <idiom> U شروع کردن
get the ball rolling <idiom> U شروع چیزی
resumption U تجدید شروع
take on <idiom> U شروع به همکاری
burgeoned U شروع برشدکردن
burgeoning U شروع برشدکردن
take up <idiom> U شروع کردن
hash mark U خط شروع مسابقه
headstart U امتیاز در شروع
sortie U شروع حرکت
take up <idiom> U شروع یک سرگرمی
get off on the wrong foot <idiom> U بد شروع کردن
burgeons U شروع برشدکردن
rise and shine U شروع بیداری
restart U شروع مجدد
come to <idiom> U شروع کاری
starters U شروع کننده
lis mota U شروع دعوی
line of departure U خط شروع حمله
beginning of message U شروع پیغام
launch an attack U شروع حمله
origin U نقطه شروع
commencing U شروع کردن
commences U شروع کردن
commenced U شروع کردن
zeros U محل شروع
zeroes U محل شروع
zero U محل شروع
outbreaks U شروع حادثه
began U شروع کرده
starter U شروع کننده
outbreak U شروع حادثه
commence U شروع کردن
beginning of negotiations U شروع مذاکره
initials U نقط ه شروع
alpha U اغاز شروع
touch off <idiom> U شروع کاری
alphas U اغاز شروع
put in hand U شروع کردن
initial point U نقطه شروع
restart U شروع دوباره
incipit U شروع و اغاز
jump off U شروع بحمله
proceed with deliberations U شروع مذاکرات
embark upon U شروع کردن
initialling U نقط ه شروع
initialled U نقط ه شروع
initialing U نقط ه شروع
initialed U نقط ه شروع
origins U نقطه شروع
initial U نقط ه شروع
kick off U شروع حمله
jump off U شروع حمله
burgeon U شروع برشدکردن
attempt U شروع به جرم
start element U عنصر شروع
start bit U بیت شروع
tee off U شروع کردن
germinate U شروع به رشدکردن
cold start U شروع سرد
trig U خط شروع مسابقه
shove off <idiom> U شروع ،ترک
commencer U شروع کننده
terminus a que U نقطه شروع
germinated U شروع به رشدکردن
dozy U شروع به فسادکرده
start key کلید شروع
start of heading U شروع عنوان
start of taxt U شروع متن
warm start U شروع گرم
attempted U شروع به جرم
attempting U شروع به جرم
set about <idiom> U شروع کردن
attempts U شروع به جرم
streek U شروع کردن
splash line U خط شروع غواصی
starting platform U سکوی شروع
starting gate U دروازه شروع
starting block U سکوی شروع
start signal U علامت شروع
kick off <idiom> U شروع کردن
values U نقط ه شروع
embarks U شروع کردن
start in <idiom> U شروع کار
valuing U نقط ه شروع
embark U شروع کردن
set out U شروع بکارکردن
set in U شروع کردن
germinates U شروع به رشدکردن
firing line U خط شروع تیراندازی
value U نقط ه شروع
attempted theft U شروع به سرقت
scratch line U خط شروع مسابقه
to strike into U شروع کردن
germinating U شروع به رشدکردن
embarking U شروع کردن
embarked U شروع کردن
dozier U شروع به فسادکرده
doziest U شروع به فسادکرده
here goes nothing <idiom> U آماده شروع
redo U شروع مجدد از ابتدا
redoes U شروع مجدد از ابتدا
redoing U شروع مجدد از ابتدا
attempting to steal U شروع کردن به سرقت
attempted murder U شروع به قتل عمد
redone U شروع مجدد از ابتدا
gather headway U شروع به جلو رفتن
redid U شروع مجدد از ابتدا
to break into a run U شروع کردن به دویدن
to open fire U شروع به اتش کردن
attempting to inflict injury U شروع به ایراد جرح
to go [fall] together by the ears [outdated] <idiom> U شروع به دعوی کردن
open fire U شروع به تیراندازی کردن
To start from scratch . U از هیچ شروع کردن
blast-off U شروع بپرواز کردن
blast off U شروع بپرواز کردن
line haul U کشیدن نخ در شروع ماهیگیری
to start from the beginning [to start afresh] U از آغاز شروع کردن
gather sternway U شروع به عقب رفتن
launching area U منطقه شروع حمله
warm up U شروع کردن به کار
begun U شروع کرده یا شده
d day U روز شروع عملیات
force U شروع به عمل یا کار
forces U شروع به عمل یا کار
trailhead U نقطه شروع مسیر
forcing U شروع به عمل یا کار
dday U روز شروع بکاری
track production U شروع تعقیب هدف
h hour U ساعت شروع عملیات
do up U شروع بکار کردن
gates U دروازه شروع اسکی
gate U دروازه شروع اسکی
flying start U شروع مسابقه اتومبیلرانی
tune up U شروع باواز کردن
atemmpting the imposible U شروع به جرم محال
gambit U شروع بازی شطرنج
bomb out U شروع شیرجه از هواپیما
gambits U شروع بازی شطرنج
playtime U موقع شروع نمایش
start U آغاز [ابتدا] [شروع]
kick off U شروع مسابقه فوتبال
to start U شروع کردن به دویدن
self-starter U خودبخود شروع شونده
initial point U نقطه شروع عملیات
self-starters U خودبخود شروع شونده
launched U شروع یا اجرای یک برنامه
launch U شروع یا اجرای یک برنامه
launch U شروع کردن حمله
som U شروع پیام essage
zero hour U ساعت شروع عملیات
proem U مقدمه سخنرانی شروع
get down to <idiom> U رسیدن به نقطه شروع
launched U شروع کردن حمله
staging area U منطقه شروع عملیات
knuckle down <idiom> U مشتاقانه شروع به کارکردن
preflight U قبل از شروع پرواز
postponemnet of inception U تعویق شروع کار
get in on the ground floor <idiom> U ازابتدا شروع کردن
launches U شروع کردن حمله
get off the ground <idiom> U شروع خوب داشتن
start up <idiom> U بازی را شروع کردن
launch an attack U اجرای حمله شروع تک
point U محل شروع چیزی
to gather way U شروع بحرکت کردن
start the ball rolling <idiom> U شروع انجام کار
launching U شروع یا اجرای یک برنامه
attempter U شروع کننده به جرم
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com