Total search result: 201 (29 milliseconds) |
ارسال یک معنی جدید |
|
|
|
|
Menu
 |
English |
Persian |
Menu
 |
 |
put someone in the picture <idiom> U |
شرایط را شرح دادن برای کسی |
 |
|
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
|
Other Matches |
|
 |
second best theory U |
نظریه دومین ارجحیت . براساس این نظریه چنانچه یک یا چندشرط از شرایط لازم برای بهینه پارتو وجود نداشته باشد در این صورت رعایت شدن سایر شرایط لازم باقیمانده در ارجحیت ثانی قرار نخواهد گرفت |
 |
 |
climate for growth U |
شرایط لازم برای رشد |
 |
 |
eligible U |
واجد شرایط برای انتخاب شدن |
 |
 |
ineligibly U |
بدون داشتن شرایط لازم برای انتخاب |
 |
 |
make the best of <idiom> U |
دربدترین شرایط بهترین را انجام دادن |
 |
 |
To stipulate. U |
شرط کردن (بعنوان شرایط قرار دادن ) |
 |
 |
let (something) ride <idiom> U |
ادامه دادن بدون عوض شدن شرایط |
 |
 |
controlled thermonuclear reaction U |
جوش هستهای کنترل شده تحت شرایط ازمایشگاهی برای تولید توان مفید |
 |
 |
reserve factor U |
نسبت استحکام واقعی یک سازه به کمترین استحکام لازم برای شرایط موردنظر |
 |
 |
dynamic condition U |
شرایط و مقتضیات پویای اقتصادی تغییر شرایط اقتصادی ناشی از تحول سلیقه تقاضا کنندگان وهزینه و مخارج تولید ونسبت جمعیت |
 |
 |
synoptic situation U |
شرایط جوی محلی موجود شرایط جوی اندازه گیری شده منطقهای |
 |
 |
anti blush tinner U |
ماده رقیق کننده ایکه به کندی خشک میشود و در شرایط رطوبت زیاد برای جلوگیری از التهاب لعاب روی سطح بکار میرود |
 |
 |
feedback U |
اطلاعاتی از یک منبع که برای تغییر دادن چیزی یا تامین پیشنهادی برای آن میباشد |
 |
 |
invitations U |
عمل پردازنده برای اتصال وسیله دیگر و امکان دادن به آن برای ارسال پیام |
 |
 |
invitation U |
عمل پردازنده برای اتصال وسیله دیگر و امکان دادن به آن برای ارسال پیام |
 |
 |
conferencing U |
اتصال چندین کامپیوتر وترمینال به هم برای اجازه دادن به گروهی از کاربران برای ارتباط برقرار کردن |
 |
 |
to sue for damages U |
عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن |
 |
 |
skimming U |
محصولی را با قیمت بالاعرضه کردن برای اطمینان ازمقاومت ان و متعاقبا" تخفیف تدریجی دادن برای توسعه فروش |
 |
 |
c U |
استفاده از سیستم کامپیوتری برای اجازه دادن به کاربران برای ارسال و دریافت پیام از سایر کاربران |
 |
 |
scratch one's back <idiom> U |
کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد |
 |
 |
uberstreichen U |
لگام را برای چند گام رهاکردن برای نشان دادن گام مرتب اسب |
 |
 |
drags U |
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه |
 |
 |
dragged U |
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه |
 |
 |
drag U |
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه |
 |
 |
realises U |
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم |
 |
 |
realizing the palette U |
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم |
 |
 |
realizes U |
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم |
 |
 |
realised U |
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم |
 |
 |
realized U |
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم |
 |
 |
realize U |
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم |
 |
 |
realizing U |
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم |
 |
 |
realising U |
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم |
 |
 |
lawn sprinkler U |
برای چمن اب دادن |
 |
 |
microsoft U |
واسط کاربر چند کاره گرافیکی که برای استفاده ساده طراحی شده است . ویندوز از نشانه ها برای نمایش دادن فایل و قط عات استفاده میکند با mouse قابل کنترل است بر عکس DOS-MS که نیاز به دستورات تایپی دارد |
 |
 |
times U |
وقت قرار دادن برای |
 |
 |
smoothing or smoothed varnish U |
لاک برای جلا دادن |
 |
 |
time U |
وقت قرار دادن برای |
 |
 |
sancify U |
برای امرمقدسی تخصیص دادن |
 |
 |
to atone for something U |
کفاره دادن برای چیزی |
 |
 |
to make amends for something U |
کفاره دادن برای چیزی |
 |
 |
readiness to report U |
امادگی برای پاسخ دادن |
 |
 |
timed U |
وقت قرار دادن برای |
 |
 |
phew U |
برای نشان دادن بی تابی |
 |
 |
phew U |
برای نشان دادن بیزاری |
 |
 |
authorising U |
اجازه دادن برای انجام کاری |
 |
 |
irresponsiveness U |
عدم امادگی برای پاسخ دادن |
 |
 |
to have done U |
برای کسی [دیگر] انجام دادن |
 |
 |
I have nothing to declare. |
چیزی برای گمرک دادن ندارم. |
 |
 |
to empower somebody to do something U |
اختیار دادن به کسی برای کاری |
 |
 |
benchrest U |
سکو برای تکیه دادن تیرانداز |
 |
 |
microcycle U |
برای دادن زمان اجرای دستورات |
 |
 |
garden engine U |
اب پاش تلمبهای برای اب دادن باغ |
 |
 |
authorizes U |
اجازه دادن برای انجام کاری |
 |
 |
authorizing U |
اجازه دادن برای انجام کاری |
 |
 |
authorize U |
اجازه دادن برای انجام کاری |
 |
 |
authorises U |
اجازه دادن برای انجام کاری |
 |
 |
put to the question U |
برای گرفتن اعتراف زجر دادن |
 |
 |
to bleed for one's country U |
برای میهن خود خون دادن |
 |
 |
cross voting U |
رای دادن دوطرف مخالف برای همدیگر |
 |
 |
turboshaft U |
توربین گاز برای دادن قدرت به شفت |
 |
 |
interrupt U |
تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها |
 |
 |
check side U |
پیچ دادن به گوی برای برگشت به عقب |
 |
 |
authorising U |
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری |
 |
 |
process U |
انجام دادن کارهایی برای تولید نتیجه |
 |
 |
authorises U |
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری |
 |
 |
bobble U |
برای لحظهای توازن رااز دست دادن |
 |
 |
bobbles U |
برای لحظهای توازن رااز دست دادن |
 |
 |
interrupting U |
تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها |
 |
 |
interrupts U |
تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها |
 |
 |
processes U |
انجام دادن کارهایی برای تولید نتیجه |
 |
 |
burn in U |
حرارت دادن واکس برای مالیدن به کف اسکی |
 |
 |
authorizing U |
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری |
 |
 |
authorizes U |
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری |
 |
 |
Baa! U |
بع! [صدای گوسفند دادن برای جلب توجه] |
 |
 |
foliage plant U |
گیاهی که برای برگش پرورش دادن شود |
 |
 |
authorize U |
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری |
 |
 |
incorporation U |
جا دادن ایجاد شخصیت حقوقی برای شرکت |
 |
 |
repertoire U |
فهرست نمایشهای اماده برای نمایش دادن |
 |
 |
waff U |
اهتزاز پرچم یا هر چیزدیگری برای علامت دادن |
 |
 |
to try hard to do something U |
تقلا کردن برای انجام دادن کاری |
 |
 |
to make an effort to do something U |
تلاش کردن برای انجام دادن کاری |
 |
 |
development aid worker U |
دستیار داوطلب [برای توسعه دادن کشوری] |
 |
 |
development aid volunteer U |
دستیار داوطلب [برای توسعه دادن کشوری] |
 |
 |
aid worker U |
دستیار داوطلب [برای توسعه دادن کشوری] |
 |
 |
to wave one's handkerchief U |
دستمال جیب خود را [برای کسی] تکان دادن |
 |
 |
customize U |
بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری |
 |
 |
aid worker U |
دستیار مدد کار [برای توسعه دادن کشوری] |
 |
 |
development aid worker U |
دستیار مدد کار [برای توسعه دادن کشوری] |
 |
 |
customizing U |
بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری |
 |
 |
to off an agreement U |
قصد خود را برای الغای قراردادی اگاهی دادن |
 |
 |
customises U |
بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری |
 |
 |
formed U |
دستوری به چاپگر برای قرار دادن صفحه بعدی |
 |
 |
attack U |
فشار برای پایان دادن به عمل یک بازیگر کریکت |
 |
 |
attacked U |
فشار برای پایان دادن به عمل یک بازیگر کریکت |
 |
 |
attacks U |
فشار برای پایان دادن به عمل یک بازیگر کریکت |
 |
 |
customizes U |
بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری |
 |
 |
customized U |
بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری |
 |
 |
development aid volunteer U |
دستیار مدد کار [برای توسعه دادن کشوری] |
 |
 |
to give somebody an ultimatum U |
به کسی آخرین مدت را دادن [برای اجرای قراردادی] |
 |
 |
loose ends <idiom> U |
بدون کار معلوم وروشنی برای انجام دادن |
 |
 |
customised U |
بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری |
 |
 |
permanently U |
انجام دادن به طریقی که برای همیشه باقی بماند |
 |
 |
forms U |
دستوری به چاپگر برای قرار دادن صفحه بعدی |
 |
 |
customising U |
بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری |
 |
 |
packs U |
قرار دادن چیزها در جعبه برای فروش یا ارسال |
 |
 |
form U |
دستوری به چاپگر برای قرار دادن صفحه بعدی |
 |
 |
pack U |
قرار دادن چیزها در جعبه برای فروش یا ارسال |
 |
 |
steel wool U |
براده فولاد برای صیقل دادن یاپاک کردن فروف |
 |
 |
adds U |
قرار دادن چیزها کنار هم برای تشکیل یک گروه بزرگتر |
 |
 |
adding U |
قرار دادن چیزها کنار هم برای تشکیل یک گروه بزرگتر |
 |
 |
add U |
قرار دادن چیزها کنار هم برای تشکیل یک گروه بزرگتر |
 |
 |
thrusting U |
فشار دادن به اسکیت برای سرخوردن راست کردن بازو |
 |
 |
ground U |
تماس دادن چوب به زمین پشت گوی برای امادگی |
 |
 |
thrusts U |
فشار دادن به اسکیت برای سرخوردن راست کردن بازو |
 |
 |
thrust U |
فشار دادن به اسکیت برای سرخوردن راست کردن بازو |
 |
 |
experimental free handicap U |
دادن وزن اضافی ازمایشی به اسبها برای مسابقه اینده |
 |
 |
To do something prefunctorily. U |
برای رفع تکلیف ( از سر باز کردن ) کاری راانجام دادن |
 |
 |
to vote somebody on the board of directors U |
رای دادن به کسی برای عضو هیئت مدیره شدن |
 |
 |
intestable U |
وصیت کردن ناشایسته برای گواه بودن یاگواهی دادن |
 |
 |
increment U |
افزودن یک به یک عدد در یک ثبات اغلب برای ادامه دادن کار |
 |
 |
clocks U |
ساعتی که برای نشان دادن زمان از اعداد استفاده میکند |
 |
 |
click U |
صدای کوتاه مدت برای بیان فشار دادن یک کلید |
 |
 |
clock U |
ساعتی که برای نشان دادن زمان از اعداد استفاده میکند |
 |
 |
clicked U |
صدای کوتاه مدت برای بیان فشار دادن یک کلید |
 |
 |
PRN U |
نشانهای در Dos-Ms برای نشان دادن پورت چاپگر استاندارد |
 |
 |
clicks U |
صدای کوتاه مدت برای بیان فشار دادن یک کلید |
 |
 |
hyphens U |
علامت چاپ برای نشان دادن تقسیم کردن کلمه |
 |
 |
nil pointer U |
نشانه گر برای نشان دادن انتهای لیست زنجیره موضوعات |
 |
 |
hyphen U |
علامت چاپ برای نشان دادن تقسیم کردن کلمه |
 |
 |
numeric U |
حرفی که در برخی حالت برای نشان دادن یک عدد است . |
 |
 |
increments U |
افزودن یک به یک عدد در یک ثبات اغلب برای ادامه دادن کار |
 |
 |
digit U |
عدد اضافی درمتن ارسالی برای نشان دادن و تصحیح خطاها |
 |
 |
gluteus U |
یکی از سه عضله سرینی که برای حرکت دادن ران بکار میرود |
 |
 |
ablegate U |
مامور مخصوص پاپ درکشورهای بیگانه برای دادن نشان و خلعت |
 |
 |
stopped U |
بیت ارسالی در اتباطات اسنکرون برای نشان دادن انتهای یک حرف |
 |
 |
indicator U |
نوری که برای اخطار دادن یا بیان وضعیت یک قطعه به کار می رود |
 |
 |
xylotomy U |
برش دادن چوب بصورت ورقه نازکی برای ازمایش میکروسکپی |
 |
 |
stop U |
بیت ارسالی در اتباطات اسنکرون برای نشان دادن انتهای یک حرف |
 |
 |
constitute U |
تشکیل دادن بنیاد نهادن مجوز برای تاسیس یک یکان جدید |
 |
 |
constituted U |
تشکیل دادن بنیاد نهادن مجوز برای تاسیس یک یکان جدید |
 |
 |
constitutes U |
تشکیل دادن بنیاد نهادن مجوز برای تاسیس یک یکان جدید |
 |
 |
stopping U |
بیت ارسالی در اتباطات اسنکرون برای نشان دادن انتهای یک حرف |
 |
 |
orbital injection U |
دادن سرعت لازم برای چرخش دور یک مدار به سفینه فضایی |
 |
 |
stops U |
بیت ارسالی در اتباطات اسنکرون برای نشان دادن انتهای یک حرف |
 |
 |
Good grief! <idiom> U |
این کلمه برای نشان دادن تعجب (چه خوب چه بد)استفاده میشود |
 |
 |
constituting U |
تشکیل دادن بنیاد نهادن مجوز برای تاسیس یک یکان جدید |
 |
 |
colour U |
صفحه نمایشی که امکانی برای نشان دادن اطلاعات رنگی دارد |
 |
 |
cartoon design U |
نقشه شطرنجی فرش برای نشان دادن محل گره زدن |
 |
 |
digits U |
عدد اضافی درمتن ارسالی برای نشان دادن و تصحیح خطاها |
 |
 |
pit board U |
تخته برای دادن اطلاعات لازم به راننده معین در گروه کمکی |
 |
 |
mock-ups U |
مدل محصول جدید برای آزمایش یا نشان دادن به مشتریان موجود |
 |
 |
check U |
رقم اضافی در متن ارسالی برای نشان دادن و تصحیح خطاها |
 |
 |
alerts U |
تابلوی اخطار روی صفحه نمایش برای آگاهی دادن به کاربر |
 |
 |
checked U |
رقم اضافی در متن ارسالی برای نشان دادن و تصحیح خطاها |
 |
 |
ambitus U |
[اختصاص دادن فضایی در اطراف قبر یا آرامگاه برای دسترسی به کلیسا] |
 |
 |
colours U |
صفحه نمایشی که امکانی برای نشان دادن اطلاعات رنگی دارد |
 |
 |
checks U |
رقم اضافی در متن ارسالی برای نشان دادن و تصحیح خطاها |
 |
 |
alerted U |
تابلوی اخطار روی صفحه نمایش برای آگاهی دادن به کاربر |
 |
 |
accuracy U |
کل تعداد بیتهایی که برای نشان دادن یک عدد در کامپیوتر به کار می رود |
 |
 |
alert U |
تابلوی اخطار روی صفحه نمایش برای آگاهی دادن به کاربر |
 |
 |
mock-up U |
مدل محصول جدید برای آزمایش یا نشان دادن به مشتریان موجود |
 |
 |
sight window U |
بریدگی بالای کمان برای جاگرفتن تیر و دادن دید بهتر |
 |
 |
sector U |
سوراخ در لبه دیسک برای نشان دادن محل اولین شیار |
 |
 |
blip U |
علامت کوچک روی نوار یا فیلم برای نشان دادن موقعیت |
 |
 |
graceful degradation U |
اجازه دادن به بخشهایی از سیستم برای کار کردن پس از خرابی یک بخش |
 |
 |
blips U |
علامت کوچک روی نوار یا فیلم برای نشان دادن موقعیت |
 |
 |
sectors U |
سوراخ در لبه دیسک برای نشان دادن محل اولین شیار |
 |
 |
packing U |
عمل قرار دادن کالاها در جعبه و بسته بندی آنها برای مغازه ها |
 |
 |
paged U |
2-نشانه گر در پردازش کلمه برای نشان دادن محل شروع صفحه جدید |
 |
 |
page U |
2-نشانه گر در پردازش کلمه برای نشان دادن محل شروع صفحه جدید |
 |
 |
slush fund U |
بودجه یا پولیکه برای رشوه دادن یا تطمیع و غیره کنار گذاشته میشود |
 |
 |
goal light U |
چراغ قرمز پشت دروازه لاکراس برای نشان دادن امتیاز در هر بار |
 |
 |
winds U |
سمت وزش باد فرصت دادن به اسب برای تازه کردن نفس |
 |
 |
slush funds U |
بودجه یا پولیکه برای رشوه دادن یا تطمیع و غیره کنار گذاشته میشود |
 |
 |
fanning U |
1-مکانیزم جریان دادن هوا برای خنک کردن . 2-گستردهای ازوسایل و داده ها |
 |
 |
key signature U |
گامهای کوتاه و بلندی که پس ازکلیدموسیقی برای نشان دادن نوع ک لیدنوشته میشود |
 |
 |
wind U |
سمت وزش باد فرصت دادن به اسب برای تازه کردن نفس |
 |
 |
pages U |
2-نشانه گر در پردازش کلمه برای نشان دادن محل شروع صفحه جدید |
 |
 |
privacy U |
حق یک شخص برای کسترش دادن یا محدود کردن دستیابی به داده مربوط به خودش |
 |
 |
identifier U |
مجموعه حروف برای اختلف دادن بین بلاکهای داده مختلف یا فایل ها |
 |
 |
crunching U |
متراکم کردن برنامه برای جای دادن تعداد زیاددستورالعملها در فضایی کوچک |
 |
 |
forecaddie U |
باربر وسط مسیر برای نشان دادن محل فرود گوی گلف |
 |
 |
bind U |
چسباندن صفحات کاغذ بهم برای شکل دادن به آنها به صورت کتاب |
 |
 |
end U |
کدی که در پردازش دستهای برای نشان دادن خاتمه کاری استفاده میشود |
 |
 |
ended U |
کدی که در پردازش دستهای برای نشان دادن خاتمه کاری استفاده میشود |
 |
 |
ends U |
کدی که در پردازش دستهای برای نشان دادن خاتمه کاری استفاده میشود |
 |
 |
to sweat coins U |
مسکوکات رادرکیسه ریختن وتکان دادن برای اینکه ذراتی ازانهاساییده شود |
 |
 |
binds U |
چسباندن صفحات کاغذ بهم برای شکل دادن به آنها به صورت کتاب |
 |
 |
fans U |
1-مکانیزم جریان دادن هوا برای خنک کردن . 2-گستردهای ازوسایل و داده ها |
 |
 |
insertion point U |
نشانگری که برای نشان دادن محل تایپ متن در یک نوشته استفاده میشود |
 |
 |
bubble help U |
خط ی روی صفحه نمایش برای نشان دادن آنچه شما به آن اشاره می کنید |
 |
 |
fanned U |
1-مکانیزم جریان دادن هوا برای خنک کردن . 2-گستردهای ازوسایل و داده ها |
 |
 |
fan U |
1-مکانیزم جریان دادن هوا برای خنک کردن . 2-گستردهای ازوسایل و داده ها |
 |
 |
the conditions U |
شرایط ان |
 |
 |
conditions U |
شرایط |
 |
 |
terming U |
شرایط |
 |
 |
termed U |
شرایط |
 |
 |
term U |
شرایط |
 |
 |
terms U |
شرایط |
 |
 |
paced U |
شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او |
 |